روایت مادر و همسر شهید «کمال شیرخانی»؛

ماجرای نجات یک خانواده از آتش به دست شهید شیرخانی

«کمال شیرخانی» متولد ۱۵ فروردین ۱۳۵۵ در لواسانات تهران بود که ۱۴ تیر ۱۳۹۳ در کسوت یکی از مدافعان حرمین امامین‌ عسکریین در شهر سامرا به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای لواسانات آرام گرفت.
کد خبر: ۶۳۱۶۹۴
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۴۰۲ - ۰۴:۴۶ - 20November 2023

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مدافع حرم «کمال شیرخانی» متولد ۱۵ فروردین ۱۳۵۵ در لواسانات تهران است. وی پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشگاه امام حسین (ع) می‌شود و رسما به جرگه سبز پوشان سپاه پاسداران پیوست. طی ۳۸ سال عمر با برکت خود موفقیت‌های بسیاری را رقم زد تا سرانجام ۱۴ تیرماه ۱۳۹۳ در کسوت یکی از مدافعان حرم امامین‌ عسکریین در شهر سامرا به شهادت می‌رسد و در گلزار شهدای لواسانات آرام گرفت. از شهید شیرخانی دو فرزند به نام‌های «فاطمه» و «محمدحسین» به یادگار مانده است.

ماجرای نجات یک خانواده از آتش به دست شهید شیرخانی/ صوت قران همیشه همراهش بود

نجات جان مادر و کودک از آتش

اعضای جامعه قرانی به نیابت از قاریان، حافظان، فعالان و اساتید قرآنی در سری دیدار‌های خود با خانواده شهدای قرآنی به دیدار خانواده شهید مدافع حرم «کمال شیرخانی» رفتند و با مادر و همسر وی گفتگو کردند.

مادر شهید در بیان خاطرات خود به برخی ویژگی‌های فرزندش اشاره کرد و اظهار داشت: هرچه از کمالات کمال بگویم کم گفتم. انقدر رئوف بود تا می‌دید برای کسی اتفاقی افتاده از هرجا خودش را برای کمک می‌رساند. همه فن حریف بود و به کار‌های خلاقانه و ساخت وسایل مختلف مهارت داشت. مدتی در سوریه بود که ترکش خورد، همان زمان خواهرش مریض بود و مدتی بعد فوت کرد، من هم نمی‌خواستم موضوع را به کمال بگویم، پشت تلفن وقتی از خواهرش می‌پرسید با گریه می‌گفتم خوب است، تا اینکه برخی از دوستانش خبر فوت خواهر را به او دادند. وقتی به تهران آمد خیلی ناراحت بود، می‌گفت چرا چیزی به من نگفتید. در مدتی که مجروحیت پایش خوب شود همه کار عوض کردن پانسمان را خودش می‌کرد و به ما هم چیزی نمی‌گفت.

وی به ماجرای کمک یک شهید به خانواده‌ای که ماشینشان دچار حریق شده بود اشاره کرد و گفت: در راه رفتن به خانه برادرش بود که نزدیک خانه دید یک ماشین آتش گرفته. از برادرش خواست بیل و کلنگ و سطل آب بیاورد، تا قبل از اینکه آتش نشانی برسد خودش خاک ریخت روی ماشین و مادر و بچه‌ای که در ماشین بودند را نجات داد تا اینکه آتش نشانی آمد. یک هفته بعد کمال شهید شد و همان مادر و بچه وقتی عکس کمال را دیدند، پیش ما آمدند برای گفتن تسلیت. به آن‌ها گفتم این حکمت خدا بود که جان شما بماند و جان فرزند من برود.

ماجرای نجات یک خانواده از آتش به دست شهید شیرخانی/ صوت قران همیشه همراهش بود

این آخرین ماموریتم هست

این مادر شهید مدافع حرم تصریح کرد: ما چیزی از داعش نمی‌دانستیم که او خبر داشت چه اتفاقاتی در سوریه می‌افتد و از نزدیک می‌دید. خیلی اهل صحبت کردن درباره این چیز‌ها نبود. چندبار گفتم لباس نظامی‌ات را بپوش آن را توی تنت ببینم، قبول نمی‌کرد و می‌گفت چیز خاصی نیست.

وی درباره آخرین اعزام فرزندش به عراق گفت: سوم ماه رمضان بود که سحری را خورد و گفت مادر می‌خواهم بروم ماموریت، برایم دعا کن. گفتم من راضی نیستم تو همش در ماموریت هستی و زن و بچه‌ات تنها هستند. گفت بروم و بیایم دیگر جایی نمی‌روم. صورت من را بوسید، گفت تو دلت نمی‌خواهد صورت من را ببوسی؟ گفتم نه زن و بچه‌ات گناه دارند. رفت و بعد از سه روز یعنی هفتم ماه رمضان خبر شهادتش را آوردند.

ماجرای نجات یک خانواده از آتش به دست شهید شیرخانی/ صوت قران همیشه همراهش بود

مرا با شهادت از دنیا ببر

مادر شهید شیرخانی ادامه داد: رفت سامرا، سه روز بعد از اینکه رفت تماس گرفت، پشت تلفن مدام صدا قطع و وصل می‌شد، کمی صحبت کردیم و از حال خانم و بچه‌هایش پرسید. روز هفتم ماه رمضان دیدم فامیل‌ها می‌آیند و می‌روند، مدام می‌پرسیدند مادر چه خبر؟ می‌گفتم خب باید چه خبری باشد. خواستند به من حالی کنند که کمال شهید شده، پسر بزرگم آمد و گفت که کمال ترکش خورده، آنجا شک کردم که اتفاقی افتاده، گفتند چیزی نیست شهید نشده، ولی متوجه شدم قطعا اتفاق بدتری از مجروحیت افتاده تا اینکه از سپاه آمدند و خبر شهادت را دادند.

مادر شهید افزود: مردم قدر بدانند مملکت خوبی داریم. درست است که دشمن و برخی معاندین داخلی اذیت می‌کنند، اما امنیت و سلامتی و روزی حلال نعمتی است که ما داریم و تا اتفاقی بیفتد و از دستش بدهیم نمی‌فهمیم چه داشتیم. کمال همیشه می‌گفت خدایا ما را با شهادت بمیران. خانم‌های مسجدی همیشه می‌گویند صدای کمال در گوشمان هست که مدام دعای شهادت می‌کرد. شهادت قسمتش بود، همانی که خودش همان خواست شد.

قرآن که فقط برای عزا نیست!

همسر شهید در ادامه با اشاره به فعالیت‌های قرآنی شهید بیان کرد: فعالیت‌های قرآنی‌اش بیشتر با بچه‌های محل و اغلب ماه رمضان بود که یک ساعت قبل از اذان سوره‌های کوچک قرآن و یک سری احکام را آموزش می‌داد. همیشه قران در گوشش روشن بود. یکبار هنگام شستن ماشین قرآن گوش می‌کرد که یکی از همسایه‌ها آمد و گفت کسی فوت کرده؟ کمال با تعجب گفت مگر قرآن را فقط باید در مجالس ختم بشنویم؟ روی این موضوع حساس بود که نباید قرآن را فقط در مراسمات ختم و عزا گوش کنیم، خودش هم هرجا می‌توانست چه در حال کار و چه در مسافرت و داخل ماشین به قرآن گوش فرا می‌داد. دختر بزرگم فاطمه که ازدواج کرده حفظ یک ساله شرکت کرد و پیگیر پسرم هم هستیم که برای حفظ قرآن برود.

ماجرای نجات یک خانواده از آتش به دست شهید شیرخانی/ صوت قران همیشه همراهش بود

خاص شد و پر کشید

وی افزود: تواضع و فروتنی فوق العاده‌ای داشت و طوری زندگی می‌کرد که کسی نمی‌دانست درجه‌دار است. لباس‌هایش را به ندرت برای شست‌و‌شو به خانه می‌آورد. برای همین ما بعد از شهادت فهمیدیم درجه‌اش چیست. رفتار و برخوردش با مردم جوری بود که کسی متوجه جایگاهش نشوند. با افرادی که مسن بودند رفتار خوبی داشت و هر زمان فرصت می‌کرد به آن‌ها سر می‌زد. بسیار روی اسراف حساس بود. اصلا بیکار نمی‌نشست و تا بیکار می‌شد برای خودش کاری می‌تراشید.

روی نماز اول وقت خیلی حساسیت داشت. همیشه اول وقت و در مسجد نماز می‌خواند، اگر در خانه بودیم نماز جماعت را باهم می‌خواندیم. به نظر من شهدا واقعا خاص می‌شوند که می‌روند. به مرور زمان وقتی او را از دست دادم فهمیدم نسبت به بقیه افرادی که دور و برم هستند چقدر متفاوت بود.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها