دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

ماجرای کمبود نیرو و شور سرباز‌ها برای شرکت در یک عملیات

فرماندهان جنگ در عملیات آبی خاکی بدر لشکر ۸ نجف اشرف دچار کمبود نیرو شدند که با ترفندی آن را حل کردند.
کد خبر: ۶۳۵۳۸۰
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۷ - 06December 2023

ماجرای کمبود نیرو و شور سرباز‌ها برای شرکت در یک عملیاتبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات آبی خاکی بدر در دومین سال از جنگ تحمیلی به منظور اتصال جبهه حنوب و عراق در دستور کار فرماندهان قرار گرفت. در این میان لشکر ۸ نجف که توانسته بود به همراه لشکر ۳۱ عاشورا جزایر مجنون را در نبردی حماسی تثبیت کند و ضمن پاکسازی مواضع دشمن در شرق دجله پس از عبور است هور، از رودخانه عبور کرده و اتوبان العماره را در بخش جنوبی قطع کند به عنوان یگانی مستقل مسئولیت این عملایت را برعهده بگیرد. از این رو آموزش‌های خاص مرتبط با محیط هور در سال ۱۳۶۳ برای نیرو‌های این لشکر آغاز شد.

در بخشی از کتاب «عبور از دجله» که به روایت خواندنی از حماسه آفرینی رزمندگان لشکر ۸ در عملیات آبی خاکی بدر است به موضوع چالش نیرو در این عملیات اشاره کرده است.

تنها چند‌روز قبل از شروع عملیات بدر، در لشکر ۸ نجف‌اشرف اتفاقاتی افتاد که معظل نیرو را در این یگان تشدید کرد.

محمدتقی رضوانپور مسئول وقت نیروی‌انسانی لشکر، ماجرا را این‌گونه توضیح می‌دهد: «در حصیرآباد، یک‌روز دیدیم بسیجی‌هایی که از کهکیلویه و شیراز بودند، جلوی چادر‌مان صف کشیدند و گفتند سه ماه‌مان تمام‌شده و می‌خواهیم برویم. هرچه گفتیم دو، سه شب دیگه عملیاته و این‌جا نقطۀ رهایی است، گفتند که نه، شما دروغ می‌گید و توی این سه‌ماهی که منطقه‌ایم، هیچ خبری نشده. وقتی دیدم حرف‌هایم فایده نداره، به احمد کاظمی گزارش دادم که خواست دوباره باهاشون حرف بزنم و از خدا و پیغمبر بگم، ولی گفتم خودت هم بیایی دیگه فایده نداره. پیشنهاد دادم بسیجی‌ها را مرخص کنیم و از حدود ۶۰۰ سربازی که در پادگان انبیاء شوشتر داشتیم، تعدادی داوطلب انتخاب و جایگزین کنیم. احمد هم قبول کرد و فقط تاکید داشت بسیجی‌ها را شبانه و دور از چشم بقیه از منطقه خارج کنیم تا روحیۀ نیرو‌ها خراب نشود.»

او ادامه می‌دهد: «بعد از خروج بسیجی‌ها از اردوگاه، راه افتادم و نصف شب رسیدم شوشتر. سرباز‌ها را به حالت خشم‌شب بیدار کردم و بعد از مقداری نظم و نظام دادن، در فضایی آزاد که چشم، چشم را نمی‌دید، شروع کردم به صحبت. گفتم می‌دونم سربازید، ولی سه شب دیگه عملیاته و جبهه به شما نیاز داره. اجبار هم نیست و داوطلب می‌خواهیم. هر کی داوطلب بشه، فقط ۲۵ درصد احتمال داره سالم برگرده، بقیه یا شهیدند یا مجروح یا اسیر. شور و ولولۀ عجیبی افتاد بین سرباز‌ها و بیشتر از اونی که انتظار داشتم و نیاز داشتیم داوطلب شدندتا همراهم بیایند. بلافاصله راه‌افتادیم به سمت حصیرآباد و حوالی اذان صبح رسیدیم. به هر گردانی که نیرو کم داشت، از سی تا صد سرباز دادم.»

در اولین دقایق و ساعات اضافه شدن این نیرو‌ها به ترکیب گردان‌های پیاده لشکر، برخی فرمانده گردان‌ها به این موضوع واکنش نشان داده و به دلایل مختلف نیرو‌های جدید را نمی‌پذیرفتند. همین موضوع، به همراه برخی دیگر از مسائل مربوط به گردان‌های پیاده، تبدیل به دستورکار اصلی جلسۀ مشترک احمد کاظمی با کادر فرماندهی لشکر شد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار