رزمنده لشکر 14 امام حسین(ع):

ستون پنجم کربلای 4 را رصد می‌کرد

پس از تشییع پیکر 175 غواص شهید عملیات کربلای4 که موج بزرگی در کشورمان به راه انداخت، توجه عموم مردم به این عملیات معطوف شد.
کد خبر: ۶۴۳۲۰
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۷ - 30December 2015

ستون پنجم کربلای 4 را رصد می‌کرد

به گزارش گروه سایر رسانه ها ی دفاع پرس،  عملیاتی که در سوم دی ماه سال 1365 انجام شد و به دلایلی نتوانست به اهداف پیشبینیشدهاش برسد ولی پلی شد برای انجام عملیات کربلای5 که در تاریخ دفاع مقدس بینظیر و سرنوشتساز است. کربلای4 اما ناگفتههای زیادی دارد که هنوز پس از گذشت سالها میان مسئولان نظامی و سیاسی، محلی برای بحث و مناظره است. محمود نجیمی، راوی و از رزمندگان لشکر 14 امام حسین(ع) نیز در این عملیات حضور داشته و جزو نیروهای پیشتازی بوده که موفق شدند تا جزیره امالرصاص پیشروی کنند. این رزمنده لشکر امام حسین(ع) در گفتوگو با «جوان» گوشههایی از دیدههایش در روز عملیات را برایمان بازگو میکند.

برای شروع کمی از منطقه عملیاتی کربلای4 بگویید. گویا تجربیات در عملیات والفجر8 باعث انجام کربلای4 شد؟

ما قبلاً در منطقه عملیاتی کربلای4 عملیات فریب کربلای8 را در منطقه امالرصاص و شلمچه انجام داده بودیم. همان زمان که عملیات والفجر8 را انجام دادیم عملیات فریبش در این منطقه انجام شد. ما یک بار از اروند عبور کردیم و توانستیم دشمن را فریب بدهیم. دشمن هم قوی و زیرک بود و اینکه برخی بعثیها را ضعیف و ذلیل و پیشپا افتاده نشان میدهند، اشتباه است. یکی از دلایل موفقیت ما در عملیاتهایمان استفاده از غافلگیری دشمن بود. پیروزیمان در عملیات والفجر8 هم بر اساس غافلگیری دشمن بود. آمدیم به خوبی دشمن را فریب دادیم. اول یک جاسوس در نیروهای مسلحمان گرفتیم. حکم جاسوس اعدام است ولی ما آمدیم گفتیم از این به بعد هر چه ما میگوییم به عراق مخابره میکنی. دوم اینکه در روز قایقهایمان را به اهواز و دشت آزادگان در حاشیه هوالعظیم بردیم و دشمن اینها را به چشم میدید. دشمن همانطور که الان بین ما نفوذی دارد زمان جنگ هم نفوذ زیادی داشت. دشمن تغییر و تحولاتمان در هورالعظیم را میدید.

شیوه عملمان در والفجر8 به این ترتیب بود که وانمود میکردیم در هورالعظیم عمل میکنیم ولی منطقه عملیاتیمان جای دیگری بود. روزها هیچ کس در منطقه فاو نبود و شب همه کار میکردند. کارها زیر نخلستانها به صورت استتار شده پیش میرفت. شبها قایقها را در نیزارها و نخلستانها قایم میکردیم. این یک کار لجستیکی بزرگ بود که با آرامش و طمأنینه انجام میشد. همچنین 500 کمپرسی را گذاشته بودیم در حاشیه بهمنشیر جاده بزنند. 600 کمپرسی هم برای جادهسازی در هوالعظیم گذشته بودیم. وقتی دیدهبان دشمن 500 کمپرسی در فاو و 600 کمپرسی در هورالعظیم را میبینید اینها را برای نیروهای مسلح گزارش میکند و آنها بر اساس آن دست به تحلیل میزنند. میگویند اینجا که 600 کمپرسی کار میکند بیشتر احتمال حمله میرود. مجموعه این عوامل باعث شد ما در والفجر8 دشمن را به خوبی فریب دهیم. اگر در عرض 24 ساعت دشمن متوجه فریبی که خورده نشود ما به اهدافمان رسیدهایم. در والفجر8 دشمن تا آمد خودش را پیدا کند ما کارمان را کرده بودیم. در عملیات الی بیتالمقدس ما در مرحله اول که به دشمن زدیم 25 کیلومتر پیشروی کردیم. در بحث فاو ما دشمن را فریب دادیم اما در عین اینکه فریب میدادیم یک کار بزرگ انجام دادیم. این کار بزرگ باعث شد بین امریکا و عراق کدورت به وجود بیاید. از آن طرف منافقین را هم فریب داده بودیم و از ستون پنجم یکی را فریب داده بودیم، نظر دشمن را هم عوض کرده بودیم و توانستیم در فاو موفق شویم.

فریب دشمن در عملیات کربلای 4 چگونه رقم خورد؟ چرا ما در فریب دشمن در این عملیات چندان موفق نبودیم؟

بعد از فتح در والفجر8، دشمن با تمام امکاناتش بسیج شد تا عملیات بعدی ایران را کشف کند. عملیات بعدیمان کربلای4 بود. در تمام دانشکدههای دنیا ثبت شده عبور از اروند غیرممکن است. اما وقتی ما توانستیم عبور کنیم دیگر عراقیها نگفتند عبور از اروند غیرممکن است چون نیروهای ایرانی یک بار از آن عبور کردند و ممکن بود باز هم عبور کنند. لذا دیدهبان و موانع زیادی در این منطقه گذاشتند. تپههای خاکی بلندی در حاشیه اروند میسازند و این تپهها حدود 20 کیلومتر پشت جبهه ما را رصد میکند. همه با هم دست به دست هم داده بودند عملیات بعدی ما را کشف کنند و کشف هم کردند.

ستون پنجم هم فوقالعاده فعال بود. دیگر اینکه ما در شناساییهایمان چند نفر مفقودالاثر داشتیم. نیرویی که در شناسایی گم شود یعنی یا اسیر شده یا شهید. یکی از دوستان خودم حین شناسایی برای این عملیات مفقود شد. تا همین الان هیچ کس هم هیچ خبری از ایشان ندارد. شهید سوداگر میگفت کالکی که من کشیدم و به قرارگاه خاتم دادم در سنگرهای عراقی پیدا شد؛ فقط اسامی عربی شده بود. حتی قبل از انجام عملیات بحثی هم در رابطه با لو رفتن عملیات انجام میشود. ما وقتی منطقه دشمن را دیدهبانی کردیم همانجا فهمیدیم عملیات لو رفته است. عراقیها آن سمت چشمانتظار ما بودند.

چرا وقتی فهمیدیم عملیات لو رفته باز هم عملیات را انجام دادیم؟

امروز این سؤال خیلیهاست. ببینید ما بیشتر عملیاتهایمان لو میرفت. مثلاً فتحالمبین هم لو رفته بود ولی توانستیم با موفقیت عملیات را انجام دهیم. غرور هم پشت سرمان بود. چون اعزام سپاهیان محمد(ص) را داشتیم و مسئولان هر جا سخنرانی میکردند میگفتند این تعداد نیرویی که به جبههها رفته امسال تکلیف جنگ را مشخص میکند. جوری وانمود شده بود که امسال تکلیف جنگ مشخص میشود. اتفاقاتی هم که در چند روز پیش از عملیات افتاد مثل پرواز هواپیمای دشمن خیلی عجیب بود. دیدهبانهای دشمن کاملاً منطقه ما را رصد میکردند. منطقه کربلای4 منطقه کوچکی بود. از روبهروی پالایشگاه آبادان که خط دشمن از جزیره سهیل تا ابتدای شلمچه میشد. منطقهای که دیدهبان دشمن به راحتی همه چیز را میبیند. عمق هم نداشت چون بعدش دشت بود. ما باید در نخلستانها و خانههای حاشیه اروند پنهان میشدیم. اینها را دشمن میدید و فهمیده بود. اینجا نفوذیها هم خیلی بیشتر شدند. حتی حفاظت لشکر گروهانمان یکی را دستگیر کرد و برد. تا این اندازه نفوذ کرده بودند. چون میخواستند عملیات را کشف کنند. اتفاقات زیادی پیش آمد. یکی از دوستان من فرمانده گروهان غواصان بود. دیدم با شهید خرازی صحبت میکند. بعداً پرسیدم آقای مظاهری آن روزی که با حسینآقا چایی میخوردید و صحبت میکردید چه به هم میگفتید گفت حسینآقا گفته میدانی عملیات لو رفته؟ من هم به او گفتم کم و بیش فهمیدهام. گفت بچهها چطور؟ گفتم بچهها هم کم و بیش فهمیدهاند. شهید خرازی آنجا میگوید پس خیالم راحت شد که بچهها آگاهند. این جزو ناگفتههای عملیات کربلای 4 است.

به هرحال شب عملیات شده و غواصها میخواهند به آب بزنند. تیمهای پیشتازی راه میاندازند. هوا هنوز تاریک نشده بود که هواپیماهای دشمن بچههای کرمان را بمباران کردند و قایقهایشان آتش گرفت. هواپیماها از ارتفاع پایین گردانها را بمباران کردند. خیلی از واحدها این طور از دور خارج شدند. در خصوص لشکر امام حسین(ع) فرماندهی رعایت همه چیز را کرده بود. حول و هوش 500 غواص از لشکر امام حسین آموزش دیده بودند، بنا بود از پنج محور خط دشمن را بشکنند و گردانهای دیگر پشت سرشان حرکت کنند.

با شروع عملیات روند عملیات چگونه پیش رفت؟

غواصها پیش از شروع عملیات فکر همه چیز را کرده بودند. پلیکاهایی به لولههایی که به دهانشان وصل میکنند زده بودند تا دشمن آنها را نبیند. حتی گونی به سرشان کرده بودند. درست که ماه نبود اما نور ستارگان هم در آب میافتاد. بچهها برای استتار گونی سرشان کرده بودند. قرار بود قبل از عملیات با شهید علی باقری به جزیره بلجانیه برویم. ساعت 30/9 شب یعنی یک ساعت بعد از شروع عملیات به ما دستور عقبنشینی دادند. وقتی غواصهایمان روی آب رفتند دیدیم یکی از یگانها، جعبه مهماتشان را روی پل شناور و جلوی دشمن میکشند تا به دشمن بزنند. دشمن اینها را میبیند. با حرکت غواصهایمان در آب تیربارهای دشمن شروع به کار میکند. بچهها با این وضعیت خط را شکستند. ما هنگام خط شکستن زیاد شهید ندادیم. دزفولیها، همدانیها، شمالیها و اصفهانیها خط را شکستند ولی بقیه لشکرها نتوانستند. وقتی مشکلاتمان شروع شد که پایمان را به ساحل دشمن گذاشتیم. محسن رضایی میگوید ساعت 30/10 به من ثابت شد که عملیات لو رفته است. ارتش عراق عصرش با هواپیما اعلامیه و اماننامه پخش کرد که بیایید پناهنده ما شوید و هر کس این اماننامه را داشته باشد نیروهای عراقی به خوبی از او پذیرایی خواهند کرد. اینها مسائلی بود که ما به عنوان نیروهای پیشتاز میدیدیم. وقتی رفتیم آن سمت و خواستیم به جزیره بلجانیه برویم وقتی خواستیم از تنگهای که قرار بود بچههای مشهد آنجا را بگیرند و نتوانستند و رد شویم ما را زدند. درویمان کردند. قایقهایمان را زدند. وقتی میخواستیم به بلجانیه برویم موفق نشدیم به ناچار به امالرصاص رفتیم. آنقدر آتش در امالرصاص زیاد بود که نیاز به نشانهگیری نبود. وقتی تیر را شلیک میکردید تیر به یکی از نیروهای عراقی میخورد. حساب کنید چقدر نیرو در این جزایر بود. رودخانه از فشنگ رسام قرمز شده بود. گداخته تیرهای رسام را پشت سر هم میدیدیم. البته از عراقیها تلفات زیادی گرفتیم. وقتی ما به امالرصاص رسیدیم غواصان خط را شکسته بودند و ما از پشت سرشان وارد شدیم.

آیا امکان ادامه عملیات با همان نیروها بود؟

نه امکانش نبود. ما مهمات نداشتیم. منطقه هم محدود بود و نمیتوانستیم در جزیرهها بمانیم. مشکل پشتیبانی هم داشتیم. موقعی که به امالرصاص رسیدیم مهمات نداشتیم. با کمبود مهمات روبهرو بودیم و عراقیها خیلی زیاد بودند و نفرات ما کم بود. ما در گام اول موفق شدیم اما در گامهای بعدی موفق نشدیم. با چنین وضعیتی خط شکسته شد. ما نتوانستیم بایستیم چون یک قسمت از جبههمان نتوانست عملیات کند. وقتی بچهها خط را شکستند غواصان در کنار گردانهای پیاده در منطقه باقی ماندند. وقتی وارد خط دشمن شدیم هر سنگری که برای چهار تا عراقی بود 10 عراقی داخلش بود. خط شکسته شد. حتی گام دومیها هم پشت سرشان وارد شد. تا دو شب لشکر ما در امالرصاص ماند. بعضی از یگانها هم همین کار را کردند. در جزیره سهیل و امالرصاص ماندند فقط نشد در جزیره بلجانیه بمانند. پیکر شهیدان روی سیمخاردارها و در منطقه دشمن باقی مانده بود. من وقتی از جزیره امالرصاص به عقب میآمدم تعداد زیادی از شهدا را دیدم که روی هم افتاده بودند. دشمن وقتی منطقه را آزاد میکند پیکر شهدا را یکجا جمع و جایی خاک میکند و یک تابلو هم بالایشان میزند. غواصانی که در کربلای 4 اسیر شدند میگویند عراقیهایی که در خط اول ما را اسیر گرفتند شیعه بودند و با ما برخورد خوبی داشتند. وقتی عقب آوردند و به بعثیها دادند بدجوری ما را کتک زدند. همینطور که عقبتر میرفتند فشار و سختی بر آنها بیشتر میشد. در کربلای 4 ما موفق نشدیم ولی از دشمن هم تلفات زیادی گرفتیم. بچههای جنگ فکرشان در جنگ شکوفا شده بود چون تقوا بر آنها حاکم بود.

منبع:مشرق

نظر شما
پربیننده ها