به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، تعدادی از شاعران در پی حادثه تروریستی کرمان و برخی واکنشهای عجیب نسبت به این اتفاق در ابیاتی حس و حال خود را در قالب شعر بیان کردند.
مهدی طهماسبی از دیگر شاعران کشورمان نیز درباره شهدای حمله تروریستی کرمان شعری را با این ابیات سروده است:
شبیه کربلا کردند از خون، باز کرمان را
منافق ها به خون آذین نمودنداهل ایمان را
هراسانند از نام تو و از زائرانت هم
ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را
به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا
به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را
خبرها حاکی از پرپر شدن ها بود؛ یا زهرا
به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را
هنوز از انتقام سخت می گوییم و می خواهیم
بگیر از لشکر صهیون تقاص خون ایران را
کجایی حاج قاسم تا بخوانی شعر عاشورا؟
شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را
«احمد بابایی» از شعرای آیینی نیز در ساعات اولیه وقوع حادثه تروریستی کرمان شعری برای شهدای کرمان سروده است:
خبر، پشت خبر، غم روی غم ریخت
به ذهنم باز شعر محتشم ریخت
صدای سیلی آمد..، زن، زمین خورد...!
به خود پیچید کوچه...، زن، به هم ریخت!
زنی دیدم، دلِ گم گشته ای داشت...
گلی در زیر پا دیدم... دلم ریخت...
در این غم، از غیوری، دم گرفتم:
«صبوری طرفه خاکی بر سرم» ریخت
صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه...!؟
مگر این خصم، خون خلق، کم ریخت؟
زمین لرزید... آه...! آوار، هاوار...!
به روی خاک ها خرمای بم ریخت
زبانم لال شد از داغ کرمان...
دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت:
ببین که تیغ کج باز، ای علمدار!
چه سرهایی به پای این علم ریخت
به پا خیز، ای عموی اهل ایران!
حرامی بعد تو دور حرم ریخت
افشین اعلاء در جدیدترین شعر خود که به مناسبت حمله تروریستی کرمان سروده است، پاسخی در خور نیز به اهانت علی کریمی به سردار دلها شهید قاسم سلیمانی داده است.
متن شعر افشین علا به شرح ذیل است:
غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟
گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟
زبان الکن این لات، ازچه لال نشد؟
میان دست پلیدش قلم چرا نشکست؟
دهنکجی به شهیدان و ادعای شعور؟
مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟
کسی که نان سگان میخورد چه میفهمد؟
غذا و شربت نذری نشانهی شرف است
حرامخوار چه داند که شد به کام شهید
نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست
به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست
که شأن شاعر دلخون کجا و جاهل مست؟
دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی
دلم پر است ز مصدرنشین سفلهپرست
دلم پر است از آنان که اسوه میسازند
به دست خویش برای جوان ز مردم پست
ز صاحبان مناصب که از خصومتشان
هر آنکه ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست
هر آنکه گیشه پسندید، نورچشمی شد
هر آنکه شوت بلد بود و گل، به صدر نشست
گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام
خودش به تازه به دوران رسیدگان دل بست
برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست
سخنشناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست
ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟
ز نطقهای شعاری چه آورند به دست؟
خطای شیوه تبلیغ و حکمرانی ماست
گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست…
انتهای پیام/ 141