کمی موجی هستم، حکایت های کوتاه و فکاهی از دفاع مقدس

آنچه کتاب "کمی موجی هستم" را خواندنی‌تر کرده است نگاه متفاوت به خاطرات رزمندگان لشکر عاشورا بخصوص رزمندگان اطلاعات لشکر است.
کد خبر: ۶۴۷۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۴ - 22November 2013

کمی موجی هستم، حکایت های کوتاه و فکاهی از دفاع مقدس

خبرگزاری دفاع مقدس: کمی موجی هستم، عنوان کتابی است که خاطراتش را یوسف صارمی (رزمنده لشکر 31 عاشورا) نقل کرده، موسی غیور هم نوشته و تدوین کرده است.

در پیشگفتار کتاب "کمی موجی هستم" به قلم راوی آمده است: یوسف صارمی متولد سال ۱۳۴۷ شمسی است. او در محله سیلاب ملازینال تبریز به گفته خودش در گوشه خانهشان به دنیا آمده و آخرین فرزند یک خانواده ۶ نفری است. در تابستان ۱۳۶۱ یوسف صارمی بلاخره موفق میشود این سد را بشکند و به سلک رزمندگان درآید. یوسف بعد از آموزش نظامی تکمیلی برای انجام عملیات مسلم بن عقیل در قالب گردان شهید مدنی تیپ عاشورا به فرماندهی سید احمد موسوی عازم سومار میشود. بعد از شروع عملیات، گردانهای رزمی توسط هواپیماهای عراقی بمباران میشوند و یوسف صارمی طعم نخستین زخم جنگی را با ترکشهای بمب میچشد و به تبریز بر میگردد...

آنچه کتاب "کمی موجی هستم" را خواندنیتر کرده است نگاه متفاوت به خاطرات رزمندگان لشکر عاشورا بخصوص رزمندگان اطلاعات لشکر است.

یوسف صارمی در سال ۱۳۶۲در خالی که ۱۵ سال بیشتر نداشت به سلک پاسداران انقلاب در میآید.

کتاب از خاطرات کوتاه و با جانمایه طنز تشکیل یافته، هر چند همه خاطرات متعلق به شخص راوی نیست اما جزو خاطراتی هستند که در میان رزمندگان لشکر دهان به دهان میگشته و ورد زبانشان بوده است. صارمی گفته و غیور هم با قلمی شیوا و البته پژوهشگرانه نوشته است.

از دیگر نکات قوت کتاب که قابل تأمل میباشد پاورقیها خوب است. غیور از کنار هیچ کدام بیتفاوت نگذشته است. در صفحات پایانی کتاب، علاوه بر عکسهای راوی و فهرست اعلام کاریکاتورهایی که بر اساس برخی مضمون خاطرات چاپ شده بر جذابیت اثر افزوده است. کاریکاتورها اثر "مهدی نعلبندی" است.

نصیحت پدرانه، ساندویچ ناجی، شیرینی برای فرمانده، خط و نشان حین رگبار، فهمیدی الاغ چی گفت، کد خدابان لشکر، شما حوری هستید؟!... عنوان برخی خاطرات کتاب هستند.

گفتنی است این اثر دوبار بازنویس شده، بار اول توسط طنزپرداز تبریزی سیدرضاعلوی و بار آخر هم موسی غیور.

این کتاب ۲۰۸ صفحهای به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان شرقی انتشار و در شمارگان ۲۰۰۰ نسخه راهی بازار کتاب شده است.

 

با هم خاطره من، امن را از این اثر میخوانیم:

من، امن!

قبل از عملیات کربلای ۴ بچههای اطلاعات عملیات مأمور شده بودند تا در منطقه قجریه به گردانهای خط شکن آموزش غواصی بدهند. امان الله امانی هم جزو افراد آموزش دهنده بود. ما نام او را از «امان الله» به «امن» خلاصه کرده بودیم و دیگر کسی او را امان الله صدا نمیزد. امن، فردی جدی است و در عین داشتن صفای باطن در نگاه اول کمی عبوس به نظر میرسد.

معمول این بود و هست که مربی قبل از شروع آموزش خودش را معرفی میکند. اما امان الله بدون اینکه خود را معرفی کند، آموزش را شروع کرده بود. یکی از بچههای رزمنده دستش را بالا برده و پرسیده بود:

برادر اسم شما چیست، چرا خودتان را معرفی نکردید؟!

امان الله هم بلافاصله گفته بود:

من، امن! Anchor

جواب او برای بچههای رزمنده جالب بوده و برای همین بعد از پایان کلاس آنها دو دسته میشوند، یک دسته شعار میدهد: من! و دسته دیگر جواب میدهد: امن!

بعدها این شعار رواج بیشتری پیدا کرد و در دوهای صبحگاهی و پیاده رویها، گاهی به جای شعارهای سوال و جوابی مانند ((کی خسته است؟))، ((دشمن!)) استفاده میشد.

در عملیات کربلای ۴ در حالی که بیست – سی نفره سوار تویوتا شده بودیم، ((یوسف حقایی)) با صدای بلند شعار میداد: من! و ما جواب میدادیم: امن!

بچههای رزمندهای که داستان را نمیدانستند، کنجکاوانه در پی یافتن مفهوم معنوی یا حماسی این شعار بودند!

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
یک گل سرخ
|
-
|
۰۲:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۳
0
0
جالب بود
حمید عبدالهی
|
-
|
۱۵:۴۸ - ۱۳۹۴/۱۱/۲۶
0
0
باسلام خدمت دوستان ورزمندگانی که یادگاران شهیدان دفاع مقدس هستند.هم وطنان عزیز بیاییدبا گرامی داشتن جایگاه شهدا واحترام به یادگاران هشت سال دفاع مقدس شرمنده شهدا نشویم .باتشکر
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار