گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: پس از ورود حضرت امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به تهران، نیروی هوایی ارتش در اولین گامهای مثبت خود برای همراهی با مردم در استقبال باشکوه و تاریخی از امام امت، جهت حفظ نظم و امنیت در فرودگاه «مهرآباد» با همه مخاطراتی که وجود داشت، گام برداشت؛ هرچند درگیریهای خیابانی نیز تا حدودی ادامه داشت و ارتشیها از دستور فرماندهان مبنی بر شلیک گلوله مستقیم به سوی مردم تمرد میکردند.
هواپیمای ایرفرانس به «شماره پرواز ۴۷۲۱» که به «پرواز انقلاب» لقب گرفت، در ساعت ۹:۲۰ دقیقه و هفت ثانیه در فرودگاه بینالمللی «مهرآباد» تهران بر زمین نشست و با باز شدن در خروجی هواپیما در برابر دیدگان هزاران نفر از مشتاق، به سرعت خبرنگاران خارجی و داخلی جهت ثبت این لحظات تاریخی از هواپیما خارج شدند و سپس آیتالله «مطهری» (شاگرد امام و رئیس شورای انقلاب) و آیتالله «پسندیده» (برادر امام) از پلههای هواپیما بالا رفته و وارد هواپیما شدند و دقایقی بعد در حالی که حضرت امام خمینی (ره) دست خود را در دست مهماندار هواپیمای فرانسوی داده بودند، در آستانه در هواپیما ظاهر شده و در میان سر و صدای خیل عظیمی از مشتاق امام امت همراه با فریاد «الله اکبر» آنها، به آرامی از پلهها پایین آمدند.
تیمسار سرتیپ «حسین فرجیفر» تنها امیر نیروی هوایی بود که در مراسم استقبال از امام خمینی (ره) حضور یافته بود. وی به محض اینکه امام امت در آستانه در هواپیما ظاهر شد، به افراد تحت امر خود که جهت تأمین امنیت و حفظ نظم در فرودگاه استقرار یافته بودند، فرمان خبردار داد؛ بنابراین تمام عوامل نیروی هوایی مستقر در مقابل هواپیما، بهنشانه احترام، لحظهای به حالت خبردار ایستادند و امام خمینی (ره) نیز با سر به ابراز احساسات کارکنان نیروی هوایی پاسخ دادند.
گروه زیادی از عوامل دژبان از جمله ستواندوم «یحیی صدریزاده»، ستواندوم «محمد احمدی»، ستواندوم «مجید پیرایش» و گروه زیادی از درجهداران همچون «حسین رحیمیان»، «حسین فرزانه»، «قاسم علیزاده» و «محسن رودبرده»، گرداگرد امام امت را احاطه کردند.
عوامل دژبان نیروی هوایی که امام خمینی (ره) را همچون نگینی در آغوش گرفتهاند
سرهنگ «صدریزاده» در این خصوص گفته است: «امام خمینی به هنگام سوار شدن به بنز تشریفات، خطاب به کارکنان نیروی هوایی گفتند: «تا کی خوابید، چرا بیدار نمیشوید؟ این بختیار خائن آبروی شما را برد؛ بیدار شوید!».
بهمحض ورود امام خمینی (ره) به سالن فرودگاه، پس از تلاوت قرآن مجید و اجرای سرود دستهجمعی «خمینیای امام»، حال و هوای خاصی به فضا حاکم شد و پس از آن، خطابهای زیبا توسط یکی از دانشجویان قرائت شد و سپس امام امت به ایراد سخنرانی پرداختند. ایشان فرمودند: «من از عواطف طبقات مختلف تشکر میکنم؛ بار ملت بر دوش من، بار گرانی است که نمیتوانم [آن را]جبران کنم و...».
براساس برنامهریزی و هماهنگیهای مختلفی که توسط کمیته استقبال از امام خمینی (ره) صورت گرفته بود، قرار بود که ایشان به مسجد دانشگاه تهران که گروه زیادی از روحانیون در آنجا تحصن کرده بودند، بروند و متحصنین با ورود امام (ره) تحصن خود را بشکنند و سپس ایشان در قطعه ۱۷ شهدا در بهشت زهرا (س) حضور یابند و سخنرانی کنند و بعد از آن در مدرسه رفاه که از قبل تعیین شده بود، مستقر شوند؛ اما به دلیل ازدحام عظیم جمعیت، همه برنامههای کمیته استقبال از امام خمینی (ره) بههم خورد. چراکه مردم مشتاق از فرودگاه تا خیابانهای منتهی به بهشت زهرا (س) به طول ۳۳ کیلومتر، در مسیر خودروی حامل امام خمینی (ره) صف کشیده بودند و هر لحظه نیز به تعداد آنها افزوده میشد.
«محسن رفیقدوست» از اعضای هیئتهای موتلفه اسلامی در مراسم استقبال از امام خمینی (ره) مسئولیت رانندگی خودروی حامل ایشان را برعهده داشت؛ بر این اساس، خودروی «بلیزر» متعلق به یکی از بازاریان، بهعنوان خودروی حامل امام خمینی (ره) انتخاب شده و برای امنیت بیشتر، ضد گلوله شده بود. این در حالی بود که خودروی دیگری نیز از طرف یاران امام (ره)، برای این کار تدارک دیده شده بود؛ آنها خودروی «بنز» نیروی هوایی را برای این کار آماده کرده بودند؛ اما اطرافیان امام خمینی (ره) در پاریس از این موضوع خبر نداشتند.
تیمسار سرتیپ «حسین فرجیفر» که مسئولیت تامین حفاظتی نیروی هوایی را عهدهدار بود در این خصوص گفته است که امام خمینی (ره) پس از پیاده شدن از هواپیما، سوار بنز نیروی هوایی شده و به سالن فرودگان منتقل شدند؛ با دیدن امام (ره)، همگی دل و دین از دست داده بودیم، بهطوریکه یک لحظه خود من امام را، چون نگینی در آغوش گرفتم که خبرنگاران از این صحنه عکس گرفتند و البته این عکس برایم دردسر شد؛ بهطوریکه روز درگیری عوامل گارد در مرکز آموزشهای هوایی با نیروی هوایی و به هم ریخته شدن اوضاع، «ربیعی» معدوم که از به هم ریختن اوضاع آن هم در نیروی هوایی که تحت امرش بود، بهشدت آشفته شده و سرگرم کنترل اوضاع بود، به من گفت «اگر تو آنروز آخوند (امام خمینی (ره)) را بغل نمیکردی، اوضاع اینطوری حاد نمیشد؛ حالا برو درستش کن!».
آن روز به علت ازدحام بیش از حد جمعیت، امام (ره) را به سمت ماشین بنز هدایت کردم تا آسیبی به ایشان نرسد که با آمدن آقای «رفیقدوست»، امام خمینی (ره) سوار بر بلیزر شدند؛ خدا را شاکرم که افتخار این را داشتم که سهم ناچیزی از انقلاب داشته باشم و از این مسئولیت مهم سربلند بیرون بیاییم؛ هرچند برای آن توبیخ شدم؛ اما لذت آن لحظه، برای من از رنج دهها توبیخ و تنبیه بیشتر بود.
خودروی بنز نیروی هوایی که برای استقبال از امام خمینی (ره) آماده شده بود
«محسن رفیقدوست» در خاطراتش گفته است که چندی قبل از سوی کمیته استقبال از حضرت امام خمینی (ره) ترکیب نفرات درون اتومبیلها هم مشخص شده بود و قرار بود در خودروی «بلیزر» شهید مطهری و آقای صباغیان، از اعضای کمیته استقبال سوار شوند؛ اما شهید مطهری بهجهت آماده کردن جایگاه سخنرانی در بهشت زهرا (س) همزمان با سوار شدن حضرت امام در بلیزر، محل را ترک کرد و بهمحض نشستن آقای صباغیان در صندلی عقب بلیزر، امام خمینی (ره) فرمودند که من محذوریت دارم، کسی جز من و احمدآقا نباشد؛ به این ترتیب آقای صباغیان از ماشین پیاده شد و امام خمینی (ره) در صندلی جلوی خودرو و احمدآقا در صندلی عقب نشستند و خودرو به سمت بهشت زهرا (س) حرکت کرد.
خیابانها مملو از جمعیت بود؛ مردم از ساعت پنج صبح در مسیرها تجمع کرده و منتظر ورود امام خمینی (ره) بودند. در مسیر حرکت تا بهشت زهرا (س) در خیابانها، درون پنجرهها، روی پشتبامها و مردم به نظاره نشسته بودند و به علت ازدحام بیش از حد جمعیت خودروی «بلیزر» چندین بار در بین راه متوقف شد و مردم از پشت شیشه اتومبیل چهره متبسم امام (ره) را میدیدند.
قطعه ۱۷ بهشت زهرا (س) حال و هوای دیگری داشت و انتظار مردم بیش از حد به درازا کشیده شده بود و جمعیت زیادی از مشتاقان، برای شنیدن سخنان رهبر و مقتدای خود، در بهشتزهرا گردهم آمده بودند. ساعت از دو بعدازظهر گذشت و طی کردن فاصله ۳۰ دقیقهای فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا (س)، نزدیک به چهار ساعت به طول انجامید و نگرانیها بالا گرفته بود که نکند برای امام اتفاقی رخ داده باشد چراکه همه از توطئه دشمنان نگران بودند که نکند قصد جان امام (ره) را کرده باشند.
کاپیتان «بیوک سیدین» که در سال ۱۳۵۷ فرمانده یگان هلیکوپتری نیروی هوایی را برعهده داشت، گفته است که بهطور محرمانه پیامی را از سوی یکی از عوامل کمیته استقبال از امام خمینی (ره) دریافت کردم مبنی بر اینکه برای جابهجایی حضرت امام از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا (س)، همکاری کنیم و من تنها کسی بودم که میتوانستم در رد یا قبول آن موضوع، تصمیم بگیرم. چندبار تصمیم گرفتم موضوع را با ردههای بالاتر در میان بگذارم، اما هربار قبل از انجام این کار، از تصمیم خود منصرف شدم.
خودروی «بلیزر» حامل حضرت امام خمینی (ره) در خیابانهای مملو از جمعیت
صبح روز بعد، وقتی به محل کارم در گردان هلیکوپتری آمدم، حال عجیبی داشتم. به قرار اطلاع، کلیه پروازها در آن روز لغو شده بود و هیچ پرندهای اجازه برخاستن نداشت؛ در حالی که با خود کلنجار میرفتم و هنوز تصمیم قطعی برای برخاستن نگرفته بودم که یکی از همکاران پروازیام به گردان وارد شد و گفت مسیر میدان شهیاد (آزادی) تا پایگاه یکم شکاری، که تنها پنج دقیقه طول میکشد را یک ساعت در ترافیک مانده است. هر یک از این جملات و کلمات، همچون پتکی بر مغز من میکوبید، چگونه میتوانستم شاهد این موارد باشم؛ یکباره به خودم نهیب زدم و توکل بر خدا کردم و تصمیم خود را گرفتم، میدانستم دست به کار بزرگی زدهام و از عواقب آن هم کاملا مطلع بودم.
در اولین اقدام، به یکی از عوامل پروازی دستور دادم تا یکی از ایمنترین و قدرتمندترین هلیکوپترها که به تازگی به جمع ناوگان نیروی هوایی پیوسته بود را آماده کند. برای این کار میبایست دو نفر دیگر از عوامل پروازی را نیز با خود همراه میکردم. در حال بالا رفتن از پاکرد پلهها بودم که ستوان «دشتبان» یکی از مهندسین پروازی و جوانان بسیار باذوق انقلابی و متعهد را دیدم؛ به یکی از هلیکوپترها چشم دوخته و به سویش رفتم و گفتم که آیا حاضر است در این پرواز یاریام کند و همچنین تاکید کردم که موضوع باید کاملاً محرمانه بماند و وی هم با آغوش باز پذیرای انجام این مأموریت شد و نفر دوم نیز ستوان «سلطانی» بود که با ما همراه شد.
سرگرد بازنشسته «مجید دشتبان» جمعی گردان ۲۱۴ هلیکوپتر نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در این خصوص گفته است که با پذیرش مخاطرات، ما هم با به پرواز در آوردن یکی از ایمنترین و قدرتمندترین هلیکوپترها، بهجمع استقبالکنندگان پیوستیم و از فرودگاه مهرآباد تا میدان انقلاب بالای سر خودروی حامل امام خمینی (ره) در ارتفاع پایین حرکت کردیم که هم پوشش هوایی داده باشیم و هم پوشش حفاظتی امنیتی و هم اینکه اگر در جایی لازم بود، در مناسبترین محل بتوانیم سریعاً امام (ره) را به درون هلیکوپتر انتقال دهیم.
از آنجایی که بدون اجازه برج مراقبت نمیتوان پرواز کرد؛ ولی در آن زمان، چون در میان کارکنان برج مراقبت و سایر بخشها، افرادی حضور داشتند که دل به خدمت به انقلاب اسلامی سپرده بودند، مانع ما نشدند؛ البته به هنگام پرواز، برج برابر روش معمول، از ما خواست تا موقعیت، شماره و مجوز پرواز و نیز نوع ماموریت و مقصد را اعلام کنیم؛ ولی ما توجهی نکردیم و باند ارتباطی را قطع کرده و هلیکوپتر را به پرواز درآورده و در مسیر تردد ماشین حامل امام خمینی (ره) پروازمان را ادامه دادیم. جمعیت استقبالکننده به قدری زیاد بود که حرکت به کندی صورت میگرفت.
«سیدین» گفت که اگر ما بخواهیم همراه با خودروی حامل امام خمینی (ره) حرکت کنیم، مشکل سوخت برای هلیکوپتر خواهیم داشت؛ بنابراین تصمیم گرفتیم تا از میدان انقلاب به بعد از کاروان جدا شده و به بهشت زهرا برویم. از آنجا که از قبل اعلام شده بود امام (ره) در قطعه ۱۷ بهشت زهرا سخنرانی میکند، در قسمت جنوبی بهشت زهرا (س)، بعد از در ورودی، یک منطقه وجود داشت که تقریباً برای فرود مناسب بود؛ اما بههنگام فرود، عدهای از مردم بهطرف هلیکوپتر هجوم آوردند و این شاید به این دلیل بود که مردم از روز ۱۷ شهریور و مسائلی که پیش آمده بود، خاطره خوبی نداشتند؛ چون شایع بود که هلیکوپترها در کشتار مردم در این روز نقش داشتند. بههرحال ما نتوانستیم بنشینیم؛ بنابراین بهنظرمان رسید، چون با لباس فرم نیرو هوایی هستیم و مردم محبت خاصی نسبت به فرزندانشان در نیروی هوایی دارند، بهتر است با آنها صحبت کنیم تا مشکل برطرف شود و همینطور هم شد و در مرحله دوم توانستیم فرود بیاییم.
مدتی از ورود ما در بهشت زهرا (س) میگذشت؛ اما هنوز از خودروی حامل امام خمینی (ره) خبری نبود. از طریق پیکهای موتوری لحظه به لحظه اعلام میشد که امام (ره) در چه موقعیتی هستند و نهایتاً حدود ساعت یک تا دو بعدازظهر بود که اعلام شد، ماشین امام خمینی (ره) مقابل در بهشت زهرا (س) رسیده است. به علت ازدحام بیش از حد جمعیت، موتور خودروی حامل امام خمینی (ره) از کار افتاد. در این موقع صحنه جالبی اتفاق افتاد که برای من و بسیاری از مردم تعجبآور بود؛ به محض سوختن موتور خودرو حامل امام (ره)، جمعیت مشتاق خودرو را با وزن سنگینی که داشت، همچون نگینی روی دست گرفته و به سمت هلیکوپتر کشاندند.
از سمت راست هلیکوپتر، خودروی حامل امام (ره) را آوردند. من در سمت چپ هلیکوپتر را بستم تا کسی وارد نشود و رفتم پایین؛ امام (ره) از سمت راست به همراه احمدآقا و دو نفر دیگر وارد هلیکوپتر شدند.... پایان بخش نخست...
منبع: کتاب «عکس جنجالبرانگیز» - نویسنده: سید حکمت قاضی میرسعید
انتهای پیام/ 113