به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، چهارم شعبان، روز ولادت بزرگمردی است که همه جا نام و یادش قرین با خاطره جوانمردیها و جانفشانیهای «بلاجویان دشت کربلایی» است. آنکه در هر حکایت و هر روایت از زندگی تا شهادت، قصه او قابی شگفت و شکوهمند از جلوههای جانانه عشق و فنای جان عاشق در جذبه جمال معشوق است.
عباس بن علی (ع) که بود و چه شد که چنین نامور شد و، چون قمری مستنیر همواره چه در حیات دنیایی و چه در این نزدیک چهارده قرن حیات معنوی و عرفانی پس از شهادت، قرین و ملازم آفتاب عاشورائیان تاریخ، خون خدا حسین فاطمه (ع) شد و همه جا نام و یادش کنار این امام شاهدان و شهیدان خدایی نشست و: «ماه یعنی ادامهی خورشید».
اذان خورشید در گوش ماه
گفتهاند هنگامی که عباس بن علی در سال ۲۶ قمری در مدینه به دنیا آمد، امیرمومنان در گوشش اذان و اقامه گفت و سپس دو بازویش را بوسید و گریه کرد و در پاسخ به مادر بزرگوارش حضرت امالبنین که دلیل گریه او را پرسید، گفت دو بازوی عباس در راه کمک به برادرش حسین (ع) جدا میشود و خداوند در ازای دو دست بریدهاش، دو بال در آخرت به او عطا میکند.
پرچمدار صفین، رودرروی شام شقاوت
حضور عباس (ع) در جنگ صفین در برخی از کتابهای متأخر نقل شده است. او در این جنگ از جمله افرادی بود که به فرماندهی مالک اشتر در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشگریان امام علی (ع) آب برداشتند. در همین کتابهای متأخر کشته شدن ابن شعثاء از شام و هفت تن از پسرانش به دست عباس نیز جزو حوادث جنگ صفین نقل شده است.
به گفته برخی از نویسندگان، مردم شام قدرت ابن شعثاء را برابر با هزار سوار میدانستهاند. همچنین بنا بر روایاتی حضرت عباس (ع) از دسته افرادی بودند که در جنگ صفین در سپاه مالک اشتر برای برداشتن آب از فرات برای لشکریان امام علی (ع) به فرات حمله کرد آنچنان که تکرار این ماجرا در واقعه عاشورا دلیل شهرت حضرت عباس (ع) به سقا بوده است.
توصیه خورشید کعبه در آخرین لحظهها
حضرت عباس چهارده ساله بود که پدرش حضرت علی (ع) در رمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید. او هرگز توصیهای را که پدرش در شب ۲۱ ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد، از یاد نبرد. امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین (ع) را تنها نگذارد. این آخرین وصیت پدر در آخرین لحظات عمر الهیاش همواره در ذهن عباس (ع) بود تا..
عاشورا: میدان ظهور «ماه خاندان خورشید»
از حضرت عباس بن علی (ع) حقیقتا تا پیش از واقعه عاشورا و حضور حماسی او که میدان و تجلیگاه فضیلتهای بیشمارش شد، چندان منبع و مستنداتی در دست نیست. معدود مورخانی از خطبه آن حضرت در روز هشتم ذیالحجه بر فراز بام کعبه پیش از حرکت امام به سمت کوفه و کربلا گفتهاند که در آن مردم را مخاطب قرار داد و از بیعت با شرابخوارهای، چون یزید بر حذرشان داشت و اعلام کرد تا او زنده است کسی نخواهد توانست متعرض جان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برادر بزرگوارش شود. اما برخی نیز در صحت آن تشکیک کرده اند.
آنچه باید به قطع و یقین گفت این است که عاشورا میدانگاهی شد که در آن گوهر قدسی وجود این قمر شمس حسینی در بالاترین جلوههای خود بدرخشد و به ظهور رسد. همه آنچه از قمر بنی هاشم میدانیم و او را آنهمه در قله قداستها بزرگ و بلندآوازه و برجسته مینمایاند، متعلق به این یکشب و یک روز است که به اندازه تمام تاریخ وسعت و امتداد داشت.
امان نامه برای آنکه امان دو عالم بود!
در روز ۷ محرم وقتی عبیدالله بن زیاد اجازه استفاده از آب فرات را نداد، امام حسین، حضرت عباس (ع) را فراخواند تا مشکها را پر از آب کنند و به اردوگاه ببرند. حضرت عباس (ع) توانست محاصره دشمن را بشکند و آب را به اردوگاه برساند.
در کربلا دو اماننامه برای حضرت عباس (ع) و برادرانش فرستاده شد. امان نامه اول را عبدالله بن ابی المحل بن حزام عامری آورد که برادرزاده امالبنین، مادر عباس (ع) بود، فرستاد و امان نامه دوم را شمر بن ذی الجوشن در ظهر عاشورا به عباس و برادرانش پیشنهاد کرد و او را با عنوان «پسر عمه» صدا زد، اما جوابی نشنید.
حضرت عباس، او و امان نامهاش را لعنت کرد و گفت: «ای دشمن خدا! مرگ بر تو ... تو ما را به اطاعت از کفر و ترک همراهی برادرم حسین (ع) فرامیخوانی؟!»
والله ان قطعتموا یمینی...
جانبازی و رشادت عباس (ع) در روز عاشورا آینه تمام نمای عزت باوری و معرفت آفرینی مکتب حسینی است. عباس بزرگترین شاگرد و تربیت یافته این مدرسه است که بزرگترین درسش حکمت و عرفان شهادت است آنچنانکه سیدشهیدان را تجسم نفس مطمئنه و معیار عبودیت میسازد. رجزهای این پرچمدار و قافله سالار کربلاییان، سراسر شور حماسه سازی و غرور و غیرت در دفاع از حریم امامت و عترت اهل بیت است.
سخن او بر بلندای منطق و سلوک شهادت طلبی بوده که غایت ایمان و یقین مومنانه است و جهاد و جانبازی حسینیان و عاشوراییان در این جولانگاه جان عشق، برخاسته از این بصیرت و معرفت است چنانکه امیرمومنان (ع) در وصف اصحاب رسول الله (ص) فرموده است: «حملوا بصائرهم علی اسیافهم»: آنان بینشهای بلندشان را بر شمشیرهایشان نشانده بودند؛ و عباس (ع) آیینه شفاف و درخشان این بلندنظری عاشقانه و شاهدانه است. آنجا که در گرماگرم رزم دشمن را و همه تاریخ را خطاب میکند:
وقتی که کودکان از فرط عطش، ناله برآورده بودند، امام حسین (ع)، عباس را برای آوردن آب به شریعه فرات فرستاد. وی مقابل چهار هزار سرباز که در اطراف شریعه سنگر گرفته بودند، چنین رجز میخواند:
«أقاتلُ القومَ بقلبٍ مهتدی... أذبّ عن سبط النبیّ الأحمد...
من اینک با قوم کافر، با قلبی هدایت یافته در ستیزم و از حریم فرزند پیامبر اکرم (ص) دفاع میکنم! با شمشیر بران، بر سرهایتان میکوبم تا از نبرد با سرور من، حسین (علیهالسلام)، کنار بروید! من عباس، فرزند علی (ع) مرتضی هستم، که همواره مورد تأیید بود.»
عباس، سرباز را از یمین و یسار میراند و چه بسیار نامردان مردنمایی را که از دم تیغ گذراند و فرمود:
لا ارهب الموت اذا الموت زفا ••• حتی اواری فی المصالیت لقا
انی انا العباس اغدو بالسقاء ••• ولا اهاب الموت یوم الملتقی
من از مرگ، آن هنگام که صلا بردارد، بیمی ندارم تا اینکه پیکر من نیز در میان دلیرمردان به خاک افتد.
من عباسم که کارم، سیراب سازی تشنگان است و از مرگ در هنگام مصاف با دشمن ترسی ندارم.
آنگاه که داخل شریعه شد، دست زیر آب برد تا بنوشد، و شلی آب را روی آب ریخت و از آن ننوشید و بدینگونه وفاداری خود را نشان داد:
یا نفس من بعد الحسین هونی
من بعده لاکنت ان تکونی...
هذا الحسین وارد المنون
و تشر بین بارد المعین
تالله ما هذا فعال دینیای نفس! پس از حسین خوار باش و پس از او مبادا که زنده باشی. حسین، شربت مرگ را میچشد و حال آنکه تو آب سرد و گوارا مینوشی؟ این کردار از من بعید است؟
نه از آیین من است و نه از کردار مرد راست باور.
آنگاه که باران تیر و نیزه بر او باریدن گرفت و زید بن ورقا بر او حمله کرد و دست راست آن حضرت را برید، حضرت، شمشیر را به دست چپش داد و این رجز را خواند:
والله ان قطعتموا یمینی ••• انی احامی ابدا عن دینی...
و عن امام صادق الیقین ••• نجل النبی الطاهر الامین
به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کنید، همانا جهادکنان از دینم دفاع حمایت میکنم! نزد امام درستکار باتقوایی که فرزند پیامبر پاک و امین است.
به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا
شـریعه خـون شـد و دریا ز دل کشید خروش کهای ز شــرم لبـت آب آب، آب بنوش
در آن مکـالمه غیـرت نهیـب زد عباس بـه آب آبـــروی عمـر خـویش را نفروش
نگاه فـاطمه میگفت صبـر کن پسرم که آتش دل تو با عطش شود خاموش
همیـن کـه عکـس جمــالت به روی آب افتاد صدای العطش آمد ز خیمهها بـر گوش
به برق غیرتت از آب آتشی برخواست کـه بحـر نعـرهای از دل کشیـد و رفت ز هوش
وفــا و غیــرت و دریـــا خــروش آوردند کـه آفـرین به توای شهسوار مشک به دوش
برون شدی لب عطشان ز بحر و بحر گریست به کام تشنهات از چشم آب و خون زد جوش
و سرانجام ظهر عاشورا، آن هنگام که امام، برادر و علمدار را به یاری خواند، قصه آب آغاز شد. آب تا ابد تشنه آن لبها ماند و در خود از شرم آب شد. قصهی آب آوردن ساقی تشنه لب تشنگان آن دشت عطش و عشق، آنهمه شورانگیز و شگرف است که آتش از شرم لبانش آب میشود. قصه سقایی که رفت آب آورد، اما خود، آب حیات عاشقی شد و رمز دلدادگی. نام عباس تا قیامت اسم رمز دلسپردگی به حسین است و مرقد او چراغ راهنمای اقیانوس نوری که از منظومه مضجع حسینی همه کهکشانها را، چون کوکب دری روشن میکند.
قصه فداکاری آن سردار و سالار سپاه نور که به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا... و از آن دم تا امروز و تا همیشه، خود دریای عظمت شد و مطاف و معراجگاه آنان که از عاشورا و از کربلا، چون جام جهان نما، نقش دوست دیده اند و:
«نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
نقشی بلندتر زده ایم، آن نگار کو.»
وقتی کمر کوه شکست از غم تو..
به گفته شیخ مفید، امام حسین (ع) و عباس بن علی (ع) با هم به میدان رفتند، ولی سپاه عمر سعد بین این دو حائل شدند. امام حسین زخمی شد و به خیمه برگشت و عباس به تنهایی جنگید تا جایی که به شدت زخمی شد و دیگر توان رزم نداشت. در این حال زید بن ورقاء حنفی و حَکیم بن طٌفَیل سِنبِسی او را کشتند. شیخ مفید جزئیات دیگری نقل نکرده است. در مقتل ابیمخنف نیز جزئیات شهادت حضرت عباس نقل نشده است. به نقل بَلاذُری در اَنْساب الاَشراف، برخی میگویند حرملة بن کاهل با گروهی، هر کدام به عباس ضربهای زدند و او را کشتند. در روایتی از امام باقر (ع) و در زیارت ناحیه غیرمشهور، یزید بن رُقاد وَ حَکِیم بن طُفَیلِ طائِی به عنوان قاتلان حضرت عباس ذکر شدهاند.
بر اساس برخی دیگر از منابع، پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنیهاشم، عباس قصد کرد تا برای خیمهها آب بیاورد. او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند. در راه برگشت، دشمن به او حمله کرد. او در نخلستان با دشمن نبرد میکرد و به سمت خیمهها میرفت که زید بن ورقاء جهنی از پشت نخلی بیرون پرید و ضربهای به دست راستش وارد کرد. عباس شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد. حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی خود را پنهان کرده بود، ضربهای به دست چپش وارد کرد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس وارد کرد و او را به شهادت رساند. براساس گزارش المناقب و المثالب، روز عاشورا، دست و پاهای عباس را قطع کردند.
بر اساس گزارش خوارزمی، وقتی عباس (ع) شهید شد امام حسین (ع) بر پیکر برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود: اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی: اکنون کمرم شکست و چارهام اندک شد. با این حال خوارزمی عباس را آخرین کسی نمیداند که به میدان جنگ رفته است.
در منابع سن عباس هنگام شهادت ۳۴ سال ذکر شده است.
آب تو را قصه کرد
به گفته فخرالدین طریحی عالم قرن ۱۱ق در کتاب المنتخب، عباس وقتی وارد شریعه فرات شد، دستانش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد به یاد تشنگی حسین افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد. علامه مجلسی نیز در بحارالانوار همین مطلب را بدون ذکر نام منبع اصلی آورده است. اردوبادی با تحلیل چند شعر و بخشی از متن زیارت ناحیه مقدسه تلاش کرده، ثابت کند که این واقعه اتفاق افتاده است.
حماسه تشنه ماندن قمرالعشیره (ع) در دل آب فرات و جانفشانی او برای پر کردن مشک و رساندن آب به خیمهها و رفع عطش اطفال حرم اهل بیت، واقعیتی است که در عظمت و شور معنوی و عاطفی خود رنگ اسطوره گرفته و از قالب زمان و مکان گذشته است. سر شیفتگی به مقام ابوالفضل العباس (ع) همین معرفت و محبت او نسبت به مقام امامت است که جز در لحظه شهادت و با دو دست و دوپای بریده و کمر از هم دریده با عمود و دو چشم با تیر در خون نشسته در آغوش سرور و سالار شهیدان، او را از شرم حضور و معرفت به مقام قدسی امامت و ولایت، برادر خطاب نکرد.
این است که ابونصر بخاری در السر السلسله العلویه از امام جعفر صادق (ع) روایت میکند که آن حضرت، عم بزرگوارش عباس بن علی (ع) با تعبیر «نافذ البصیرة» (دارای بینش عمیق) توصیف کرده و او را صاحب ایمانی قوی معرفی کرده که در کنار برادرش امام حسین (ع) جهاد کرد و به شهادت رسید.
قصه عباس (ع) و آن دو دست بریده، معجزه نجابت و حیا، قصه ادب و وفاست. قصه جوانمردی و مروت و فتوت است. قصه غیرت و شهامت و شیردلی است؛ و قصه معرفت باطنی به مرام حسین که در راهش، چون جاری آب، جاودانه شد و:
به همدلی همه کس دست میدهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست...
روز میلاد اسوه و الگوی جانبازی بر همه جانبازان افتخارآفرین و بر همه شیفتگان آیین صدق و وفا مبارک باد.
منبع: حیات
انتهای پیام/ ۱۳۴