به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، در آستانه ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) و گرامیداشت روز جانباز بر آن شدیم با «بهروز رشیدی» جانباز کرمانشاهی و در واقع یکی از قهرمانان واقعی و همیشگی این مرز و بوم که سند حقانیت انقلاب اسلامی است به گفتوگو بنشینیم که در ادامه میخوانید:
لطفا خود را معرفی کرده و بگویید در کدام ارگان مشغول خدمت بودید.
جانباز کرمانشاهی: من بهروز رشیدی در کرمانشاه متولد شدم. سال ۱۳۶۰ دیپلم گرفتم. آزمون وردی دانشگاه را شرکت کردم، اما به دلیل بحث انقلاب فرهنگی که در دستور کار دولت بود دانشگاهها تعطیل شده بودند. از سوی دیگر خانواده من علاقه زیادی به ارتش جمهوری اسلامی داشتند به من پیشنهاد دادند که وارد این ارگان شوم و سال ۱۳۶۱ به استخدام ارتش درآمدم.
فعالیت شما در ارتش جمهوری اسلامی، همزمان شده بود با آغاز جنگ تحمیلی شما به کدام منطقه اعزام شدید؟
جانباز کرمانشاهی: بله، آن زمان ما را به جبهه جنگ در منطقههای مختلف اعزام میکردند، اما به یاد دارم که ما را در بهمنماه ۱۳۶۴ گردان ۱۰۸ تیپ ۴ لشکر ۸۱ در منطقه ازگه واقع در دشت ذهاب مستقر کردند. در حین این جابهجایی دشمن پی به استقرار ما در این منطقه برده بود.
وقتی دشمن از حضور شما در منطقه پی برده بود دست به اقدامی علیه شما نزد؟
جانباز کرمانشاهی: دشمن در آنِ واحد برای کسب اطلاعات بیشتر از استقرار ما دست به اعزام نیروی گشتی زد و میخواست به هر شکلی که شده علت جابهجایی ما را بفهمد.
چه اتفاقی برای شما افتاد؟
جانباز کرمانشاهی: یک شب من به همراه گروهبان شهید «ویس مریدی» تقریباً ساعت ۱:۳۰ بامداد برای سَرکشی از نگهبانها وارد کانالها شدیم در حین بازدید متوجه سَر و صدایی شدیم به محض اینکه خواستیم جلو برویم نیروهای عراقی یک آر پی جی به طرف دیدگاه ما شلیک کردند و به دلیل اینکه دقت در پرتاب آن نداشتند گلوله در هوا منفجر و هیچ آسیبی به ما وارد نشد از آن شب به بعد تصمیم گرفتیم که به جلوی منطقه افرادی را اعزام کنیم. چند شب آنجا بودند که عراقیها متوجه هیچ چیزی نشدند آنها پی به هوشیاری ما نیز برده بودند.
برای اینکه دشمن وارد حوزه شما نشود دست به چه اقدامی زدید؟
جانباز کرمانشاهی: خودم به تنهایی تصمیم گرفتم کمین را یک بار دیگر جلوتر ببرم و پیشرو شدم، به اتفاق ۶ نفر از سربازها حرکت کردیم، حدود ساعت ۸ شب ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۴ به صورت یک خط دتشبان مستقر شدیم، سربازی به نام «سلیمانی» که بیسیم چی بود و منطقه را میشناخت با ما همراه شد تا ساعت ۳ شب ۲۶ اسفند آنجا بودیم، اما به علت سردی هوا و بارانی که میآمد به عقب برگشتیم با گردان تماس گرفتم که اعلام کردند چند ساعتی دیگر بمانید.
از نحوه مجرحیتتان برایمان بگویید.
جانباز کرمانشاهی: چند ساعتی در منطقه ماندیم و در نهایت به سمت عقب حرکت کردیم سرباز سلیمانی که راه بلد ما بود را جلوی همرزمان و خودم پشت سر آنها حرکت میکردم، یک آن متوجه شدم راه را منحرف میرویم را به جلو رساندم و به سلیمانی گفتم مسیر را اشتباهی میرویم. گفت: نه درسته بیا. همین لحظه انفجاری صورت گرفت یکی از سربازها مجروح شد، سریع رفتم به او کمک کنم که انفجار دوم هم رخ داد و یکی دیگر از سربازها که اهل آذربایجان بود مچ پایش قطع شد، با دستمال توی جیبم پای چپش را بستم، هر چه با گروهان تماس گرفتم جواب ندادند مجبور شدم او را روی دوشم بیاندازم که خیلی سنگین بود، چند متری جلو رفتم، اما نتوانستم ادامه دهم او را روی سنگ بزرگی گذاشتم به او گفتم: تا مقر فاصلهای نیست اینجا باشید که سریع بروم از یگان نیرو بیاورم. تا حرکت کردم بیسیم چی جواب داد و بچهها آمده بودند به شهید شهید مریدی و آقای خزلی گفتم: داخل میدان مین افتادیم که با تعجب و دلهره عجیبی گفتند اینجا مینی وجود ندارد در جواب گفتم: زمانی که عراقیها عقب نشینی کردند مینهایی را هم اینجا کار گذاشتند.
به آنها گفتم نگران نباشید من میدان مین را مشخص کردم پشت سر من بیایید. با هم از روی سنگها روانه شدیم. من از روی سنگ بزرگی به روی سنگ دیگر پریدم سنگ محکم نبود همین که روی آن فشار آوردم یک مین منفجر شد.
از چه ناحیهای مجروح شدید؟
جانباز کرمانشاهی: مین که منفجر شد داخل یک شیار افتادم در آن لحظه چیزی را احساس نکردم، بچهها وحشت کرده بودند و نمیتوانستند جلو بیایند با توپخانه تماس گرفتند و منور انداختند که آنجا روشن شود دقیقا یک مین گوجهای دیگر ۳۰ سانتی من بود اگر تکان میخوردم آن هم منفجر میشد جرأت اینکه دست به پایم بزنم را نداشتم، با منور دوم نگاهی به پایم انداختم جفت پوتین پایم سالم بود و هیچ اثری از خون وجود نداشت، دستم را داخل پوتینها کردم و به صورتم هم دست کشیدم خونی نبود همین که خواستم بلند شوم درد شدیدی به پایم زد و فهمیدم مچ پایم شکسته که فریاد زدم من طوریم نشده به هاشم لو برسید خونریزی داره که بعد با پتو من را بالا کشیدند و به بیمارستان «هاشمینژاد» اسلامآباد غرب اعزام کردند.
در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
جانباز کرمانشاهی: همان طور که همه در زمان جنگ روحیه قوی برای دفاع از ناموس و آب و خاک داشتند، هنوز هم این روحیه در مردم وجود دارد. اگر دشمنان قدمی بخواهند بردارند مردم جلوتر از آنها برای حافظت از دین و آب و خاک قدم عَلم خواهند کرد.
منبع: نوید شاهد
انتهای پیام/ ۱۳۴