به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «محسن ایرانزاد» از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس، در یادواره شهیدان مهدی و حمید باکری که در سالن بزرگ وزارت کشور برگزار شد، اظهار داشت: شهید مهدی باکری خورشید لشکر ۳۱ عاشورا و شهید حمید باکری ماه این لشکر بود و آنها به همدیگر عشق و علاقه خاصی داشتند.
ایرانزاد با اشاره به خاطرهای از عملیات والفجر ۲ گفت: ما در منطقه «حاج عمران» بودیم و بعد از عملیات قرار بود که خط را تثبیت کنیم. در منطقهای من خط را با مهندسی رزمی جهاد خراسان تثبیت کرده و در منطقه دیگری نیز «مرتضی یاغچیان» خط را تثبیت میکرد.
وی ادامه داد: بهیکباره من دیدم که شهید مهدی باکری به بالای تپه آمده است. او درحالی که من شلوارم پاره شده بود و آن را با سیم دوخته بودم، به راننده خود گفت که برو از پایین، کیف من را بیاور. وقتی کیف او را آورد، وی یک شلوار بسیجی از آن درآورد که یکطرف آن وصله داشت؛ وقتی شلوار را گرفتم، بعد چندروز طرف دیگر آن هم که سالم بود، پاره شد و من آن را دوختم.
این رزمنده دفاع مقدس افزود: بعد از اینکه خط را تحویل دادیم، خدمت شهید باکری رسیدم تا به او گزارش دهم، پس از اینکه گزارش دادنم تمام شد، شهید باکری گفت که شلوار من را بده، گفتم: آقامهدی آن شلوار که پاره بود، او گفت: مومن خدا من نباید به تو شلوار میدادم؛ چراکه تو امانتدار خوبی نیستی. شلوار را میآوردی، خودم آن را میدوختم.
وی تصریح کرد: فردای آنروز شلوار را شستم، دوختم و آوردم و به شهید باکری گفتم: از این به بعد یک شلوار سالم به من بده؛ اما او گفت: به تو دیگر شلوار نمیدهم؛ چراکه بدحساب هستی. ۲ روز بعد دیدم که آقامهدی با همان شلواری که ۲ وصله داشت، به صبحگاه مشترک آمده بود.
ایرانزاد همچنین با بیان خاطرهای از شهید حمید باکری، اظهار داشت: آقامهدی عاشق حمید بود؛ من میدانم که وقتی پیکر حمید جا ماند، آقامهدی چه میکشید؛ اما با برنگرداندن پیکر او، میخواست حق بسیجی ادا بشود و نکند یک بسیجی نسبت به فرمانده خود کمتر به حساب بیاید.
وی ادامه داد: در عملیات مسلم بن عقیل، خیلی به دشمن نزدیک بودیم؛ یکروز در این عملیات باران شدیدی آمد و سنگرهای ما را آب برد؛ بنابراین ما در زیر فشار دشمن و احتمال پاتک آن، میخواستیم سنگرها را بازسازی کنیم. وقتی سنگرها را ساماندهی کردیم و به داخل سنگری رفتیم، دیدیم نزدیک به ۸۰ سانتی متر آب در آن وجود دارد؛ لذا جعبههای مهمات را روی همدیگر گذاشتیم و روی آنها نشستیم.
این رزمنده دفاع مقدس افزود: در همین لحظه شهید مهدی باکری به شهید حمید باکری بیسیم زد و گفت که وضعیتتان چگونه است؟ حمید باکری در جواب او، با آرامش گفت: آقامهدی الحمدلله با رحمت دست دادیم، اما رحمت زیادی بوده؛ هم داخل و هم خارج ما را پر کرده است؛ هرکسی کنار حمید باکری بود، هیچ وقت نگران جنگ نبود.
وی با تأکید بر اینکه شهیدان باکری عاشق رزمندههای خود بودند و همه کارهای خود را برای آنها انجام میدادند، به بیان خاطرهای از شهید احمد کاظمی پرداخت و خاطرنشان کرد: شهید احمد کاظمی را سال ۱۳۷۵ در مکه دیدم، وقتی روبوسی کردیم، خیلی گریه کرد و گفت که آقامهدی به من گفت بیا، من نرفتم. او همچنین من را قسم داد تا دعا کنم که شهید شود.
ایرانزاد همچنین به بیان خاطرهای از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی پرداخت و بیان داشت: در سوریه خدمت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بودم و داشتم به او گزارش میدادم که به من گفت: «برادر ایرانزاد یک دعا در حق مردم آذریزبان میکنم و میگویم که خدایا همه آنها را با آقامهدی محشور فرما».
انتهای پیام/ ۱۱۳