سرلشکر شهید «سید محمدرضا دستواره»

سید محمدرضا دستواره، پس از مجاهدت‌های فراوان در کردستان و در پاک‌سازی شهرستان‌های مریوان و پاوه و نقش‌آفرینی در همه نبرد‌های یگان محمد رسول‌الله (ص) از فتح‌المبین تا کربلای ۱، در سپیده‌دم جمعه ۱۳ تیرماه ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۱، بر اثر اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ در کنارش، به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۵۶۷۴۸
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۱ - 13March 2024
سرلشکر شهید «سید محمدرضا دستواره»
نام و نام خانوادگی: سید محمدرضا دستواره
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: اول بهمن ۱۳۳۸
درجه: سرلشکر
یگان: لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
مسئولیت: قائم مقام لشکر
سن: ۲۷ سال
تاریخ شهادت: ۱۳ تیر ۱۳۶۵
محل شهادت: قلاویزان - مهران
مزار شهید: بهشت زهرا (س) - تهران

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «سید محمدرضا دستواره» اول بهمن ۱۳۳۸ در خانواده‌ای مذهبی و مستضعف در جنوب شهر تهران به‌دنیا آمد. پدرش سید نقی و مادرش، قدسی نام داشت. دوران تحصیل دبستان را در مدرسه‌ای به‌نام «باغ آذری» گذراند. تا مقطع دیپلم تحصیلات خود را با نمرات عالی به پایان رساند. در تمام طول دوران تحصیل از هوش و حافظه‌ای قوی برخوردار بود. گرایش دینی و علایق مذهبی از همان کودکی در حرکات و سکنات شهید دستواره به وضوح نمایان بود و هر روز افزایش می‌یافت.

او به تلاوت قرآن و شرکت در مسابقات قرائت قرآن علاقه وافری داشت. زمانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود اعضای خانواده را به انجام تکالیف الهی و رعایت اخلاق اسلامی توصیه می‌کرد و همسایگان او را به‌عنوان روحانی خانواده‌اش می‌شناختند.

از ازدواجش صاحب یک پسر شد. به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت و ۱۳ تیر ۱۳۶۵، با سمت قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در شلمچه بر اثر اصابت ترکش توسط نیرو‌های بعثی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. برادرانش سید محمد و سید حسین نیز به شهادت رسیده‌اند؛ و مزار هر سه برادر در کنار یکدیگر قرار دارد.

کتاب «قصه ما همین بود» سرگذشت‌نامه‌ای از زندگی شهید محمدرضا دستواره است که به قلم گلعلی بابایی نوشته شده و نشر بیست و هفت بعثت آن را به چاپ رسانده است.

در این کتاب، زندگی‌نامه شهید دستواره از زبان خودش بیان می‌شود؛ او پیش از شهادت، مهم‌ترین اتفاقات زندگی خود را از ابتدای کودکی تا پیش از شهادت (در تیر ماه ۱۳۶۵) در نوار‌های ضبط صوت روایت کرده و همین نوار‌ها دستمایه نگارش این کتاب قرار گرفته است.

زندگی شهید دستواره که در مقطعی از جنگ با عراق و پس از شهادت شهید محمدابراهیم همت به عنوان قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله منصوب می‌شود دارای اتفاقات مهمی است که در این کتاب به بخشی از آن‌ها اشاره شده است. حضور در جبهه کردستان و نبرد با ضدانقلاب همراه با فرماندهانی مانند رضا چراغی و احمد متوسلیان یکی از بخش‌های مهم زندگی او به شمار می‌رود که در کتاب «قصه ما همین بود» بدان اشاره شده است.

«قصه ما همین بود» که هفتمین کتاب از مجموعه بیست و هفت در ۲۷ و به منظور معرفی فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله به شمار می‌رود با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه شده و برای پنجمین بار تجدید چاپ شده است. به همین بهانه، ۳ خاطره از این شهید والامقام که در این مجموعه منتشر شده است، تقدیم مخاطبان می‌شود. خاطراتی از زبان پدر و خواهر شهید و در نهایت بخشی از کلام شهید.

ادب مثال‌زدنی شهید دستواره در برخورد با پدر

«یک روز رضا به من گفت: بابا من راضی نیستم دیگر این کار‌ها (بارکشی) را انجام دهی، این کار‌ها دیگر برای شما سنگین است. گفتم: تو درست می‌گویی، اما من به کار عادت کرده‌ام و قدرت این کار را هم دارم. او گفت: من راضی نیستم، در ضمن حالا که شاغل شده‌ام، این حقوق مرا بگیر و خرج کن، این شغل شما برای من گران تمام می‌شود. گفتم: بابا تو که می‌خواهی حقوقت را به من بدهی، تو فردا می‌خواهی به امید خدا ازدواج کنی و برای زندگیت باید خرج کنی، من هم که چیزی ندارم تا برای تو پس‌انداز کنم. در جواب گفت: بابا تو هنوز خدا را نشناخته‌ای، به اندازه‌ای که خداوند ضامن روزی ما است، من اگر بخواهم ازدواج کنم، خدا را دارم، خدا به من کمک می‌کند. این حرف ایشان خیلی روی من اثر گذاشت.»

آیا شهید دستواره از محل دفنش خبر داشت؟

«یک روز محمدرضا از اندیمشک آمد، به من گفت: مادر می‌خواهم شما را ببرم معراج شهدا، حسین شهید شده و می‌خواهم او را ببینی. با هم رفتیم. او روی حسین را کنار زد. من صورت حسین را بوسیدم و صورتم را به صورتش چسباندم. محمدرضا هم وضو گرفت و برای حسین قرآن خواند و با دست خودش او را به خاک سپرد. کنار قبری که حسین را دفن کردند، یک قبر خالی بود، دستش را روی آن گذاشت و گفت: چند روز دیگر شهیدش می‌آید. ما فکر کردیم، چون عملیات است و شهید می‌آورند، منظورش این است که بالأخره تا چند روز دیگر شهیدی هم آنجا دفن می‌شود.

چند روز بعد دیدیم شهید آن قبر را آوردند. خودش بود، همان‌جا او را به خاک سپردیم. در مراسم عزاداری برادرش، از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‌طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می‌کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده‌ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه؛ مادر این‌طوری نمی‌شود، بگو از صمیم قلب حلالت می‌کنم. من هم گفتم: حلال حلال... ».


کلام شهید: شهادت مزد و اجر انسانی است که در راه خدا قدم برمی‌دارد

سرلشکر شهید «سید محمدرضا دستواره»

«آنچه که برای ما مطرح است؛ انجام خدمتی خالصانه، زیاد، پرکار و فعال در راه رضای خدا و در راه رساندن پیام شهیدان به گوش جهانیان است.

ما برای مقابله با ابرقدرت‌ها، هیچ نیازی به ناوگان نداریم، هیچ نیازی به هواپیما نداریم و... وسیله و سلاح اصلی که امروز باید در دست ما باشد، پایداری، استقامت و صبر دراز مدت است. اگر لحظه‌ای درنگ کنیم، اگر لحظه‌ای ابهام و تردید و شک در این رابطه به خودمان راه بدهیم، قطعاً دچار تزلزل خواهیم شد و به قول شهید بزرگوارمان سردار رشید اسلام حاج همت از خوارج نهروان بدتر خواهیم بود، اگر لحظه‌ای درنگ، سستی و ابهام در رابطه با این انقلاب و در رابطه با این جنگ به خودمان راه بدهیم. بایستی محکم، همانطور که تا به حال ثابت کردیم و همانطور که تا به حال توی دهان این مزدوران کثیف یاوه‌سرایان شرق و غرب زدیم، باید از این به بعد هم بزنیم و به یاری خداوند، این استقامت ما، نتیجه‌اش حکومت الله بر زمین خواهد بود؛ و دیگر اینکه مسئله شهادت، آنقدر مسئله‌ای باعظمت و بزرگ است که هر کسی نمی‌تواند درباره مفهوم آن صحبت کند. شهادت مزد و اجر انسانی است که در راه خدا قدم برمی‌دارد. مسلماً چنین فردی صرفاً لقای خداوند را طلب می‌کند و خداوند هم با شهادت یک رزمنده و مجاهد فی سبیل الله، او را به لقای خودش می‌رساند. شهادت، یعنی رسیدن به لقاءالله. هر کس در راه خدا قدم بردارد، اجری جز شهادت نصیبش نخواهد شد. وظیفه و تکلیف الهی ما جهاد است. جهاد در راه حفظ و نگهبانی از اسلام. این رسالتی است که انقلاب بر دوش ما نهاده و ما هم تا آخرین قطره خون‌مان، در راه انجام این رسالت تلاش می‌کنیم.»


فعالیت‌های سیاسی - مذهبی

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، همراه با سیل خروشان امت مسلمان در تظاهرات و فعالیت‌های مردمی شرکت فعال داشت و در این زمینه چند‌بار توسط عوامل رژیم منحوس پهلوی دستگیر شد. سال ۱۳۵۷ زمانی که در سال آخر دبیرستان درس می‌خواند، نه تنها خود فعالانه در تظاهرات و اعتراضات عمومی علیه طاغوت شرکت می‌کرد بلکه دوستان همکلاسی و برادران کوچک‌ترش را نیز به این امر ترغیب و تشویق می‌نمود. به واسطه حضور فعال و مستمری که در صحنه‌های مختلف داشت توسط عوامل رژیم شناسایی و در وز ۱۴ آبان سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران دستگیر و روانه زندان گردید. اما پس از مدتی از زندان آزاد شد.

به هنگام ورود حضرت امام خمینی (قدس سره) فعالانه در مراسم استقبال از حضرت امام (قدس سره) شرکت کرد و مسئولیت امنیت قسمتی از میدان آزادی را به‌عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب شکوه‌مند اسلامی جهت پاسداری از دست‌آورد‌های انقلاب به جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی پیوست و طی چهار ماه خدمت خود در این نهاد انقلابی، زحمات زیادی را در جهت انجام مأموریت‌های مختلف و تثبیت حاکمیت انقلاب اسلامی تحمل نمود. سپس به خیل سپاهیان پاسدار پیوست و بلا‌فاصله داوطلبانه طی مأموریتی عازم کردستان شد.

سرلشکر شهید «سید محمدرضا دستواره»

حضور در کردستان و مبارزه با ضد انقلاب

او همراه فرماندهان عزیزی، چون شهید "چراغی" و "حاج احمد متوسلیان"، زحمات زیادی را در مقابله با ضد انقلاب به جان خرید و بعد از آزادسازی شهر "مریوان" در معیت برادر "متوسلیان" و سایر برادران رزمنده وارد شهر مریوان شد. از آنجا که این شهر جنگ‌زده پس از آزادی با مشکلات متعددی مواجه بود، سازمان‌ها و مؤسسات دولتی تعطیل شده بودند. به دستور برادر متوسلیان، برادران پاسدار در مراکز و ادارات مختلف از جمله شهرادی، رادیو و تلویزیون مشغول خدمت شدند. شهید دستواره نیز مأموریت یافت کالا‌های ضروری مردم را تهیه کرده و در اختیار آنان قرار دهد. او به نحو احسن این ماموریت را انجام داد.

در روز‌های عملیات نیز مانند سایر برادران، سلاح به دست در قله‌های مریوان با ضد انقلاب و با دشمن بعثی جنگید. ایشان مدتی نیز فرماندهی پاسگاه شهدا در محور مریوان را عهده‌دار بود.

شهید و دفاع مقدس

هنگامی که سردار "متوسلیان" مأموریت یافت تیپ محمد رسول‌الله (ص) را تشکیل دهد او همراه سایر برادران از مریوان به سمت جبهه‌های جنوب عزیمت کرد و در آنجا به‌علت مهارت در جذب نیرو، مأمور تشکیل واحد پرسنلی تیپ گردند. ایشان با میل باطنی که به گردان‌های رزمی داشت و روحیه اطاعت پذیری‌اش باعث شد تا بدون هیچ‌گونه ابهامی مسئولیت محوله را قبول کند، اما از فرماندهان تقاضا کرد که مجاز به شرکت در عملیات‌ها باشد؛ بنابراین در روز‌های عملیات، سلاح به دست در کنار فرماندهان گردان وارد عمل می‌شد.

شهید دستواره به همراه سرداران لشکر محمد رسول‌الله (ص) برای یاری رساندن به مردم مسلمان و ستمدیده لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم اشغالگر قدس قرار گرفته بودند، راهی آن دیار شد. بعد از بازگشت عقیل به فرماندهی تیپ سوم ابوذر منصوب گردید و تا زمان عملیات "خیبر" در همین مسئولیت به خدمت صادقانه مشغول بود.

در عملیات "خیبر" بعد از شهادت فرمانده دلاور لشکر محمد رسول‌الله (ص)، "شهید حاج همت" و واگذاری فرماندهی به شهید کریمی‌سید، به‌عنوان قائم مقام لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) منصوب شد. مناطق اشغالی کردستان و صحنه‌های مختلف جبهه‌های جنوب کشور به‌ویژه عملیات "والفجر ۸" و جاده امالقصر (در فاو) شاهد دلاوری‌های عاشقانه و جان‌فشانی‌های این شهید عزیز است.

سرلشکر شهید «سید محمدرضا دستواره»

ویژگی‌های اخلاقی

از خصوصیات بارز شهید، خوش‌رویی، جذابیت، صفای باطن، اخلاص و توکل به خدا بود. به گفته همرزمانش، جایی که او بود غم و اندوه بیرون می‌رفت. او در روحیه‌دادن به رزمندگان نقش به سزایی داشت.
از شجاعت بالایی برخوردار بود. تجزیه و تحلیل حساب شده مسائل جنگ و قدرت تصمیم‌گیری سریع، یکی از ویژگی‌های بود که در مشکلات، سید را یاری می‌کرد.
با آنکه از نظر جسمی بدنی نحیف و لاغر داشت، خستگی‌ناپذیری و اعتماد به نفس او زبان‌زد خاص و عام بود. او اکثر نبرد‌ها به جز مواقعی که مجروح شده بود، حضور داشت و در شب‌های عملیات تا صبح در خط اول درگیری با دشمن در کنار رزمندگان حضور داشت و از نزدیک به هدایت عملیات می‌پرداخت. آن بزرگوار تا هنگام شهادت ۱۱ بار مجروح شده، ولی هرگز از پای ننشست و با شجاعت کم‌نظیر، با نثار جان عزیزش به دفاع از اسلام و آرمان‌های متعالی حضرت امام خمینی (ره) و حفظ کیان جمهوری اسلامی ادامه داد.

نحوۀ شهادت

در عملیات "کربلای۱" که برادرش "حسین" در خط پدافندی شهید شد، جهت شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران رفت. ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتی به وی گفته می‌شود که خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت می‌ماندی و بعد برمی‌گشتی، در جواب می‌گوید: «به آن‌ها گفته‌ام کنار قبر حسین، قبری را برای من خالی نگهدارید.»

بیش از ۱۰ روز از شهات برادرش نگذشته بود که در عملیات کربلای ۱، روز آزادسازی شهر مهران از چنگال دشمن بعثی، روح بزرگش از کالبد تن رها شد و مظلومانه به شهادت رسید و در جرگه شهیدان کربلا راه یافت و بر سریر عند ربهم جلوس کرد و در تاریخ ۱۳ تیر ۱۳۶۵ در قلاویزان – مهران (کربلای ۱) به شهادت رسید.

سرلشکر شهید «سید محمدرضا دستواره»

 

 

نظر شما
پربیننده ها