به گزارش خبرنگار دفاعپرس از استان خراسان رضوی، جهادگر خراسانی «علیاکبر یزدانی» سال ۱۳۱۶ در خانوادهای مستضعف و مذهبی در روستای نسر تربت حیدریه به دنیا آمد.
در سه سالگی از نعمت محبت مادری محروم شد. هنوز سنگینی فقدان مادر را برتن داشت که دست تقدیر او را از پدر نیز محروم کرد و علیاکبر و خواهرانش تحت سرپرستی عمویشان بزرگ شدند.
دوران کودکی و نوجوانی او، فعال و با نشاط در زادگاهش گذشت. مدت کوتاهی به تحصیل پرداخت، اما بدلیل مشکلات اقتصادی خانواده از تحصیلات محروم ماند، اما در کودکی به مکتب رفته و قرآن را بخوبی فرا گرفت و سپس در نزد عموی خویش به کار کشاورزی مشغول شد.
پس از مدتی در دوران جوانی به جهت کسب درآمد بیشتر به تهران رفت و در یکی ار کورههای آجرپزی به کار پرداخت در این مدت به کار نقاشی ساختمانی نیز روی آورد و پس از مدتی به شیراز رفت و در آنجا به کار نقاشی ساختمان پرداخت. سپس به روستای خود مراجعت نمود و تشکیل خانواده داد.
در صحنههای مبارزه با رژیم طاغوت نقش پررنگی داشت. همان ایام با نیسان در مسیر مشهد باربری میکرد.
وی در کمک به مردم وحل مشکلات آنان پیش قدم بود. فرزند شهید میگوید: «آن موقع وسیلهی نقلیه خیلی کم یا اصلا نبود. ما یک ماشین داشتیم که پدرم آن را وقف مردم کرده بود. هر زمانی از شب و روز اگر کسی مریضی داشت در خانهی ما را میزد. پدرم با روی خوش بدون هیچ چشم داشتی آنان را به شهر میرساند.»
پس از پیروزی انقلاب، او که عشق خدمت به مردم را داشت وارد جهاد سازندگی شد. بارها و بارها از طریق بسیج و جهاد به جبهههای حق علیه باطل شتافت، طوری که دیگر چهرهاش برای عدهای از بچهها فراموش شده بود. هرچند گاهی برای سرکشی از خانواده به مرخصی میآمد. در یکی از این مرخصیها حال همسرش وخیم میشود و از دنیا میرود.
او با شش مانده بود. اما هوای جبهه او را رها نمیکرد. با وجود مخالفت اقوام، بچهها را به خواهر و مادر بزرگشان میسپارد و به جبهه بر میگردد.
همیشه در جواب بستگانی که او را از رفتن به جبهه منع میکردند و سرپرستی شش فرزندش را واجبتر میدانستند، میگفت: «در این دوران ننگ است که یک مرد در بستر بمیرد.»
علیاکبر یزدانی سرانجام سوم فروردین ۱۳۶۵ در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو پس از یک شبانه روز تخلیه شهید و مجروح در سپیده صبح لحظهای سرش را برای استراحت روی فرمان آمبولانس میگذارد. در این لحظه مورد اصابت ترکش خمپاره قرار میگیرد و با فرقی شکافته به دیدار معبود میشتابد.
فرازی از وصیتنامه جهادگر شهید علیاکبر یزدانی:
چند کلامی با ملت بزرگ ایران دارم که ما لحظاتی با خود اندیشه کنیم که ما چه بودیم و حالا چه هستیم قبلا زیر پرچم طاغوت زندگی میکردیم و اینک زیر پرچم حکومت اسلامی هستیم دست خدا از آستین روحالله برون آمد و ملتی بیدار و شجاع ساخت و در خط الله هدایت کرد و ما خود را مدیون این پیر جماران میدانیم.
ما مرده متحرک بودیم ولی اکنون سخنان پیغمبرگونه این رهبر بزرگ چنان به ما روحیه داده که اگر هر روز کاروان سرخپوشان شهیدان از کوچه و خیابانها و دهکدهها بگذرد و تمامی خیابانهایمان را از عکس شهید و شهادت شهیدان نصب شده باشد و نخل غم و اندوه در سینه مادران کاشته شود کافران بدانند هرگز دست از یاری دین خدا بر نخواهیم داشت با یاری خدا.
انتهای پیام/