به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ارومیه، «سعید صفوی آذری» سال ۱۳۴۳ در یک خانواده مذهبی در شهرستان ارومیه به دنیا آمد.
پدرش مرحوم یوسف صفوی دبیر و مادرش خانه دار بود. تحصیلات ابتدائی را در دبستان ۲۲ بهمن و دورههای راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس اسلانی و شهید چمران در رشته ریاضی و فیزیک سپری کرد. در طول تحصیل همیشه از دانش آموزان بسیار موفق بود و وضع تحصیل عالی داشت.
در طی انقلاب و پس از پیروزی انقلاب، در راه پیروزی قیام و در راه حفظ ارزشهای آن تلاش فراوان کرد.
وی از اعضای فعال انجمن اسلامی دبیرستان و در خارج از مدرسه عضو فعال گروه انفاق بود. نسبت به وضع محرومان و روستائیان بسیار حساس بود و در برداشت محصول کشاورزان و رسیدگی به خانوادههای بی سرپرست بسیار تلاش میکرد.
در سال ۱۳۵۸ در سن پانزده سالگی جهت تحقیق و رسیدگی به وضع خانوادههای بی سرپرست و کم درآمد وارد گروه توحیدی انفاق شد. در ماه رمضان همان سال، از ساعت شش صبح تا هفت عصر همچنان به کار مشغول بود و در موقع افطار جهت بردن افطاری برای خانوادههای بی بضاعت تلاش میکرد و گاه تا ساعت ده همچنان روزه میماند.
در نوزده شهریور سال ۱۳۵۸ خانه سالمندان را تشکیل داد و کار ۲۴ ساعته شهید شروع شد. با شروع مدرسه، در کنار تحصیل شبها را در سازمان انفاق کشیک میداد. درباره اعتقادات سعید باید بگوئیم، که حتی قبل از رسیدن به سن تکلیف وظایف شرعی او ترک نمیشد و همچنین عقیده و احترام خاصی نسبت به امام راحل و مقام ولایت فقیه داشت.
اولین عامل مهم در اعزام سعید، اعتقادات او بود که ریشه در اعتقادات خانواده شهید داشت. این ایمان در سعید به پدری قوی بود که هیچ یک از اعضای گروهان به اندازه او شیفته خط مقدم نبودند. شبها وقتی پای تلویزیون مینشست و با دقت همۀ سخنان امام (ره) را گوش فرا میداد روحیۀ عجیبی پیدا میکرد، تا اینکه امام فرمودند: جوانان باید بروند و پشت جبهه و خود جبههها را خالی نگذارند. سعید تصمیم خود را گرفت و، چون شیرمردی عازم جبهههای حق علیه باطل شد.
از خاطرات اعزام به شهید زمانی بود که رضایت نامه اعزام به جبهههای حق علیه باطل را به پدرش داد تا امضا کند و پدر لحظهای سکوت کرد و سعید در مقابل این سکوت پدر کاغذی را از جیبش درآورد و گفت: «پدر سخنی از نهج البلاغه را یافتم که حضرت علی (ع) فرموده: جهاد وظیفه هر فرد مسلمان است و پدر با اصرار مادر شهید، رضایت نامه را امضا کرد و نیز به هنگام بدرقه، دست در گردن مادرش انداخته و گفت: مادر ما امانتی الهی هستیم و خداوند هر وقت اراده کند امانتش را میگیرد و میگفت: اعزام مرا به دیگران نگویید تااز اجر و پاداش من کاسته نشود».
از خاطرات دوران حضور در جبهه این بود که سعید طی نامهای به مادرش چنین نوشته بود: «من شبها کشیک میدهم و مشغول دعای کمیل هستم. شبها وقتی صدای گریه باران بلند میشود، همیشه گریههای شما را به یاد میآورم. مادر همیشه در دعا تو را یاد میکنم؛ و مادر در پاسخ نامه نوشت: پسرم دعا کن که گناهان من هم بخشیده شود».
از همسنگران او رحمان نقدی که که نامه تسلیتی نوشته بود و گفته بود: «فرمانده با رفتن سعید به خط مقدم مخالف بود، اما سعید تا سه روز غذا نخورد و میگفت: بچهها خسته هستند و ما باید جایگزین آنها شویم. هر چه گفتم اینجا هم کار زیاد است. اما گفت نه، من باید بروم خط مقدم. تا اینکه با اعزام او موافقت کرد».
«سعید صفوی آذری» سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۱ در منطقه گیلانغرب - داربلوت کوههای تانسیران به وسلیه ترکش خمپاره دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
انتهای پیام/