به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از اردبیل وصیتنامههای شهدا چراغ راهی است که این روزها پس از گذشت سالها از پایان جنگ تحمیلی، همچنان راه را برای کسانی که میخواهند پای خود را جای پای شهدا بگذارند، مشخص میکند؛ شهیدانی که راه خدا را پیمودند و سرانجام عند ربهم یرزقون شدند.
شهید «عزتالله اوضح» یکی از شهدایی است که همچون دیگر شهدا، وصیتنامه او حاوی نکات ارزندهای است؛ شهیدی از دیار سیدالکریم (ع) که دوم خرداد سال ۱۳۴۵ متولد شد و سرانجام پس از مجاهدتهای فراوان، درحالیکه در عملیاتهای بسیاری شرکت کرده و بارها جانباز شده بود، سرانجام ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۶۷ در عملیات «بیتالمقدس شش» با سمت معاون اطلاعات و عملیات لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا (ع)، شربت شهادت را نوشید و به معشوق خود پیوست.
بخشی از وصیتنامه شهید عزتالله اوضح
بسمالله الرحمن الرحیم
با سلام و درود خدمت امامزمان (عج) و نایب بر حق او امام خمینی و با سلام و درود خدمت خانوادههای شهدا و با سلام و درود نثار ارواح پاک شهدای اسلام؛ و من در نهایت میرسم به شما خانواده عزیزم، با سلام و درود خدمت پدر و مادر عزیزم و با سلام و درود خدمت برادران و خواهرم و با سلام و درود خدمت قوم و خویشان، و سلام بر شما پدر و مادر عزیزم که زحمتهای فراوانی برای من کشیدید و مرا بزرگ کردهاید و تا به اینجا رساندهاید و از شما میخواهم که مرا حلال کنید
امکان دارد من در خانه اشتباهات زیادی کرده باشم؛ وای پدر و مادر عزیزم، این را هم شما میدانید و هم من که من شهید میشوم و شما این را بدانید که اسلام به این خونها نیاز دارد، و از شما میخواهم که برای من حقیر گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید، بر مصیبتهای سخت اباعبدالله (ع) گریه کنید.
شما این فکر را نکنید که ما فرزندی داشتهایم و الان اینجا نیست و شهید شده است و برای اینکه از پیش شما رفتهام، تأسف بخورید و گریه و زاری و شیون کنید.
پدر و مادر عزیزم، شما امانتدار خوبی بودید و من که امانتی در دست شما بودم، شما از آن خوب مواظبت کردید و دوباره آن را به خدا سپردید، و شما این فکر را نکنید که ما فرزندی داشتهایم و از دست ما رفته است؛ بلکه این فکر را بکنید که امانتدار خوبی بودیم و خدا امانتداران را دوست دارد.
پدر عزیزم، این را به شما بگویم که اگر در آخرین لحظات من نیستید؛ ولی آقا امام حسین (ع) و امامزمان (عج) بر بالین من است؛ و مادرم، تو این را بدان اگر تو اینجا نیستی که سر من را در دامن بگیری؛ ولی مادر اصلی ما فاطمه (س) اینجا است؛ پس من تنها نیستم.
پدر و مادر عزیزم، من هیچ موقع زحمتهای شما را از یاد نمیبرم، وای پدر و مادر عزیزم، از شما میخواهم که برادر کوچکم قدرتالله عزیز را طوری بزرگ کنید که اسلام به آن نیاز دارد، و در این برهه زمانی از شما میخواهم که مواظب او باشید و دیگر اینکه از شما میخواهم که او را به کلاسهای قرآن بفرستید و او را به قرآن و دعا سوق دهید.
قدرتالله عزیزم،ای برادر کوچکم، انشاءالله که مرا حلال کنی، و میرسم به برادر بزرگم،ای برادر عزیزم درست است که من و تو زیاد پیش یکدیگر نبودیم؛ ولی من تو را خیلی دوست دارم و همیشه به یاد تو بودهام، و از تو میخواهم که این راهی که میروی و آن راه شهدا است را ادامه بدهی و از تو میخواهم که اگر خواستی برای برادر حقیرت گریه کنی، گریه نکن و فقط برای مصیبتهای سخت اباعبدالله (ع) گریه کن و از تو میخواهم مرا حلال کنی.
خواهر عزیزم، سلام بر توای خواهر عزیزم فاطمه، از تو میخواهم که مرا حلال کنی، و از تو میخواهم که گریه برای من نکنی و فقط گریه برای زینب (س) عزیز بکن که چه مصیبتهایی که کشیده و از تو میخواهم که بعد از شهادتم، زینبوار باشی و راه زینب (س) را ادامه دهید.
انتهای پیام/