وی افزود: به تعبیر «پل والری»، نثر مانند راه رفتن ولی شعر مثل رقصیدن است. در شعرهمان حرکتی که در نثر اتفاق می افتد وجود دارد؛ با این تفاوت که حرکت در نثر به سمت یک مقصد صورت می گیرد ولی در شعر این حرکت، در واقع نفس خود شعر است. غایت شعر در خودش ولی غایت نثر در معنای آن است. وجود نثر معطوف به مخاطب و معنای شعر معطوف به خودش است و فرم و صورت شعر از مضمون آن اهمیت بیشتری دارد.
نویسنده کتاب " غفلت و رسانه های فراگیر " اظهار داشت: اگر دو رمان بزرگ در جهان داشته باشیم یکی از آنها «جنایت و مکافات» و دومی «برادران کارامازوف» داستایوسکی است. نویسنده این کتاب افعال را اغلب غلط استفاده می کرد. چون زمانی که وی در زندان بود تنها کتاب انجیل و تورات را در اختیار داشت و زمانی هم که از زندان آزاد شد در روزنامه ها به صورت پاورقی مطلب می نوشت؛ در حالی که ما چند سال است از ادبیات انقلاب اسلامی نام می بریم ولی در عمل هیچ کاری نکرده ایم.
وی ادامه داد: داستایوسکی همه کتاب هایش به جز «قمارباز» را به صورت پاورقی نوشته است. این نشان دهنده نبوغ این نویسنده است؛ با این حال عظمت این دو کتاب داستایوسکی همه جهان را تحت تاثیر قرار داده است. خیال و نیروی آفرینندگی که در وجود این نویسنده بوده باعث این همه زیبایی شده است.
نویسنده کتاب " از زبان یک یاغی " تصریح کرد: ما ایرانی ها انسان های تنبلی هستیم. کسانی که می خواهند نویسنده باشند باید تنبلی را کنار بگذارند. مایه وجود تنبلی آرزو داشتن است؛ کسی که آرزو، مشغله وعشق به مصرف در وجود خود داشته باشد نمی تواند نویسنده شود.
نویسنده کتاب " در سایه سیمرغ " افزود: ممیزی در کشور ما به یک مشکل تبدیل شده است. در حوزه نویسندگی چند نوع ممیزی داریم که یکی از آنها ممیزی دینی، ممیزی عرفی، ممیزی سیاسی، ممیزی وزارت ارشاد، ممیزی عرفی و... با این حال در عالم شعر، شاعر می تواند همه مطالب مورد نظرش را به گونه ای بیان کند که هیچ کس متوجه آنها نشود.
میرشکاک خاطرنشان کرد: در کشور ما شاعران زیادی وجود داشته و دارند؛ دلیل این مسئله هم این است که قوم ایرانی گریز از همه مسائل را رفتن به نهان روشی می داند. هیچ قومی به اندازه قوم ایرانی چند چهره نیستند؛ مردم این قوم با زن، بچه، شوهر، اطرافیان، دوستان، همکاران وهر کدام از اطرافیان خود یک برخورد خاص دارند.
نویسنده کتاب " زخم بی بهبود " تاکید کرد: از میان همه نویسندگان ایرانی تنها صادق هدایت، نویسنده است. چون سعی کرده به لایحه هایی از وجود انسانی ایرانی نفوذ کند که تا به حال کسی این کار را نکرده است. هدایت در نوشته هایش به هر دو وجه عشق یعنی عشق زمینی و عشق آسمانی می پردازد. عشقی که در نوشته های صادق هدایت وجود دارد قابل لمس است و یک قوم و یک شهر در نوشته هایش مطرح است. وی به فمنیسم، استبداد شرقی و... در آثارش پرداخته است.
وی افزود: ایرانیان نه فقط از لحاظ صنعت بلکه از لحاظ بینش و منش محض انسانی نیز دچار سرگردانی هستند. به همین دلیل است که کلا مسائلی که در کشور وجود دارد به صورت واکنشی انجام می شود و قوم ایرانی هیچ وقت سر جای خود عمل نمی کند. وظیفه نویسنده نشان دهنده یک قوم است. کسی که می خواهد بنویسد باید بتواند گره اصلی اقوام را نشان دهد.
نویسنده کتاب " جای دندان پلنگ " ادامه داد: صنعت مونتاژ را شرق ایجاد کرده است. چون می خواهند هم مصرف کننده تکنولوژی باشند و هم به دنیا بگویند که ما تولیدکننده هستیم؛ قومی که در صنعت دروغ می گوید در ادبیات نیز دروغ خواهد گفت. به طور مثال از یک کتاب 3000 نسخه چاپ کرده ایم در حالی که 1000 نسخه اول را می گوییم چاپ اول، 1000 نسخه دوم، چاپ دوم و... در حالی که اینگونه نیست.
شاعر برجسته انقلاب و دفاع مقدس تصریح کرد: به راحتی می توان از کتاب هایی که در حوزه ادبیات دفاع مقدس نوشته شده است چند داستان جمع کرد و یک کتاب جدید نوشت بدون اینکه کسی متوجه شود؛ چون شخصیت های ما در ادبیات دفاع مقدس همگی یک حرف را زده ویک کار را انجام می دهند. با چنین وضعیتی آیا قوم ایرانی نیاز به نویسنده دارد؟ نه.
وی گفت: قوم ایرانی نمی تواند با تقلید ازغرب جایگاهی برای خود به دست بیاورد. هر گاه که در ادبیات توانستیم حرفی برای زدن، داشته باشیم قطعا به گذشته خودمان رجوع کرده ایم.«هزار و یکشب» تنها کتابی است که بیشتر نویسندگان غربی آن را خوانده اند.
نویسنده کتاب " ستیز با خویشتن و جهان " اظهار داشت: قوم ایرانی هیچگاه از مرحله تقلید به اجتهاد نخواهد رسید. چون هر گاه که دست از تقلید برمی دارد باز یک تمدن جدید به وجود می آید و باز مجبور به تقلید می شود. قوم ایرانی در همه مسائل مثل صنعت، فرهنگ، تمدن به قول فیلسوفان در وضعیت نه این و نه آن قرار دارد.
میرشکاک خاطرنشان کرد: نویسنده کسی است که در درون خود بتواند حداقل یکی از هویت های قومی، دینی، جنسی، طبقاتی و... را در اثرش بیاورد. اگر کسی بتواند به همه این هویت ها بپردازد که در درجه بالای نویسندگی قرار دارد. فردوسی هویت قومی ایرانیان را در اشعارش نشان می دهد. عده ای می خواستند فردوسی را زرتشتی نشان دهند در حالی که اصلا اینگونه نیست و در شاهنامه اساطیر زرتشتی به بدی نشان داده شده است.
نویسنده کتاب " فرامرزنامه " ادامه داد: کسی که می تواند هویت قومی را بشناسد، طرح هویت قومی می کند. شاهنامه در حقیقت یک رمان است و تنها وزن باعث می شود که احساس کنیم شاهنامه با نثر تفاوت دارد. مولانا در مثنوی هویت دینی را مطرح می کند در حالی که وزن باعث می شود ما مثنوی را شعر تلقی کنیم در حالی که اینگونه نیست، بلکه مثنوی یک رمان پست مدرن است.
وی تصریح کرد: ما ایرانی ها می خواهیم در جهان مدرن باشیم ولی حاضر به پرداخت غرامت نیستیم. نمی توان کفر و اسلام را هم با جمع بست. کسی که بتواند تناقضی که در درون ایرانی ها وجود دارد را بنویسد، یک نویسنده به حساب می آید. نویسنده باید به جایی برسد که از دیگر مسائل منقطع شود و فقط بنویسد؛ اگر نویسنده به هر مسئله دیگری به غیر از کاغذ نوشتن فکر کند، قطعا به جایی نخواهد رسید.
میرشکاک تاکید کرد: تا زمانی که کسی خانه ای از خود برای زندگی نداشته باشد، قطعا زندگی نخواهد داشت. ما از زمانی که وارد مدرنیته شده ایم یعنی در حدود 100 سال، به قول خودمان خوش نشین هستیم در حالی که خوش نشینی نیست، بلکه از ویرانی به ویرانی دیگر رفتن است.