به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اسرای ایرانی در اردوگاههای بعثی علیرغم همه سختیها، ظلمها و شکنجههایی که متحمل میشدند؛ اما خاطراتی نیز از آن دوران روایت میکنند که حاکی از حال و هوای طنز در خفقان بود؛ چراکه بدونشک گذر روزگار سخت در اردوگاههای بعثیها، بدون سرگرمی امکانپذیر نبود؛ بنابراین اسرا گاهیاوقات با انجام کارهایی نظیر اجرای تئاتر، سعی میکردند تا فضای اسارت را از یکنواختی خارج کنند.
نمونه یکی از این اقدامات، اجرای تئاتر در اردوگاه توسط اسرای ایرانی بود که سرانجامی تلخ برای یک نگهبان بعثی و خنده و شادی آنها را در پی داشت؛ در اینباره در کتاب «طنز در اسارت» آمده است: بچهها در اسارت پس از گذشت سالها و ماهها با شرایط آنجا خو گرفتند و برای اینکه با ایجاد تنوعی، یکنواختی کسالتبار روزهای اسارت را از بین ببرند، در صدد تدارک سرگرمیهایی برآمدند که از آن جمله برنامه «تئاتر» بود. یادم میآید تئاتری داشتیم طنز و فکاهی که یکی از بچهها نقش غلام سیاهی را در آن باید ایفا میکرد.
پس از تمرینات بسیار که علیرغم محدودیتهای بسیار صورت پذیرفت، تئاتر آماده شد و قرار شد که در آخر شب اجرا شود. از این رو بعد از گذاشتن نگهبان و اتخاذ تدابیر امنیتی لازم، تئاتر شروع شد؛ اما این تئاتر آنقدر جالب و نشاطآور بود که توجه همه بچهها از جمله نگهبانهای خودی را هم به خود جلب کرد و بههمین خاطر متوجه حضور سرباز عراقی در پشت در آسایشگاه نشدند و هنگامی کلمهی رمز قرمز اعلام شد که درِ آسایشگاه داشت با کلید باز میشد، همه پراکنده شدند؛ از جمله همان برادرمان که نقش غلامسیاه را بازی میکرد. او هم رفت زیرپتویی و خودش را به خواب زد.
سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد و در حالی که دشنام میداد، گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشی نیست؟ دید همه بچهها نشستهاند و دارند به او نگاه میکنند؛ اما یک نفر روی سرش پتو کشیده است؛ به همین جهت شروع به ایجاد سرو صدا کرد؛ اما باز هم او از زیر پتو بیرون نیامد. سرباز عراقی که از خشم و عصبانیت داشت میلرزید، به تندی به طرف او رفت و در حالی که با مشت و لگد به جانش افتاده بود، پتو را از روی سرش کشید؛ ولی با دیدن صورت سیاه او از ترس نعرهای کشید و فرار کرد و خودش را از آسایشگاه بیرون انداخت و سپس خنده بچهها بود که مثل بمبی آسایشگاه و اردوگاه را بر سر آن سرباز بختبرگشته خراب کرد.
حقیقتاً بروز این صحنه از صدها تئاتر طنزی که با بهترین امکانات اجرا شود، برای ما جالبتر و زیباتر بود و بعد ازاین جریانات هم به سرعت صورت آن برادرمان را تمیز کردیم و وسایل را هم جمع کردیم و متفرق شدیم تا با آمدن مسئولان عراقی اردوگاه همهچیز را حاشا کنیم.
انتهای پیام/ 113