درس‌ها و تجربه‌های عملیات رمضان

سردار «یعقوب زهدی» گفت: در عملیات رمضان نمی‌دانم چرا خیلی راحت تک جبهه‌ای کردیم. فکر کردیم راحت می‌زنیم و می‌رویم جلو و تمام؛ یعنی می‌خواهم بگویم که در عملیات رمضان در طرح‌ریزی‌اش، در تاکتیکش، در مانور و شناسایی‌اش، ضعف‌هایی داشتیم.
کد خبر: ۶۷۸۱۲۹
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۴ - 13July 2024

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات رمضان ۲۲ تیر سال ۱۳۶۱ در جبهه جنوبی و در شرق بصره، با هدف فرعی تهدید بصره از شرق و حضور در حاشیه شط‌العرب و با هدف اصلی اعمال فشار به عراق به جهت پایان عادلانه جنگ، آغاز شد.

درس‌ها و تجربه‌های عملیات رمضان

در این عملیات که در چهار محور و پنج مرحله تا هفتم مرداد سال ۱۳۶۱ اجرا شد، نداشتن شناخت دقیق از وضعیت و استحکامات جدید نیرو‌های بعثی، موجب اخلال در اجرای عملیات شد؛ هرچند تلاش اصلی عملیات به ثمر نشست و یگان‌های قرارگاه فتح توانستند با نفوذ به عمق عراق تا نهر «کتیبان» پیش بروند و به قرارگاه فرماندهی دشمن دست یابند؛ اما نیرو‌های پیشتاز که از جناح چپ با اتکا به کانال پرورش ماهی، وضعیت قابل دفاعی داشتند، از جناح راست در برابر هجوم یگان‌های زرهی عراق آسیب‌پذیر بودند...

قرارگاه‌های مجاور نیز که با استحکامات جدید عراق روبه‌رو بودند، نتوانستند این مواضع را پشت سر بگذارند و جناح راست قرارگاه فتح را تأمین کنند؛ لذا نیرو‌های قرارگاه فتح نیز در تثبیت موقعیت خود، موفق نشدند و تنها محدوده پاسگاه زید را تصرف کردند.

روایت سردار «یعقوب زهدی» سومین فرمانده یگان توپخانه سپاه در دوران دفاع مقدس درباره عملیات رمضان گفته است: در این عملیات تا جایی که یادم می‌آید، قرارگاه فجر مسئولیت داشت که از روبه‌روی ایستگاه حسینیه، از دژ مرزی عبور کند و سه تا از مثلثی‌ها (استحکامات نظامی مثلثی شکل) را بگیرد.

قرارگاه فتح هم از پایین مثلثی‌ها از سمت پاسگاه زید قرار بود جلو برود. خط حد قرارگاه فتح نزدیک‌ترین مسیر ما برای رسیدن به هدف بود؛ چون هدف ما در عملیات رمضان این بود که پشت شط‌العرب مستقر شویم که هم یک خط پدافندی قابل‌اطمینانی پشت رودخانه باشد و هم مشرف به بصره باشیم.

در واقع محور اصلی ما این بود که از شلمچه عبور کنیم و تنومه را بگیریم، بعد پشت شط‌العرب، روبه‌روی بصره مستقر و خط پدافندی را تشکیل دهیم؛ ولی در مرحله اول یک رفت و برگشت در منطقه شلمچه داشتیم.

کانال پرورش ماهی آن‌موقع در هنگام عملیات رمضان پر آب بود، عراق از طریق کانال ماهی، آب را به منطقه شلمچه رساند و آن‌جا را آب گرفت. تقریباً این راهکار ما، بعد از مرحله اول، با این آب انداختن بسته شد.

ما دیگر روی یک راهکار در قسمت شمال منطقه عملیات متمرکز شدیم. در مرحله اول قرارگاه قدس خیلی پیشروی نداشت و تقریباً در خط اول و جدار مرزی متوقف شد. قرارگاه فجر چند کیلومتر پیش روی داشت و تقریباً به مثلثی‌ها رسید؛ ولی نتوانست آن‌ها را حفظ کند و عقب‌نشینی کرد.

قرارگاه فتح هم به‌دلیل اینکه جناحینش خالی شد و دشمن هم پاتک کرد، به روز و هوای گرم خورد و مشکلات زیادی پیش آمد و مجبور شد که به عقب برگردد، درحالی‌که از کنار مثلثی‌ها عبور کرده و به انتهای کانال پرورش ماهی و نهر کتیبان رسیده بود.

در مرحله دوم عملیات رمضان، تیپ نجف اشرف که در قرارگاه فتح عمل می‌کرد، به منطقه قرارگاه فجر آمد، این قرارگاه تقویت شد که سه تا مثلثی را بگیرد. یک جناحش تیپ نجف اشرف و یک جناحش تیپ امام سجاد (ع) بود.

قرار بود که مثلث اول را تیپ امام سجاد (ع) و مثلث سوم را هم تیپ نجف اشرف بگیرد، بعد حرکت کنند که مثلث وسطی را پاک‌سازی کنند که یک رخنه در منطقه دشمن به وجود بیاورند؛ که این رخنه برای ما یک سرپلی شود و بعداً آن را توسعه دهیم.

آن شبی که عملیات انجام شد، تیپ نجف اشرف و تیپ امام سجاد (ع) به مثلثی‌ها رسیدند و سپس به‌طرف هم حرکت کردند.

طول ضلع هرکدام از مثلثی‌ها دو کیلومتر بود، این تیپ‌ها هرکدام حدود دو کیلومتر جلو رفتند؛ ولی به هم نرسیدند؛ یعنی هرکدام یک کیلومتر باید می‌رفتند تا به هم می‌رسیدند، اما دو کیلومتر رفتند و به هم نرسیدند. گفتند چرا این‌طور شده و چرا الحاق نمی‌شود؟

هر دو تیپ گفتند ما از روبه‌رو می‌خوریم. ما تحقیق کردیم، یک تجربه‌ای در عملیات بیت‌المقدس بود که یک گردان از تیپ ۱۴ امام حسین (ع) که مسیر را گم‌کرده بود، به‌وسیله گلوله منور هدف را به آن‌ها نشان دادند و پیدا شد.

آقای شفیع‌زاده به آقای مجید بقایی که فرمانده سپاه در قرارگاه فجر بود، گفت اجازه بدهید ما گلوله منور بزنیم. شما به فرمانده تیپ‌ها بگویید که موقعیت‌شان را نسبت به این گلوله مشخص کنند، با این کار معلوم می‌شود که تیپ‌ها کجا هستند و قضیه از چه قرار است؛ ولی متأسفانه این پیشنهاد مورد پذیرش قرار نگرفت. اگر این پیشنهاد تخصصی توپخانه را می‌پذیرفتند، شاید اتفاقات دیگری در عملیات رمضان می‌افتاد ولی قبول نکردند.

بعضی‌ها گفتند نیرو‌های خودی آن‌جا هستند، شما اگر گلوله منور بزنید، دشمن نیرو‌های ما را می‌بیند. هرچه ما اصرار کردیم، قبول نکردند.

موضوع این بود که تیپ نجف اشرف به‌جای مثلث سوم، به مثلث چهارم رفته بود، یعنی بین دو تیپ نجف اشرف و امام سجاد (ع) دو مثلث فاصله افتاده بود؛ یعنی قرار بود یک مثلث بین آن‌ها فاصله باشد ولی در تاریکی شب، تیپ نجف اشرف گرا را اشتباه رفته و به‌جای مثلث سوم به مثلث چهارم رفته بود.

گاهی آتش در شب، نیروی پیاده را از مسیر گم می‌کند. مسیر را اشتباه رفتند، صبح معلوم شد که در مثلث چهارم هستند، به‌خاطر همین بود که جلو می‌رفتند و به هم نمی‌رسیدند. اگر ما آن دو گلوله منور را می‌زدیم، همان شب معلوم می‌شد که مسیر را اشتباهی رفته‌اند و راه خود را پیدا می‌کردند.

چون الحاق انجام‌نشده بود و تا صبح هم دشمن رخنه داشت و خطرناک بود و امکان تلفات وجود داشت، به نیرو‌هایی که در مثلثی‌ها بودند، دستور عقب‌نشینی دادند که کمی عقب‌تر، به پاسگاه زید بیایند.

تنها چیزی که از عملیات رمضان برای ما باقی ماند، سرپلی در حد سه کیلومتر، در پنج یا شش کیلومتری در منطقه زید بود که شبیه نعل اسب بود.

اگر آن دو تیپ می‌توانستند در آن مثلث الحاق کنند، عملیات رمضان قابل ادامه بود؛ ولی چون نتوانستند الحاق کنند، مجبور به عقب‌نشینی شدند و عملیات رمضان متوقف شد و یکی از عملیات‌های ناموفق ما در طول جنگ به ثبت رسید.

درس‌ها و تجربه‌های عملیات رمضان

عملیات رمضان حاشیه زیاد داشت؛ در عملیات رمضان، فضایی که بر ما حاکم بود، یک مقدار حالا من نمی‌خواهم اسمش را غرور بگذارم؛ ولی در ذهن ما این‌طور جا افتاده بود که کار دشمن تمام است؛ یعنی بعد از عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس، با آن ضرباتی که دشمن خورد و لشکرهایش منهدم شدند، این تصور به وجود آمده بود که ما می‌خواهیم در عملیات رمضان یک تیر خلاصی به دشمن بزنیم و کارش را تمام کنیم.

خود این حس باعث شده بود که فرماندهان ما در خیلی از موارد بی‌خیال شوند. یک حالت خوش‌خیالی و کم‌اهمیتی در فرماندهان ما دیده شد، آن دقت و جدیتی که در کار داشتند، کم شده بود؛ مثلاً در مورد مثلثی‌ها، عکس‌های هوایی، چیز‌هایی نشان می‌داد، ولی فرماندهان روی آن‌ها حساس نمی‌شدند.

در عملیات رمضان نمی‌دانم چرا خیلی راحت تک جبهه‌ای کردیم. فکر کردیم راحت می‌زنیم و می‌رویم جلو و تمام؛ یعنی می‌خواهم بگویم که در عملیات رمضان در طرح‌ریزی‌اش، در تاکتیکش، در مانور و شناسایی‌اش، ضعف‌هایی داشتیم. همین‌که در چله تابستان، در گرمای ۵۰ درجه، عمل کردیم، خودش یک نقطه‌ضعف بود.

می‌خواهم بگویم خیلی از موارد را دقت نکردیم و یک مقداری با ساده‌انگاری طی کردیم. خود حرکت و استقرارهایمان کاملاً آشکار و بدون هیچ‌گونه در نظر گرفتن مسائل حفاظتی بود. فکر نمی‌کردیم این‌طور شود.

من خودم توپ‌ها را می‌خواستم به منطقه ببرم، در روز روشن، از وسط اهواز، از داخل خیابان ستون کرده و می‌بردم.

کار دشمن را تمام‌شده می‌دانستیم، چنین تصوری نداشتیم که دشمن همچین قدرتی داشته باشد؛ یعنی ما در انتخاب زمان عملیات، در بحث تک جبهه‌ای، در بحث شناسایی، در جدی نگرفتن کانال پرورش ماهی به‌عنوان یک مانع، درست عمل نکردیم و ضعف‌هایی داشتیم.

در حین عملیات هم به نظر من درست تدبیر نکردیم؛ یعنی اصلاً در پیشروی یگان‌ها درست تدبیر نکردیم؛ مثلاً قرارگاه قدس اصلاً هیچ جلو نرفت، دشمن تک کرد و مقداری از خطش را از دست داد. اما قرارگاه فجر، چهار-پنج کیلومتر و قرارگاه فتح بیست کیلومتر جلو رفت.

آخر چرا باید این‌قدر ناهماهنگی باشد؟! هدایت عملیات چرا باید این‌طوری باشد که یک قرارگاه، بیست کیلومتر جلو برود و یکی پنج کیلومتر و یکی اصلاً جلو نرود؟!

در هدایت عملیات، باید یک توازنی وجود داشته باشد. اصلاً نباید اجازه می‌دادند قرارگاه فتح بیست کیلومتر جلوتر می‌رفت، وقتی جناحش جلو نرفته، اصلاً برای چه باید تا آنجا برود؟

الآن که دارم فکر می‌کنم، می‌گویم چرا ما این‌قدر بی‌دقتی کردیم؟ چرا این‌قدر سهل‌انگاری کردیم؟ خیلی جا‌ها بی‌تجربگی کردیم، به‌هرحال این مسائل وجود داشت.

منابع:

۱-جمعی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق؛ فشرده نبرد‌های زمینی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم ۱۳۹۹، صفحه ۶۸،
۲-محمود چهارباغی، امیرمحمد حکمتیان، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: توپخانه سپاه پاسداران (جلد اول)، روایت: یعقوب زهدی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۱۱، ۲۱۲، ۲۱۴، ۲۱۵، ۲۲۹، ۲۳۰، ۲۳۱

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار