به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "احمد یوسف زاده" نویسنده کتاب "آن بیست و سه نفر" و مدیرکل فرهنگی دانشگاه شهید باهنر کرمان که به تازگی از مناطق عملیاتی جنوب برگشته است در یادداشتی که به تازگی منتشر کرده، آورده است:
به دعوت بسیج دانشجویی استان کرمان و به اتفاق رؤسا و معاونین دانشگاه های استان، سفری به مناطق جنگی داشتیم. نوشتن از همه آنچه در این سفر سه روزه دیدم و شنیدم برایم سخت است. همین قدر را هم با اشک و اندوه نوشتهام. پیشکش به روح بلند شهید حسن یزدانی، طلبه جوان اطلاعات و عملیات لشکر ثارالله که برای انجام موفق عملیات والفجر هشت، 30 بار عرض یک کیلومتری اروند را در زمستان سرد سال 64 برای شناسایی، رفت و برگشت.
از من و قلمم بر نمیآید تا قصه سالهای خون و خاطره را روایت کنم. چیزی شبیه شرم دستم را وقت نوشتن پس میزند. من چگونه میتوانم یک ثانیه از اضطراب غواصهای شجاع حاج قاسم را روایت کنم وقتی دل به دریای خروشان اروند میزدند، در «شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل!»
شبی که طبق پیش بینیها بنا بود باد نباشد، باران نباشد، اما چند ساعت مانده به شروع عملیات، ابری ناخوانده از افق قد میکشد و پخش میشود توی آسمان و حالا هم باد هست هم باران! ژنرالهای کارکشته دنیا به صدام، گفتهاند ایران از هر نقطه ممکن است به خاک شما یورش بیاورد، الّا از منطقه فاو.
ژنرالها گفتهاند هیچکس نمیتواند از دریای موج خیز اروند بگذرد. گفتهاند پای گذاشتن غواص در اروند همان و پیدا شدن جنازهاش در شکم نهنگان خلیج فارس همان. گفتهاند اروند نابکار است، در اثر جزر و مدّ مسیر حرکتش را تغییر میدهد. گفتهاند اروند ریاکار است، سطح آبش آرام، امّا لایههای زیریناش پر شتاب میگذرد. گفتهاند اروند مواج که بشود هیچ کس جلودارش نیست و گفتهاند گردابهایی دارد که با سرعت سیصد کیلومتر طعمهاش را به غرقاب نابودی میکشاند و میبلعد.
ژنرالهای دنیا همه اینها را به صدام گفتهاند، اما در ساحل شرقی نهر علی شیر، حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد امینی تصمیم خودشان را گرفتهاند. در ساحل غربی هم توی خانههای کوچک جا مانده از ساکنین عرب روستا، شهید یوسف الهی و شهید آتش افروز و همرزمانشان مشغول مناجاتاند.
غواصهای لشکر ثارالله تصمیم گرفتهاند در همین هوای منقلب خط فاو و پشت صدام را یکجا بشکنند. حاج قاسم باید غواصهایش را با تاریک شدن هوا آرام و بی صدا از رود عبور دهد تا خط دشمن را تصرف کنند و محسن رضایی رمز "یا فاطمه الزهرا(س)" را به همه نیروهای عملیات اعلام کند و ناگهان صدها قایق تیزرو با مردانی مصمم مثل گلوله به سمت شبه جزیره فاو عراق حرکت کنند و با رخنه در لشکر صدام، خبری دنیا را تکان بدهد که «مردان قورباغهای ایران از اروند گذشتند، فاو را به تلافی خرمشهر گرفتند تا ام القصر و بصره در تیر رس شان باشد و راه عراق را به دریای آزاد قطع کنند.»
فردا باید این خبر سرتیتر همه روزنامههای منطقه و جهان باشد، فردا باید صدام از این شکست تلخ دیوانه بشود و فرماندهانش را اعدام صحرایی کند، اما با آن ابر سمج و باد بیموقع حاج قاسم چه میتوانست بکند جز اینکه غواصهای لشکر را جمع کند دور خودش، بغضش را فرو بدهد و با صدایی آرام و چشمی اشک آلود بگوید: برادرا! آنچه نباید میشد، حالا شده. طبق پیشبینی الان باید آسمان صاف و اروند آرام باشد. اما نیست. حالا برای عبور از موجهای سرکش اروند فقط یک راه مانده است، آب را به پهلوی شکسته زهرا(س) قسم بدهید!
نام حضرت زهرا(س) در حریری از اشک تکثیر شد و در آسمان پیچید. دلها قوت گرفت. سپاه به حرکت درآمد. پیاده و سواره به سمت اروند. غواصها از زمین باتلاقی حاشیه رود میگذرند و در کناره آن آرایش میگیرند. به دستور، تن به آب سرد میزنند، سرعت آب و تلاطم رود طوفانزده در قدم اول میخواهد همه را ناامید کند، غواصها یک متر جلو میروند، آب دو متر آنها را عقب مینشاند. آنها با رشتهای طناب به هم وصل هستند. باید در آب عصبانی هی فین بزنی و هی جلو نروی! با موج زورآزمایی کنی و کم کم نفسهایت به شماره بیفتد و دستانت از سوز سرما کرخت بشوند و طناب از دستت رها بشود و آب با شتاب از جمع جدایت بکند و هیچکس در آن شب تاریک و وهمناک متوجه غرق شدنت نشود.
نبردی سنگین میان مردانی که ذکر یا زهرا بر لب دارند و رودخانهای که راه نمیدهد در گرفته است. گروه موقعیت خودشان را گم میکنند، همه جا آب است و سرگردانی و البته امید. ناگهان پای نفر اول به زمین سفت میرسد .
یا زهرا! رسیدیم به ساحل! همه از آب بیرون میآیند. بی صدا در ساحل آرایش میگیرند. تازه اول کار است. باید با هجومی تند، خط دشمن را فتح کنند. میکنند. دشمن راهی جز فرار ندارد. حاج احمد امینی میایستد روی یال خاکریز اول عراق و با بیسیم میگوید: یا فاطمه الزهرا. یا فاطمه الزهرا. حاجی حاجی، مأموریت انجام شد. حالا نوبت شماست.
آنطرف، کنار نهر علیشیر. مروارید اشک، زنجیر پلاک حاج قاسم را میگیرد و پایین میآید. حاجی بیتاب و اشکبار فریاد میزند: زهرا جان ممنون. بیبی جان متشکر.
«احمد یوسف زاده» آزاده نوجوان کرمانی در عملیات بیت المقدس با دست رد زدن بر سینه صدام و دامی که به نام آزادی اسرای نوجوان پهن کرده بود، در کنار آن ۲۳ نوجوان دیگر منادی غیرت و آزادگی ایران اسلامی شد.
انتهای پیام/