یادداشت احمدرضا بیضایی/

مصیبت نامه‌ای که باید بنویسیم

ولی فقیه اگر تنها ماند، صدای گریه ما باید گوش فلک را کر کند. کجا هستند حسین خرازی‌ها و احمد متوسلیان‌ها که برای راضی کردن دل ولایت کاری کنند کارستان.
کد خبر: ۶۷۸۷۳
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۱ - 27January 2016

مصیبت نامه‌ای که باید بنویسیم

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس - احمدرضا بیضایی، بقول سید شهیدان اهل قلم، گاهی هست که آدم دلش میخواهد فارغ از همه اعتباراتی که مصلحت اندیشیهای عُقلایی را ایجاب میکند، فقط حرف دلش را بزند. حرف دل هم باز بقول او آن است که بیش از همه حرفهای دیگر آدم شایسته است که به حساب خود آدم گذاشته شود. نمیتوان آنقدر بزدل بود که هم به موجبات و مقتضیات قلم فرسایی تن داد و از اصول ژورنالیسم حرفهای عدول نکرد و هم حرف دل را زد. در این روزهای دیپلماسی زده که بر انقلاب میگذرد، کجاست یکی مثل شهید سید مرتضی آوینی که از یکسو شمشیر آخته قلمش را به مقابله با روشنفکران غربزدهای که در سالهای بعد از خاتمه جنگ به معارضه با انقلاب اسلامی برخاسته بودند برده بود و از سویی، گرای دفتر مجله «گردون» را در مقاله «تحلیل آسان» به رزمندگان اسلام داده بود و دوست داشت یک آرپیجی جانانه هم حواله این دفتر بشود! هنوز خون حزبالله بر صفحات تاریخ انقلاب اسلامی نخشکیده که آن وصیتها برای ایستادن پای انقلاب و نظام به فراموشخانههای ذهنها سپرده شده است. اگر رهبر انقلاب در سخنان اخیر خود – در دیدار با مدیران رسانه ملی (۹۴/۷/۲۰) –  زبان، جز به انذار و هشدار نمیگشاید، از اینروست که باری را که بر دوش شهدا بود و قرار بود بعد از شهدا ما بر دوش بگیریم، اکنون او بجای همه بر دوش دارد. راه خروج از غفلت، تذکر یافتن بر غفلت است. اگر انسان این توفیق را نداشته باشد که خود به غفلتی که در آن پیچیده شده تذکر یابد، شایسته نهیب بیداران است. کجا هستند بیداران و دیدهبانان هوشیار انقلاب اسلامی؟ شهید «غلامعلی پیچک» باید بیاید و درد نهفته در این سخن رهبر انقلاب را دریابد که:

هدف اصلی از این جنگ نرم فکرشده و حساب شده، استحاله جمهوری اسلامی ایران و تغییر باطن و سیرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است و در چارچوب اهداف جنگ نرم دشمن، باقی ماندن نام جمهوری اسلامی و حتی حضور یک معمّم در رأس آن مهم نیست، مهم آن است که ایران تأمینکننده اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکه قدرت جهانی باشد.

ما غفلتزدگانِ گمگشته در حیرت میان دموکراسی و حکومت ولایت فقیه، هنوز راه شهدا را یک قدم هم نپیمودهایم؛ اگر نه این چه هشداری است که ولی فقیه در نسبت با پایگاه رفیع و جایگاه منیع ولایت فقیه و عدم مخالفت دشمن با بقای آن به نفع دشمن، به ما میدهد؟ این سخن، آنهمه بر وجدان انقلاب گران است که جا دارد در این بی تفاوتی جمعی به نهیب رهبر انقلاب، شهید پیچک دوباره بیاید و سخن ایشان را بجای همه ما به گوش گیرد. همو که در وصیتنامهاش نوشته است: «بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمیترسیم؛ از انحراف میترسیم.» جا دارد شهید «حمید باکری» سر از جزیره مجنون بردارد و به ما سفارش کند که این خط از وصیتنامهاش را هر چند روز یکبار بخوانیم: «مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خودتان را صرف تحکیم پایههای این جمهوری قرار بدهید.»

براستی این کدام مبانی است که میارزد تا انسان «زندگی» خود را صرف تحکیم آن کند؟ آیا ما که پیروان و ادامه دهندگان راه شهدا هستیم براستی میدانیم آنها با ما چه میگویند؟ هشدار رهبر انقلاب، همان همه که جدی است، مع الاسف الشدید محکوم به غربت در میان ماست؛ چنانکه سخنان امام(ره) چنین است و چنانکه وصایای شهدا. آنهایی که از افتادن در مکر لیل و نهار خود را رهانیدهاند و قادرند تغییر در باطن و سیرت نظام اسلامی را دریابند بسیار اندکند. کما اینکه پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) نیز، نظام اسلامی چنان دچار تغییر سیرت شده بود که جبهه حق، بیش از هفتاد و دو یاور نداشت و عبید الله بن زیاد از میان همان جامعه، سی هزار نفر را برای بستن راه بر حسین بن علی (ع) در کربلا گسیل داشت؛ جامعهای که در آن مکار حیلهگری همچون معاویة بن ابی سفیان فرزند فاسقش را بعنوان خلیفه بر منبر رسول خدا (ص) نشاند و در آن دیار مردگان، صدایی به اعتراض بلند نشد. این همه، بر سر نظامی که رسول خدا (ص) بنا نهاده بود، دفعی و به یکباره نیامده بود. تغییر باطن و سیرت نظام اسلامی به تدریج صورت میگیرد و با تغییر در باطن و سیرت امت آغاز میشود و کار را به جدایی دین از سیاست میکشاند. جدایی دین از سیاست نقطه عطف است؛ کافیست کار به اینجا بکشد تا بعد از آن، همانها که در سپاه حر، حسین بن علی(ع) را به امامت نمازشان در کربلا پذیرفته بودند، عصر عاشورا سر او را بر بالای نیزه برند. سخن در غربت بیان بلند رهبر انقلاب است. آیا مسئولین نظام اسلامی براستی بر آستان ولی فقیه سر سپردهاند و میدانند او چه میگوید؟ آیا ما که از شأن گران ولی فقیه و امام خامنهای (روحی فداه) باخبریم، تا کنون با فرامین و هشدارهای ایشان آن کردهایم که شایسته است؟ اگر چنین است، تعبیر «خواب آلودگی جامعه» و «عدم احساس حمله دشمن» که ایشان در این دیدار از آن سخن به میان آوردهاند متوجه کیست؟ فرازهای قابل تأمل زیر از فرمایشات ایشان در خور بازخوانی چندین باره و تفکر کافی است:

جنگ نرم، بر خلاف جنگ سخت، آشکار، قابل فهم و ملموس نیست و حتی در برخی موارد طرف مقابل ضربه خود را میزند اما جامعه هدف، دچار خواب آلودگی و عدم احساس حمله است… جنگهای سخت معمولا موجب برانگیخته شدن احساسات مردم و ایجاد وحدت و انسجام ملی میشود در حالیکه جنگ نرم، انگیزههای مقابله را از بین میبرد و زمینه ساز اختلاف نیز میشود.

این هشدار ایشان که دشمن، با ما وارد جنگی شده است که در آن انگیزههای مقابله از میان میرود، در صدد برانگیختن کدام جماعت است؟ آیا ایشان در وجود ما برای مقابله با تهاجم دشمن بی انگیزگی دیدهاند؟ اگر چنین است که باید برای خود مصیبت نامهای بنویسیم و پاسخی برای پیشگاه امام (ره) و شهیدان بیابیم. این روزها که روی کوتاه آمدنها در مقابل دشمن ماله کشیده میشود و صدایی جز از چند بچه حزباللهی که متهم به افراط و بیسوادی هستند بر نمیخیزد و نشانههای خوبی در پاسخی که مسئولین به فرامین رهبر انقلاب میدهند دیده نمیشود، آیا بیم آن نمیرود که جامعه انقلابی دچار آن خواب آلودگی و عدم احساس حمله دشمن و زبانم لال، از دست دادن انگیزه مقابله با دشمن شده باشد؟ جای این پرسش نیست که «چه باید کرد»؛ ولی فقیه اگر تنها ماند، صدای گریه ما باید گوش فلک را کر کند. کجا هستند حسین خرازیها که برای راضی کردن دل ولایت کاری کنند کارستان و در پاسخ به زبانهایی که جز به اراجیف باز نمیشوند، بگویند اهمیتی نمیدهند که دیگران در مورد آنها چه میگویند. این سخن شهید خرازی که: «من اهمیتی نمیدهم که در مورد ما چه میگویند؛ من میخواهم دل ولایت را راضی کنم» در جامعه خواب آلودهای که صدای امام آن به انذار و هشدار بلند است، بسیار قابل تأمل است.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار