وصیت‌نامه شهید «اسماعیل پاکزاد»:

‌می‌خواهم قطرات خونم به معشوقم برسد

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «اسماعیل پاکزاد» آمده است: هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و من می‌خواهم قطرات خونم به معشوقم برسد که خداست.
کد خبر: ۶۷۹۲۹۳
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۴۰۳ - ۲۱:۴۷ - 18July 2024

‌می‌خواهم قطرات خونم به معشوقم برسدبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، دفاع مقدس روایتگر حماسه و ایثار فرزندان معنوی حضرت روح‌الله و انقلاب اسلامی است؛ پیران و جوانان نابی که با عشق به الله و سربازی اسلام، پا به معرکه جنگ و جهاد گذاشتند و حماسه‌هایی از جنس نور و ایثار و شهادت آفریدند.

بی‌شک آشنایی با سبک زندگی، راه، مرام و شخصیت الهی این شهیدان والامقام، درس زندگی و راه و روش متعالی است برای ما جاماندگان و گرفتار در این دنیای خاکی.

«اسماعیل پاکزاد» یکی از این شهدای والامقام است که در سال ۱۳۴۳ در شهرستان «املش» به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۵ توسط گروه منافقین کومله و دمکرات با اصابت آر پی جی به شهادت رسید.

زندگینامه شهید:

شهید «اسماعیل پاکزاد» در سال ۱۳۴۳ در یک خانواده مذهبی و کشاورز در روستای جورکاسر شهرستان «املش» چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای جورکاسر و تحصیلات متوسطه را در مدرسه شهید بهشتی املش گذراند و به عنوان عضو انجمن اسلامی آن دبیرستان فعالیت چشمگیری داشت. پدر و مادرش از راه کارگری و کشاورزی با مشقت و زحمات فراوان مخارج خانواده را تامین می‌کردند.

شهید اسماعیل از همان دوران نوجوانی پایبند نماز، روزه و فرامین الهی بود و به برادران و خواهران خود توصیه و تاکید به نماز اول وقت می‌کرد.

اسماعیل در تامین مخارج خانواده علاوه بر تحصیل از راه کارگری در کارخانجات چایسازی و باغات چای همدوش پدر بزرگوارش  تلاش فراوانی داشت.

شهید بزرگوار فردی ساده زیست،  متقی و بااخلاص بود و هیچ تمایلی به تجملات دنیوی نداشت و صداقت را سرلوحه زندگی خود قرار می‌داد؛ تواضع و فروتنی یکی از خصوصیات بارز اسماعیل بود، از غیبت به شدت متنفر بود و گوش به سخن کسی که غیبت دیگران را می‌کرد نمی‌داد.

اسماعیل عزیز اکثر روز‌های دوشنبه و پنج شنبه هر هفته روزه داشت؛ یادم می‌آید که خجالت می‌کشید بگوید برایم غروب چای و نان آماده کنید، دقیقا این جمله را می‌گفت: مادرجان امروز غروب سماورتان را زودتر روشن کنید؛ ما دیگر متوجه شده بودیم که ایشان روزه هستند، اتاقک قدیمی خانه‌مان هرگز نماز‌های نیمه شبی نماز شب اسماعیل عزیز را از یاد نمی‌برد.

شهید عزیز پس از پایان سوم دبیرستان حمایت از انقلاب را بر تحصیل ترجیح داد و در سال ۱۳۶۱ به صورت داوطلبانه وارد طرح جنگل شهید کلاهدوز وابسته به سپاه پاسداران شد و بعد از طی دوران آموزش در سپاه در جنگل‌های آمل و آذرکی بخش رحیم آباد و سولات و ... جهت پاکسازی منافقین منطقه مبارزات چشمگیری همراه با همرزمان خود از جمله شهید روحانی قدرت قنبری داشت و در ادامه همان سال شهید بزرگوار عضو رسمی سپاه پاسداران شهرستان رودسر شد و در دوران ماموریت خود به حفاظت ائمه جمعه شهرستان‌های رودسر حاج آقای جنیدی، کلاچای (حاج آقا قدس)، چابکسر (حاج آقا شفیعی)، املش (حاج آقا رهبری املشی) را بر عهده داشتند.

شهید اسماعیل مدت زیادی در جبهه‌های حق علیه باطل در مناطق عملیاتی اهواز، دهلران، کردستان و ... حضور فعال داشت. یادم می‌آید که در آخرین اعزام از شهرستان رودسر  در محرم سال ۱۳۶۵ که هنوز ۶ ماه از زمان ازدواجش نگذشته بود، از گردان امام حسین لشکر ۱۶ قدس گیلان به منطقه کردستان اعزام گردید که حدود یک هفته بعد از اعزام در شب اول مهر سال ۱۳۶۵ در مراسم دعای توسل با دیگر همرزمان خود که با معبود خود در حال نجوا بودند توسط گروه منافقین کومله و دمکرات با اصابت آر پی جی به درجه رفیع شهادت نائل گردید. شهید اسماعیل پاکزاد مظلومانه زیست و مظلومانه به شهادت رسید.

خواهر شهید در ذکر خاطراتی از برادر شهیدش این گونه می‌گوید: 

هر آنچه از اسماعیل عزیز برایتان بگویم کم گفته‌ام، من به یقین می‌دانم در ۲۱ سال عمری که خدا به شهید عنایت نمود حتی یک گناه کوچک در دوران زندگی اش مرتکب نشده بود. واقعا پاک بود، پاک به دنیا آمد و پاک زیست و پاک هم به سوی معبودش هجرت نمود؛ هنوز آن لباس سپاهش را که در  آخرین بدرقه به جبهه در سال ۱۳۶۵ از سپاه رودسر  پوشیده بود و لبه آستینش رو تا زده بود، در خانه مان آویزان است و آن بلوز مقدس سپاه هنوز هم برایمان عطر اسماعیل عزیز را می‌دهد.

وصیتنامه شهید: 

می‌خواهم بگویم امام عزیز، ما مردم کوفه نیستیم که حسین (علیه السلام) را تنها بگذاریم؛ من به جبهه می‌روم تا ندای پیامبر گونه تو را لبیک بگویم و راه سرخ شهیدان را ادامه داده باشم.

شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم. آنچه را که دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزدمنان کنم و آنچه امام حسین (علیه السلام) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه وار دور آن می‌گشتند من هم آن را بازیابم. (شهادت در راه خدا)

من اکنون می‌روم که با خدایم ملاقات کنم تا آتشی را که در درونم مشتعل شده خاموش یابم؛ من هم اکنون به سوی سنگر خالی همرزمم به سوی لانه با صفای جبهه جنگ پرواز می‌کنم که دشمن بداند هیچ موقع سنگر خالی نمی‌ماند.

از رهبرم امام خمینی بت شکن قدردانی می‌کنم که مرا از افکار سیاه چاله‌های طاغوتی و گرداب‌های روزگار که به سوی پرتگاهی روانه بودم نجاتم داد و هادی و راهنمایم شد؛ هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و من می‌خواهم قطرات خونم به معشوقم برسد که خداست.

وصیت می‌کنم که بعد از شهادتم برایم گریه نکنید. 

نابود باد دشمنان اسلام و قرآن، پیروز باد اسلام و سلام بر امام بزرگوار امام خمینی.

انتهای پیام/

 

 

نظر شما
پربیننده ها