دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

روایتی از چگونگی فرار بنی صدر/ خطری بزرگ که خنثی شد

«ابوالحسن بنی‌صدر» اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران در پی تصویب طرح عدم کفایت سیاسی وی در مجلس شورای اسلامی، با حکم امام خمینی (ره) از ریاست جمهوری عزل شد؛ این درحالی است که ۲۰ خرداد نیز حضرت ایشان بنی‌صدر را از مسئولیت فرماندهی کل قوا خلع کرده بودند.
کد خبر: ۶۸۰۹۸۰
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۶:۵۳ - 28July 2024

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «ابوالحسن بنی‌صدر» اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران در پی تصویب طرح عدم کفایت سیاسی وی در مجلس شورای اسلامی، با حکم امام خمینی (ره) از ریاست جمهوری عزل شد؛ این درحالی است که ۲۰ خرداد نیز حضرت ایشان بنی‌صدر را از مسئولیت فرماندهی کل قوا هم خلع کرده بودند.

مجلس شورای اسلامی ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ ابوالحسن بنی‌صدر را فاقد کفایت سیاسی برای اداره کشور دانست و یک‌روز پس از این تصمیم مجلس، امام خمینی (ره) نیز در پی‌نوشت نامه‌ای که مرحوم حجت‌الاسلام «هاشمی رفسنجانی» رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، پس از موافقت اکثریت نمایندگان با برکناری بنی‌صدر به ایشان نوشته بودند، مرقوم فرمودند: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی‌صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم».

روایتی از چگونگی فرار بنی صدر/ خطری بزرگی که خنثی شد

با پایان تحولات خونین خرداد سال ۶۰، بنی‌صدر که حالا پس از عزل شرایط سختی از نظر امنیت خود پیدا کرده بود و طبیعتا تحت تعقیب نیرو‌های نظامی و انتظامی قرار داشت، با کمک تشکیلات سازمان منافقین پنهان شد. بنی‌صدر پس از ۳۰ خرداد در منزل شخصی به نام لقایی از دوستان داریوش فروهر مخفی شد که در زمان واقعه هفت تیر نیز در همان خانه بود و پس از چند روز برای گفتگو با مسعود رجوی به مخفیگاه او رفت.

بنی‌صدر برای اینکه نتایج دومین انتخابات ریاست‌جمهوری مشخص شود، یک هفته بیشتر از زمان مقرر‌ شده فرار در ایران ماند و پس از آن با همکاری سازمان منافقین و به کمک سرهنگ بهزاد معزی از ایران به سوی پاریس گریخت. پاریس برای رجوی و بنی‌صدر شهر آشنایی بود؛ رجوی سال ۵۹ و بنی‌صدر نیز سال‌های بسیاری را در این شهر گذرانده بود، در نتیجه محل اختفایی چندان بی‌ربط به سوابق این دو نیز نبود.

‌ساعت ۱۰ صبح چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۶۰، خبر مهمی روی خروجی خبرگزاری فرانسه قرار گرفت. خبر این بود: «یک هواپیمای ایرانی که حامل ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور سابق ایران بود، در پایگاه نظامی اورو در حومه پاریس به زمین نشست». این خبرگزاری همچنین به نقل از یک منبع آگاه گزارش داد بنی‌صدر از فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کرده و دولت فرانسه این درخواست را پذیرفته است به شرط اینکه در خاک آن کشور دست به هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نزند.

سرهنگ قاضی‌عسگر درباره این موضوع گفته بود: «آن شب پس از اینکه هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درِ هواپیما را بست و در پاسخ به سؤالات من که پرسیدم همافر دهقان مسئول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیماست.

من کنجکاوتر شده بودم، خواستم برای جست‌وجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد زد: ایست، از جایت تکان نخور وگرنه شلیک می‌کنم. در همان لحظه درِ توالت باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند. یکی از آنها مردی بود که ریش داشت و خود را رجوی معرفی کرد و نفر دوم هم شخص لاغراندامی بود. در همان زمان همافر وکیلی و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تأخیر ما را بپرسند که به محض ورود آنها را نیز دستگیر کردند.

پس از اینکه در‌ها بسته شد، هواپیما راه افتاد و در حال صعود بود که درِ توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره عرق‌کرده و با لباس پرواز بیرون آمد که رجوی او را بنی‌صدر رئیس‌جمهور ایران معرفی کرد.

ما از این لحظه متوجه شدیم که بنی‌صدر نیز در هواپیماست. در تمام مدت پرواز، رجوی و یک نفر دیگر با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین مرتب در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرز‌های هوایی کشور‌های مختلف با هیچ مشکلی مواجه نشدیم».

** بنی‌صدر؛ خطری بزرگ برای جمهوری اسلامی که توسط امام خنثی شد

بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران پیش از این‌که بخواهد اصطلاحاً کار بنی‌صدر به آخر خط برسد، بار‌ها ایشان را نصیحت فرموده و در حقیقت به او بار‌ها مهلت دادند. مرحوم حجت‌الاسلام «سید احمد خمینی» در مصاحبه‌ای که در کتاب «مجموعه آثار یادگار امام» به چاپ رسیده است، گفته است: هر مرتبه که بنی‌صدر پیش امام می‌آمد، امام می‌فرمودند که: مجاهدین و گروه‌های فاسد را از دور خود دور کن. مردم و روحانیت به درد تو می‌خورند، تو اگر این دو را نداشته باشی، هیچی و در ایران هیچ کاری نمی‌توانی بکنی؛ ولی او که طبق نقشه حساب‌شده کار می‌کرد، گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود و به هیچ‌وجه حاضر نشد گوش به حرف امام دهد. من بار‌ها خدمت امام عرض می‌کردم که من چکار کنم، بنی‌صدر این‌گونه است ـ ولی با اینکه دل امام از بنی‌صدر خون بود ـ می‌فرمودند: چون تو وابسته به من هستی، باید نسبت به کار‌های او عکس‌العمل نشان ندهی.

روایتی از چگونگی فرار بنی صدر/ خطری بزرگی که خنثی شد

این اواخر امام با تمام دل خونی که از این خائن خود فروخته داشتند، سعی می‌کردند در سخنرانی‌ها به‌گونه‌ای صحبت نمایند تا مردم نگویند این هم رئیس‌جمهورمان. این اواخر که کم کم کار به جای باریک کشیده بود، وقتی او می‌آمد خدمت امام، ایشان به او تشر می‌زدند و حتی یک مرتبه به او گفتند تو فکر نکن رأی آوردی، مردم طرفدار اسلام هستند، رأیی که به تو دادند، رأی به تو نیست، رأی به اسلام است، مردم فکر کردند تو آدم معتقدی هستی، منافع کشور و ملت در نظرت هست و با آن‌چه ملت مخالف است مخالف هستی و آمدند و رأی به تو دادند؛ ولی اگر روزی برای مردم روشن شود که تو چکاره هستی، همه مقابلت خواهند ایستاد؛ ولی او با کمال وقاحت گفت: نه آقا من این‌قدر رأی دارم و اگر الآن هم رأی‌گیری شود، رأیم بیشتر می‌شود.

امام تمام سعی‌شان این بود که اولین رئیس‌جمهور کارش به این‌جا نکشد. وقتی همه با هم می‌آمدند نزد امام، امام می‌فرمودند: سعی کنید وضع به صورتی در نیاید که من احساس تکلیف شرعی کنم. شما‌ها سعی کنید وضع به هم نریزد. واقعاً این برای امام مهم بود؛ ولی وقتی امام دیدند که این به هیچ‌وجه زیر بار حرف حق نمی‌رود، اول او را از فرماندهی کل قوا عزل کردند و بعد هم تصمیم مجلس را امضا فرمودند و به‌حمداللّه یکی از بزرگترین خطرات این جمهوری به دست امام خنثی شد.

** عزل شبانه بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا/ احساس تکلیف امام به صبح هم نکشید

حجت‌الاسلام «سید احمد خمینی» چگونگی عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام خمینی (ره) را این‌گونه بیان کرده است: من بار‌ها خدمت امام عرض می‏‌کردم که او می‏‌خواهد بین سپاه و ارتش را به هم بزند، او تمام بچه‏‌های خوب مذهبی را می‏‌کوبد. او با تمام وجود تلاش می‏‌کرد تا سپاه را در مقابل ارتش و ارتش را در مقابل سپاه قرار دهد و کمیته‏‌ها را در کلانتری‌ها ادغام کند. وقتی او فرمانده کل قوا بود، به هیچ وجه اسلحه به دست مدافعین اسلام نمی‏‌داد، خدا می‏‌داند که ما چه اندازه می‌دویدیم تا مثلاً چند تا «آر. پی. جی۷» بگیریم و بفرستیم جبهه. 

یادم هست یکی از دوستان را فرستادیم قزوین، چون شنیدم آن‌جا «آر. پی. جی» هست، تنها هفت و یا ۹ عدد «آر. پی. جی» آورد که خودش برد جبهه، خیلی خوشحال شدیم که به حساب، اسلحه به جنوب فرستاده‌ایم. چه مقدار به او گفتیم که خرمشهر سقوط می‏‌کند، گوش نمی‏‌داد، گزارش این کار‌ها را خدمت امام عرض می‏‌کردم، امام می‏‌فرمودند: تو خیال می‌‏کنی من نمی‏‌فهمم، حالا وقتش نیست، هروقت وقتش شد، خودم تصمیم می‌‏گیرم. من گفتم چشم، هر چه بفرمایید همان را عمل می‏‌کنم؛ چون علاوه بر وظیفه دینی، تجربه نشان داده است که حضرتعالی بهتر از همه مسائل را درک می‏‌کنید؛ ولی به عقیده من دیگر بودن او ضررش به حدی است که قابل جبران نیست.

شبی از شب‌ها امام مرا خواستند و فرمودند: همین حالا برو دوستان را جمع کن و مشورت کنید و مرا خبر کنید؛ ولی این موضوع مسلم است که او باید از فرماندهی کل قوا عزل شود. همان شب من رفتم منزل شهید بهشتی، داستان را برای ایشان گفتم. آقای هاشمی را هم خواستیم، آمد آن‌جا. آقای خامنه‌‏ای که مریضخانه بود. بعد از مشورت، متن عزل بنی‌صدر را نوشتم و برای آنها خواندم، آنها هم قبول کردند و بعد آوردم و امام امضا فرمودند. شیرین اینکه این کار یکی دو ساعت طول کشید.

امام فرمودند: چرا معطل کردید؟ فوراً بدهید رادیو و نگذارید برای صبح. این‌جا انسان یک نتیجه می‏‌گیرد و آن این است که امام در لحظه‌‏ای که احساس تکلیف شرعی نمایند، حتی حاضر نیستند یک قضیه، چون عزل فرمانده کل قوا به صبح بکشد. امام فرمودند: فرماندهان ارتش را بخواهید. شبانه تلفن کردم و همه را پیدا کردم. آنها صبح زود آمدند و امام برای آنها صحبت کردند و گفتند بروید سراغ کارهایتان و بدانید که هیچ قضیه‏‌ای اتفاق نیفتاده است. بعد بنی‌صدر خواست خدمت امام برسد، امام راهش ندادند. 

بنی‌صدر همیشه روی این موضوع به ظاهر تکیه می‌‏کرد که اولین رئیس‌جمهور نباید جلوی امام بایستد، او خیال می‏‌کرد نیرویی است و قدرت این کار را دارد. این را باید بدانیم که اگر بنی‌صدر روزی زورش می‌‏رسید، جلوی امام می‌ایستاد و از این هم بدتر می‏‌کرد و من این موضوع را قبل از انتخاب او به ریاست جمهوری به آقای ربانی املشی، دادستان کل کشور گفتم، از ایشان سؤال کنید.

او با تمام ساخته بود، با مجاهدین، با جبهه ملی و سایرین تا روزی برسد به آن نقطه‌‏ای که می‏‌خواست. او انتظار خیلی چیز‌ها را می‏‌کشید. او بار‌ها حتی آن وقتی که امام بیمارستان بودند و حتی وقتی که امام آمدند جماران، بار‌ها و بار‌ها به من می‏‌گفت که امام بیش از دو ـ سه ماه زنده نیست! ببینید چه مقدار پررویی می‏‌خواهد که به من که پسر امام بودم این‌چنین می‏‌گفت و با این حرف‌ها خون به دل من می‏‌کرد. او می‏‌خواست دکتر‌هایی را که خودش با آنها زد و بند داشت خدمت امام بفرستد و از امام نوار قلب بگیرند و بعد بفرستد خارج تا از وضع جسمانی امام به صورتی دقیق مطلع شوند.

من دستش را می‏‌خواندم و هرگز اجازه نمی‏‌دادم که چنین شود؛ ولی خباثت او را از این کارهایش می‏‌توانید حدس بزنید. من به امام می‏‌گفتم که او این‌گونه است؛ ولی امام می‏‌فرمودند: به روی خودت نیاور؛ من خودم بهتر می‌دانم او چکاره است.

** حیله بنی‌صدر برای نخست‌وزیر کردن سید احمد خمینی

حجت‌الاسلام «سید احمد خمینی» چرایی درخواست بنی‌صدر از امام خمینی (ره) برای این‌که او نخست‌وزیر شود و همچنین هدف بنی‌صدر برای این کار را چنین توضیح داده است: او در نامه‌‏ای به امام از ایشان خواست تا قبول بفرمایند من نخست‌وزیر شوم. او با این کار می‌خواست به مردم بگوید: من چه آدم سربه‌زیری هستم و حاضرم دقیقاً مطابق میل امام کار کنم که پسر امام را نخست‌وزیر کنم. این واضح بود که امام با این کار مخالفت خواهند فرمود. امامی که حاضر نیستند من هیچ شغلی ولو خیلی کوچک داشته باشم، چگونه با نخست وزیری من موافقت خواهند کرد؟

لذا ایشان هم حسب معمول مخالفت کردند. گاهی دوستان می‌آیند و از امام می‌‏خواهند که مثلاً احمد فلان کار را داشته باشد. امام می‌فرمایند: او بهتر است آزاد باشد. من بزرگترین افتخارم این است که در خدمت امام هستم و اگر کاری ایشان داشته باشند، انجام دهم، خدا قبول کند. ان‏‌شاءاللّه‏.

روایتی از چگونگی فرار بنی صدر/ خطری بزرگی که خنثی شد

** امام در انتخابات به بنی‌صدر رأی ندادند

فرزند امام خمینی (ره) درباره رأی امام امت در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری نیز گفته است: امام به بنی‌صدر رأی ندادند؛ ولی به شهید رجایی و آقای خامنه‌‏ای رأی دادند و قهری بود که ما هم مثل امام رأی بدهیم؛ گرچه بار‌ها امام می‏‌فرمودند که شما به هر کس که دلتان می‏‌خواهد رأی دهید.

** امام به وقتش کار بنی‌صدر را تمام کردند

حجت‌الاسلام «سید احمد خمینی» همچنین در پاسخ به این سوال که «امام با وجود آن‌که بنی‌صدر را بر باطل می‏‌دانستند و به‌خصوص در این اواخر روشن‌تر شده بود، چرا در مقام صحبت به هر دو طرف مخاصمه انتقاد می‏‌کردند و بعضی هنوز چنین تصور می‏‌کنند که آن زمان فرمایشات امام و انتقادات‌شان متوجه هر دو طرف بود!»، با تأکید بر این‌که من این موضوع را قبول ندارم، تصریح کرد: سخنرانی‌های امام را در دوره بنی‌صدر باید به سه قسمت تقسیم کرد:

مرحله اول، مرحله‌ای که هنوز امام نمی‌خواستند صریح موضع بگیرند و می‌خواستند حتی‌المقدور هر دو طرف را به صورتی راهنمایی نمایند تا بلکه با همان وضع بشود کار کرد؛ و به همراه آن سخنرانی‌ها بود که مردم هم نمی‌توانستند موضع امام را دقیقاً تشخیص دهند و به‌دنبال آن حرکت کنند. امام مصلحت می‌دیدند از بنی‌صدر تعریف کنند و از طرف مقابل هم تعریف و یا به بنی‌صدر اشکال کنند و به طرف مقابل هم اشکال. خوب ببینید به این ترتیب مردمی که دوست دارند مثل امام حرکت کنند وقتی بنی‌صدر را می‌بینند برایش احساسات نشان می‌دهند برای اینکه می‌بینند امام از او تعریف کرده است.

مرحله دوم، مرحله‌ای است که امام کم‌کم مردم را به سمتی حرکت می‌دهند تا آنان به راحتی خوب را از بد در این مورد تشخیص دهند. مثلاً می‌گویند هرکس دولت را تضعیف کند، خائن است، هرکس شورای عالی قضایی را تضعیف کند، به تکلیف الهی‌اش عمل نکرده است، هر کس جمهوری اسلامی را تضعیف نماید، در راه آمریکا قدم بر می‌دارد، هر کس موجب اختلاف شود و حاضر نباشد به قانون عمل کند، وابسته به اجانب است، هی نگویید من، بگویید مکتب من. مردم به اسلام رأی دادند.

ما قوانین اسلام را چه حدود و چه سایر قوانین آن را مو به مو عمل می‌کنیم. با گروه‌ها همراه نشوید. دادگاه‌های انقلاب را تضعیف نکنید، هر کس گفت در زندان‌های ایران شکنجه است، مطمئن باشید به عوامل خارجی بی‌ارتباط نیست، به‌حمداللّه معلوم شد که شکنجه نیست و آنهایی که می‌گفتند شکنجه هست، جمهوری را میخواستند تضعیف نمایند و هرکس جمهوری را تضعیف نماید، با آمریکا همراه و همکار است. مردم کم‌کم متوجه شدند دوستان ما که نه دولت را تضعیف می‌کردند و نه شورایعالی قضایی را و نه گفته بودند شکنجه هست و نه با حدود اسلام مخالف بودند و نه می‌گفتند «من»؛ پس چه کسی است که علناً این حرف‌ها را می‌زند؟ بنی‌صدر است.

پس امام مقصودشان بنی‌صدر است. در این مرحله سه ـ چهار ماه آخر کار بنی‌صدر بود؛ امام با چنان مهارتی مسأله را هدایت می‌کردند که تحلیلگران باید در این زمینه کار کنند. دوستان ما که با گروه‌ها نساخته بودند، بلکه بنی‌صدر بود که با منافقین آدمکش از خدا بی‌خبر همراهی و همکاری می‌کرد. در مقابل، دوستان ما می‌گفتند مکتب. امام می‌فرمودند: نگویید من، بگویید مکتب من، هر کس به مکتب به عنوان مکتب اهانت کند، زنش به او حرام است. چه کسی مکتبی را مسخره می‌کرد، جز آنها؟ ببینید امام از چه طریق حرکت کرده‌اند.

کم‌کم مسأله روشن شد. در این دوره بود که اگر شما وقایع بین دو سخنرانی امام را در نظر بگیرید و بعد صحبت امام را تحلیل کنید، به این نتیجه می‌رسید که امام در این دوره صدی هشتاد حملات را به جریان خیانتکارانه بنی‌صدر داشتند و بیست درصد گنگ و مبهم بود که نمی‌شد تشخیص بدهی که مقصود امام چیست؟ مثلاً از این صدی بیست این بود که امام فرمودند: به هرکس هر چه دادم می‌گیرم. خوب تنها به بنی‌صدر چیز نداده بودند، بلکه به دوستان هم چیز‌هایی داده بودند و یا روزی که احساس تکلیف شرعی کنم، همه‌تان را به مردم معرفی می‌کنم. تمام چه کسانی را؟ تمام دو طرف را؟ و یا تمام طرف دشمن را؟ باز مبهم است.

مرحله سوم، مرحله صراحت است که فرمودند: هرچه گفتم فایده نکرد؛ باید برود، امام به شاه فرمودند: والسلام، تمام شد؛ و این آن چیزی بود که وقتی آقایان: مدنی و دستغیب و صدوقی و طاهری خدمت امام رسیدند که ما چه کنیم؟ فرمودند: برداشتن بنی‌صدر فقط چند دقیقه یا چند ساعت وقت می‌خواهد، شما نگران نباشید، دیدید و دیدیم چگونه بیش از چند دقیقه و یا چند ساعت طول نکشید. آیا عزل بنی‌صدر بهتر از آن‌چه امام کردند ممکن بود؟ به خدا قسم خیر، این نه‌تن‌ها عقیده من، که عقیده تمام صاحب‌نظران است.

آخر روزی آقایان مذکور آمدند خدمت امام که آقا وضع ایران چه می‌شود، ما نگرانیم، تکلیف ما را روشن کنید، امام با خنده به آنها گفتند: نترسید هیچ نمی‌شود، من روزی که احساس کنم که وقتش است کار را فوراً تمام می‌کنم، نگران نباشید. همین‌طور هم شد. قیافه آنان در مراجعت از پیش امام بسیار خوشحال بود؛ چون خیال‌شان راحت شده بود و با خوشحالی هر کدام به شهرشان رفتند.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها