وصیت‌نامه شهید «ایرج علیرضائی»؛

با لباس عشق به ضیافت پروردگار می‌شتابم

در فرازی از وصیت نامه شهید «ایرج علیرضائی» آمده است: عزیزان؛ من می‌روم آنجایی که حسین (ع) رفت، می‌روم آنجایی که علی (ع) رفت، می‌روم آنجایی که خیل شهیدان رفتند. به خدا سوگند هدفم از جبهه رفتن فقط و فقط برای رضا و تقرب خداست؛ چون خدای کعبه را در جبهه می‌یابم و با لباس عشق به ضیافت پروردگارش می‌شتابم و آن گاه خدا مهماندار است.
کد خبر: ۶۸۳۰۷۱
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۶ - 06August 2024

با لباس عشق به ضیافت پروردگار می‌شتابم

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از رشت، دفاع مقدس روایتگر حماسه و ایثار فرزندان معنوی حضرت روح‌الله و انقلاب اسلامی است؛ پیران و جوانان نابی که با عشق به الله و سربازی اسلام، پا به معرکه جنگ و جهاد گذاشتند و حماسه‌هایی از جنس نور و ایثار و شهادت آفریدند.

بی‌شک آشنایی با سبک زندگی، راه، مرام و شخصیت الهی این شهیدان والامقام، درس زندگی و راه و روش متعالی است برای ما جاماندگان و گرفتار در این دنیای خاکی.

شهید «ایرج علیرضائی» یکی از این شهدای والامقام است که بخشی از «زندگینامه» و «وصیت نامه» این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگینامه شهید

«شهید ایرج علیرضائی» سی‌امین روز از فروردین ماه سال ۱۳۴۷ شمسی در شرقی‌ترین شهر استان گیلان «املش» چشم به جهان گشود.

او که فرزند «محمدرضا» و «مرضیه» بود، «ایرج» نام گرفت  تا از ابتدای حیات به دغدغه وطن‌دوستی آراسته شود.

پدرش از مبارزان انقلابی دوران طاغوت و از دوستداران و ارادتمندان امام راحل بود.

ایرج خردسال تحت تعالیم مذهبی خانواده تبدیل شد به کودکی موذن و مکبر و قاری قرآن؛ دوران ابتدایی و راهنمایی را در دبستان مولوی املش گذراند و در دوره دبیرستان یکی از بهترین دانش‌آموزان مدرسه شهید بهشتی شناخته می‌شد و علاوه بر سخت‌کوشی در علم‌آموزی، به خوش‌خلقی و مدارا با مـردم شهره بود.

در ابتدای راه پیشرفت و موفقیت قرار داشت که زمزمه‌های جنگ عراق علیه ایران شنیده شد و نوجوان غیور که پیرو پدر و برادر بزرگترش بود، عزم جبهه کرد و با وجود اینکه سن کمی داشت راهی میدان نبرد شد. او زمان زیادی از دفاع مقدس را در جبهه‌ها بود و جز چند باری، به مرخصی نیامد.

بیشترین مبارزاتش در جبهه غرب در کردستان صورت گرفت و در مریوان و سنندج در مقابل دشمن ایستاد. نهایتا به سوی مرز‌های جنوب رفت تا با حضور در عملیات کربلای پنج، آخرین رسالت خویش را به انجام رساند.

به گواه دوستان و همرزمانش، ایرج پس از رشادت‌های بسیار در هفتم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه هدف گلوله دشمن قرار گرفت و تا آخرین نفس دست از مبارزه نکشید.

پیکر پاک و مطهرش، تا سال ۱۳۷۳  خاک عراق را گلبون نمود و پس از هشت سال هجران در تفحص معراج‌الشهدا،   شناسایی شد و تکه‌هایی از جسم اربا اربای او به خاک اجدادی‌اش بازگشت تا در گلزار شهدای شهر املش آرام گیرد و مامن و زیارتگاه دلدادگان و دوست‌داران اسلام باشد.

وصیت نامه شهید

سخن را با کلام حسین (ع) آغاز می‌نمایم.

قال الحسین (ع): «إن کان دین محمّد لم یستقم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی» اگر دین محمد (ص) با کشته شدن من زنده می‌ماند پس‌ای شمشیر‌ها مرا در بر گیرید.

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ جُنْدِکَ فَإِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغَالِبُونَ» پروردگارا، مرا از لشکریان خود قرار ده چرا که لشکر تو پیروز است.

پدر و مادر عزیزم، اگرچه شما سال‌های متمادی برایم زحمت کشیده و مرا بزرگ نمودید و امانتی که خدا به شما داده بود چه زیبا محافظت نمودید. تو‌ای مادر،‌ای عاشق زنده دل، آن وقت که سکوت شب را می‌شکستی و بر روی گهواره ام می‌نشستی و خود نمی‌خوابیدی و مرا می‌خواباندی و در دوران تحصیلی ام چه خدمت‌ها و مهربانی‌هایی که برایم نکردی. مادرم، نزد تو خجالت وجودم را فرا می‌گیرد و آرزوی قلبی ام چنین بود که این محبت‌ها را جوابگو باشم، اما وظیفه اسلامی و دوستی ام به قرآن و گذشت از دنیا آنچنان عاشقم نمود که با لباس عشق به جبهه عزیمت نموده و به سوی خدا پرواز نمایم و آن هم پروازی خونین. اگر آسمان هجرت را بنگرید پرنده‌ای خونین به چشم تان می‌آید که با زبان قیام سخن می‌گوید و حدیث عشق بر لب زمزمه دارد.

پدر و مادر عزیزم، من به شما قول می‌دهم تا آنجایی که دستم می‌رسد در جهان اخرت شما را شفاعت کرده و به محبت‌های شما جواب مثبت بدهم.

خانواده عزیزم این را بدانید اگرچه حسین (ع) را شهید کردند، اما او پیروزی را با بالی خونین به کف آورد، ما هم در راه او گام می‌نهیم تا پیروز شویم.‌ای خانواده عزیزم، بر تابوتم عکسی از امام و در کنار آن عکس کوچک مرا بزنید  تا مردم بدانند این شهید پیرو امام بوده و هرگز امام خود فرزند رسول الله را تنها نمی‌گذارد حتی اگر هزار‌ها بار بمیرد و دوباره زنده گردد و باز بمیرد؛ وقتی من شهید شدم بر تابوتم یک جلد قرآن بگذارید تا همه بدانند هدفم خدا و قرآن بوده، دستهایم را بیرون بگذارید تا همه بدانند با دستی خالی از متاع دنیوی می‌روم و چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند با دیدی باز می‌روم، رویم را بپوشانید، چون در محضر امام زمان (عج) و امام امت خجالت می‌کشم که چرا یک جان داشتم. بر جنازه ام گریه نکنید یا اگر می‌گریید اشک شوق باشد و هرگز صدایتان را بلند نکنید که شهید شدن گریه ندارد، اما از بین رفتن اسلام و به خطر افتادن قرآن و ناموس ما گریه دارد. من شهید شدم قرآن را حفظ کردم، کاش هزاران جان داشتم و همه را در راه خدا هدیه می‌کردم. اگر می‌خواهید بر روی تابوتم حاضر شوید اول امام را دعا کنید و بعد برای من فاتحه بخوانید و اگر کسی مخالف قرآن باشد من راضی بر آن نیستم که بر تشییع جنازه ام شرکت نماید.

بر شما‌ای جوانان توصیه می‌کنم نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد و علی (ع) در محراب عبادت شربت شهادت نوشید. مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه پدر با هدف شهید می‌شود. من به شما توصیه می‌کنم مبادا همانند کوفیان امام را تنها بگذارید و حتی یک لحظه غفلت بورزید.

پیامی به دوستان و آشنایان و همکلاسیانم؛ برادران همکلاسی حال که شما در مدرسه درس می‌خوانید من هم در دانشگاه عشق که استادش حسین (ع) است و کلاسش بهشت و مدارکش شهادت، درس می‌خوانم و تنها هدفم وصال معشوق است. برادران شما در تمامی کار‌های خود خدا را مد نظر داشته و وقتی گناه می‌کنید با خود بگویید که آخر روزی با این پرونده نزد خدا می‌روم و بذر پاشیده شده در دنیا را آن گاه درو خواهم نمود. من خود می‌گویم خدا ناظر بر اعمال است چگونه می‌توانم جوابگوی او باشم. ما باید از رسول خدا (ص) و علی (ع) و ائمه هدی و رهبر انقلاب درس آزادگی و تحمل بر مصائب بگیریم. از پرده محدود ذهن بگذرانیم که علی (ع) چگونه نیمه‌های شب از خواب بلند می‌شود و عاشقانه خدای را ستایش می‌کند و چگونه از چشمان آسمانی اش باران عشق می‌بارد. آن وقت که علی (ع) سر به چاه می‌نهد و با او درد دل می‌گوید آن زمان که امام (ع): «الهی ان حرمتنی فمن ذا الذی یرزقنی و ان خذلتی فمن ذا الذی ینصرنی» را با خدای خود مناجات دارد ما چگونه باشیم. آری برادرم تمام اهدافمان باید خدا باشد.

عزیزان؛ من می‌روم آنجایی که حسین (ع) رفت، می‌روم آنجایی که علی (ع) رفت، می‌روم آنجایی که خیل شهیدان رفتند. به خدا سوگند هدفم از جبهه رفتن خودنمایی و یا اینکه جایی را در جامعه باز کنم و یا اینکه مردم به من احترام و ارزش قائل شوند و یا از روی احساسات و هوای نفسانی باشد نرفته ام، بلکه فقط و فقط برای رضا و تقرب خدا می‌روم، چون خدای کعبه را در جبهه می‌یابم و با لباس عشق به ضیافت پروردگارش می‌شتابم و آن گاه خدا مهماندار است،‌ای برادر، آگاه باش توشه اندک نگردد.

وصیت من به برادران و خواهرانم؛ عزیزان من از اینکه با شما و در کنار شما نیستم نگران نباشید، مهم آن است که همه ما پایداری و استقرار قوانین الهی را دنبال کنیم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار