گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «معجزه انقلاب» لقبی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی به فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا در دوران هشت سال دفاع مقدس داده و او را فرمانده زبده نظامی عنوان کردند؛ فرماندهای که در عملیات «خیبر» دوشادوش رزمندگان خود زیر آتش شدید دشمن مقاومت کرد و آسمانی شده و پیکر مطهرش هیچگاه یازنگشت؛ مهدی باکری لحظاتی قبل از شهادتش پشت بیسیم به احمد کاظمی گفته بود: «اگه بدونی این جا چه جای خوبی شده احمد! پاشو بیا! بچهها اینجا خیلی تنها هستند...»؛ اما احمد کاظمی بهدلیل حجم بالای آتش نتوانست خود را به مهدی باکری برساند؛ به گفته وی «میدانستم وقتی به من میگوید «بیا اینجا، اینجا جای خوبی است»، میخواهد عمق فاجعه را به من بفهماند، که ای کاش میرفتم و از زبان بچهها خبر تیر خوردن و شهادتش را نمیشنیدم و این حسرت به دلم نمیماند».
شهید «احمد کاظمی» که خود به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، فرماندهای شجاع، متدین، غیور و از شمار برجستگان دفاع مقدس بود، شهید «مهدی باکری» را شجاعترین رزمندهای دفاع مقدس دانسته و در اینباره گفته است: «این را از تمام وجودم میگویم، احساس میکنم که شجاعترین رزمندهای که در طول عمرم، یعنی در طول عمرم در دوران دفاع مقدس با او آشنا شدم و با او ارتباط داشتم، آقامهدی بود».
براساس آنچه شهید «احمد کاظمی» گفته است، شهادت مهدی باکری و اینکه او نتوانست بهدلیل حجم آتش خود را به این شهید والامقام برساند، موجب شد تا حسرتی تا پایان عمر بر دلش بماند؛ بهطوری که سالها بعد گفت: «نمیدانید چقدر دلم برای مهدی تنگ شده است، حاضرم هر چیزی را که در دنیا دارم بدهم برای یک لحظه دیدن او»؛ هرچند که احمد کاظمی پس از شهادتش، به آرزوی خویش رسید.
شهید «احمد کاظمی» لحظات آخر دیدار با شهید «مهدی باکری» را چنین روایت کرده است: «عملیات چذابه یکی از سختترین لحظات دوران دفاع مقدس و جزو یکی از حماسههای خاصی بود برای خودش که صدام برای پس گرفتن «بستان» فشار سنگینی آورد. قطعاً وقتی آقامهدی باکری وارد صحنه چذابه شد، با تمام وجود و اشتیاق وارد آن سختی شده و مشتاق بوده که از همان لحظه وارد جنگ و درگیری شود و واقعاً هیچگاه من احساس نکردم که آقامهدی از یک سختی خاص خودش را نجات دهد؛ یا که احساس نکردم که یک سختی جایی بود و آقا مهدی خودش را به امواج سختی نیانداخت. واقعاً من در همه دوران ارتباطم با آقامهدی، از ایثار و ازخودگذشتگی و پشتکار و شجاعت او تعجب میکردم و بعضیوقتها از کارهایش واقعاً حیرتزده میشدم.
من یکی از کارهای خیلی عجیب آقامهدی را اشاره میکنم؛ آقا مهدی در عملیات بدر، وقتی که مرحله عبور از رودخانه دجله آغاز شده بود، اولین یگانی بود که از دجله عبور کرد و تعدادی از گردانها را از رودخانه عبور داد که در محلی روی دژ غربی رودخانه دجله بوده و با بمباران عراقی، حفره خیلی بزرگی در آنجا درست شده بود.
آقامهدی داخل آنجا نشسته بود و کار فرماندهی را انجام میداد؛ رفتم پیش او و بحث کردیم، با توجه به مشکلاتی که پیش آمده بود و عراقیها داشتند از سمت پایین فشار میآوردند به جبهه، قرارگاه تصمیم گرفته بود تا تدابیر جدیدی را ارائه دهد و دستورات جدیدی را صادر کند؛ لذا خواست که من و آقا مهدی با هم برویم برای جلسه؛ اما بر اساس مشکلاتی که آقا مهدی داشت، قرار شد من آن جلسه را بروم و آقا مهدی نیامد. من با قایق از رودخانه آمدم آن طرف و به جلسه رفتم.
در جلسه قرار بر این شد تا از دجله بیایم داخل خود منطقه شرق دجله و در همان منطقه همایون تا منطقهای که تصرف شده بود، پدافند شده و منطقه حفظ شود. بر همین اساس من که مسئولیت لشکر هشت داشتم، برنامهریزی خود را تنظیم کردم و با آقا مهدی هم صحبت کردم. من رسیدم کنار دجله و خواستم بروم آن طرف رودخانه تا با آقا مهدی صحبت کنم، ایشان با بیسیم با من صحبت کرد و من کنار اسکله بودم. اگر که اشتباه نکنم یک پل نفررو را زده بودند روی رودخانه دجله که عراقیها هم با هواپیماهای P۷ آن پل را زده بوده و تقریباً قطع کرده بودند؛ لذا دقایقی گذاشته بودند و برادرها رفت و آمد میکردند.
با آقامهدی تماس گرفتم و گفتم یک سری تصمیماتی هست که باید درباره آنها با شما صحبت کنم؛ ایشان گفت نه همانجور که گفتی، لازم نیست کاری خاصی بشود و شما بیا اینجا، اگر آمدی اینجا، جای خیلی خوبی است و ما همیشه باهم هستیم. من گفتم آقا مهدی بیاید اینجا که دستورات جدیدی است؛ اما ایشان دوباره همان جمله را تکرار کردند و بعد چند لحظهای ارتباط قطع شد و بعد خبر رسید که آقا مهدی شهید شده است.
در آن صحنهای که من رفتم در غرب رودخانه دجله، واقعاً احساس همه وجودم بر این بود که آقامهدی با تمام اخلاص و اراده خود آنجا ایستاده است تا از اسلام و انقلاب اسلامی دفاع کند و با توجه به اینکه ما وقتی سمت چپ خود را نگاه میکردیم، ستونهای خیلی عظیمی از عراقیها، تانک و نفربر و تانکهایی که سوار خودروها بودند، داشتند به سمت منطقه الصخره حرکت میکردند، بدون اینکه این را بررسی کند که اینها میخواهند چهکار کنند و منطقه را میخواهند پس بگیرند، بدون هیچگونه تزلزلی، محکم ایستاده بود و آنجا با اراده آهنین، تصمیم به دفاع و حفظ آن منطقه را داشت».
انتهای پیام/ 113