گروه استانهای دفاعپرس عصمت دهقانی: سلام برتو، مولای من. سلام بر تو که چنین جاودانگی مردانگی و ایثار ر ا بر لوح هستی رقم زدی.
سلام بر تو که وقتی میخواهم از تو بنویسم و شکوه ایستادگی تو را در قاب کلمات تصویر کنم، نمیدانم کدام واژه برای توصیف مردانگی و آزادگیات کافی است و کدام جمله شکوه بندگیات را اوج خواهد داد.
برای گفتن از، چون تو، باید از جنس عاشورا سخن گفت، اما دریغ که ذهن کوچک من نه میتواند حرارت عطش را درک کند ونه چنان معرفتی دارد که زیبایی شهادت را بفهمد. اما نمیخواهم از عاشورا به گریههای میان روضه بسنده کنم.
حسین جان، امسال هم سینهها از عطش کربلا لبریز و فریاد هیهات من الذله تمام فضا ر ا پر کرده است. وقتی مادران، کودکان شیر خواره را به یاد کوچکترین شهید دشت کربلا به مراسم شیر خوارگان حسینی میآورند و با رباب، همنوا میشوند یعنی هنوز هم تشنگی با رگهای بریده علی اصغر در حال نجواستو باید آبروی تیغهایی که بر گلوی تشنهی طفل شش ماهه ات فرود آمد، بریزد.
مولای جان، من مانده ام و هزاران حرف ناگفته که سینه کربلا را در بغض غروبهای خونین فرو برده است، اما این را خوب مید انم، گذر از کوی بلا را دلی نترس و سری بیباک میخواهد و آسمان را رسم بر این است که کبوتران مهاجر از بام عشق به معراج روند و هستی عرصه پرواز کبوتران تا بی نهایت باشد. همان بی نهایتی که سر منزل مقصود است. آنجاست که توای عزیز دل مادر، امام عاشقان میشوی و خاک کف پای زائرانت، بیابانهای بیدست و پا و ساکت را هم به شور زیارت میاندازد. همان بیابانهایی که رنج سفر را بر پاهای کودکان ات آبله بست.
این را خوب میدانم از عاشورا باید نوشت و فریاد زد تا همگان بیوفایی یاران ریا را وقتی که چراغ خیمه خاموش میشود، بخوانند و بشنوند، باید از لحظه خاموشی چراغ خیمهها نوشت تا آنها که حسینیاند بمانند چهره مردانگی را روشن کنند و آنها که هنوز در معرفت حسینی سردر گم هستند، بروند و در کوچههای سرگردانی شهر جهالت، آواره شوند.
حسین جان! با چهار حرف ساده نامت را نخواهم برد، پشت سرت اینجا هزاران نقطه چین مانده است.
از عاشورا باید گفت؛ تا همگان بدانند که قافلهی تیر چگونه از دشت تن حسین بن علی (ع) گذشت. یا ابا عبدالله، تو که خود زاده سرزمین عشق هستی و هزاران واژه ایثار در نامت معنا میشود، با تو از تمام دلتنگیهایم سخن میگویم و از هوای بین الحرمین که ذهنم را به شبکههای کوچک ضریح پیوند داده است؛ و حالا به مردمان شهر و دیارم میبالم که آنگونه که در عزای عزیزترین کس و دردانه خود ساز عزا مینوازند و گل عزا بر سر و قامت خود میمالند، سر تا پای خود را گل مالی کرده و برایشان فرقی ندارد پزشک باشند یا مهندس، کارگر باشند یا کشاورز، پیر باشند یا جوان همه همرنگ و همنوا فریاد: «اِ وا حسینا و دشت کربلا» سر میدهند.
زنان نیز به یاد مصیبت و بیبرادر شدن حضرت زینب (س) گِل را بر چادر سیاه و سر خود میمالند و دستههای عزاداری هر کدام سعی میکنند خود و دیگری را کمک کنند، تا سر تا پای خود را گِل یا همان خَرَّه (به زبان لری) بگذارند به این ترتیب، مردم در روز عاشورا لباس سیاه خود را به رنگ گِل در میآورند و نماز ظهر عاشورا را با همان لباسها برپا میکنند.
در گوشه گوشه خاک وطنم بخصوص بر سر هر کوی و برزن شهرو دیارم داربستهایی که رخت عزا بر تن کرده و سر تا پا سیاه پوش شده اند و عَلَم عزاداری حسینِ فاطمه برپا شده است تا همگان بدانند، فریاد آزادیخواهی و ظلم ستیزی در گوش زمان جاریست وعطر کربلایی که بر تن موکبها میبارد و پر از زیارت آفتاب میشود.
از کربلا باید گفت؛ تا شاعران قصه رنج و غربت فرزند رسول الله را شاه بیت غزلهایشان کنند. از طرفی بدانند عزاداری حسین بن علی (ع) مرثیه نیست بلکه حماسه سرایی است؛ قصهی چراغ هدایت و کشتی نجات است؛ قصه مقاومت در راه دین و در هم شکستن پایههای دیواره ظلم است؛ قصه رهایی و آشنایی است؛ قصه پاشیدن بذر ایمان و چیدن خوشههای عشق به کرامت انسانی است.
یا ابا عبدالله کوچه پس کوچههای شهر و دیارم سالیان سال است که شاهد پابرهنه رفتن چهل منزل زنان و دختران، به یاد اسارت ورنجهای حضرت زینب هستند، بدون اینکه با هم سخن بگویند با روشن کردن ۴۰ شمع در ۴۰ مجلس عزاداری میکنند و حاجاتشان را به گوشه چادر خاکی حضرت زینب گره میزنند و اینگونه آیین «چهل منبر» را برگزار میکنند؛ و حالا کربلایی دیگر در تن خاکهای خونین غزه به نظاره نشسته ایم و پرچم یا لثارات الحسین در دل ویرانههای غزه بر افراشته شده است. دلم میخواهد مشتی فریاد شوم و در میان این همه سکوت فریاد بزنم: «ای کسانی که دم از حقوق بشر میزنید کمی آهسته تر»
آری، عزاداریهای مُحرم و صَفر فریاد عزت است و نهگفتن به ذلت، واقعه کربلا تقسیم جهان به دو نیم، حسینی و یزیدی است. قصه نخلهایی است که ایستاده میمیرند. قصه جوانانی است که با بصیرت، پا در رکاب گذاشتند، قصه مادرانی است که آگاهانه تا آخرین لحظات فرزندان رشید خود را همراهی کردند.
انتهای پیام/