به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اراک، «محمدولی قشقایی» در اولین روزهای بهاری دلنشین در سال ۱۳۴۱ در خانوادهای با ایمان و سادهزیست در روستای رحمتآباد از توابع زرندیه به دنیا آمد. دوران کودکی را در روستا، در کنار پدر و مادر به تحصیل و کشاورزی اشتغال داشت. به دلیل نبودن امکانات، فقط تا دوم راهنمایی درس خواند. بعد ترک تحصیل کرد و به صف مبارزان انقلابی برای براندازی رژیم سلطنتی پیوست.
محمدولی، نوجوانی بیش نبود که در حد توان در این قیام با شکوه حضور داشت. پس از رسیدن به دوره جوانی با آغاز جنگ تحمیلی، برای دفاع از دین و کشورش جامه مقدس سربازی را به تن کرد و بعد از دریافت دفترچه آماده به خدمت و گذراندن دوره آموزشی، به لشکر ۸۱ کرمانشاه اعزام شد و در منطقه نفت شهر، صفحهای ماندگار از زندگی خود را گشود.
سال دوم جنگ رو به پایان بود که او رزم بیامان با دشمن بعثی را تجربه کرد و چندین ماه در منطقه غرب حضور داشت. روزهای حضورش با عملیات والفجر ۳ مصادف شد و محمدولی در آستانه بیست و یکمین بهار زندگی در منطقه عمومی سومار در تاریخ ۵ شهریور ۱۳۶۲، به دلیل اصابت ترکش، به افلاکیان پیوست و پیکر جوان روستایی بر دستان اهالی رحمتآباد تشییع و در گلزار روستا به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیت نامه شهید «محمدولی قشقایی»:
بسم الله الرحمن الرحیم
( إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ )
در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى اينكه بهشت براى آنان باشد، خريده است. به نام الله و به یاد الله و با سلام بر شهدای فی سبیلالله و درود و سلام بر پیامبران خدا که در طول تاریخ بشریت برای هدایت انسانها از طرف خداوند تبارک و تعالی فرستاده شدهاند و سلام به پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد بن عبدالله(q) و سلام به امامان و آخرین آنان حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سلام بر نایب بر حقش، امام امت، خمینی(قدس سره) کبیر و ملت شهیدپرور و رزمندگان ایران.
پدر و مادر گرامی، سلام. پدر و مادرم، میدانم که زحمات زیادی کشیدهاید تا مرا بزرگ کردهاید و به جامعه تحویل دادهاید؛ ولی چه باید کرد؟ دین خدا و کشور اسلامی و جمهوری اسلامی در خطر است و ابرقدرتها (آمریکای جنایتکار و شوروی) دشمن را وادار کردند که به ایران اسلامی حملهور شود و ما را مجبور به جنگ با ارتش مزدور کند و خون عاشق شهادت در این بیابانها ریخته شود. میدانم داغ فرزند سخت است؛ اما من بر اثر تصادف یا مگر در بستر نمردهام؛ بلکه آگاهانه به دیدار مرگی رفتهام که مرگش زنده بودن است و آن شهادت است.
نمیخواهم از شهید و شهادت سخن بگویم که سخنها گفتهاند و کتابها نوشتهاند. مادر جان، مگر نبودن خون من از خون یاران سیدالشهدا(علیه السلام) رنگینتر است؟ مگر خون من از خون هزاران شهید در خون خفتهی انقلاب اسلامی رنگینتر است؟ مگر شهدای ما پدر و مادر و خواهر و برادر و هزاران آرزو نداشتند؟ چه باید کرد! دین خدا در خطر است. برایم گریه مکن! برای علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) گریه کن. میدانم که زیاد اذیتتان کردم. امیدوارم که مرا ببخشید.
برادران و خواهرانم، امیدوارم که مرا ببخشید؛ چون زیاد اذیتتان کردم و مدیون شما هستم. تنها پیامی به شما و ملت شهیدپرور میتوانم بدهم، این است که امام(قدس سره) را تنها نگذارید و برای پیروزی نهایی رزمندگان دعا بفرمایید. شهدا را از یاد نبرید. مخصوصاً شهدای هفت تیر و هشت شهریور را. خط سرخ شهیدان را ادامه دهید. از تمامی افرادی که به نحوی با آنها در رابطه بودم، اگر غیبت کردم یا ناسزا گفتم، میخواهم که به بزرگی خودشان بنده حقیر را ببخشند.
اکنون در لباس مقدس سربازی هستم، میدانم اسم سرباز جمهوری اسلامی برایم بزرگ است و لیاقت این لباس را ندارم و اکنون که نزدیک به یک سال است که در جبهه حق علیه باطل هستم، از تو عاجزانه میخواهم ای خدای بزرگ! که مرا مورد عفو خودت قرار دهی و شهادت در راه خودت را نصیب من بگردانی.
جبهه نفت شهر، سرباز وظیفه، محمدولی قشقایی
انتهای پیام/