نویسنده دفاع مقدس: ناگفته‌هایی از مقاومت شهید علم‌الهدی در برابر تانک‌های بعثی/ حسن باقری مغز متفکر جنگ بود+ فیلم

محمودزاده گفت: در هویزه ۱۵۰ نفر بودیم که در مقابل دشمن ایستادگی کردیم و من جزو ۵ نفری بودم که زنده از این شهر خارج شدم؛ شهید حسین علم‌الهدی به همراه تعدای از دانشجویان خدمت حضرت آقا که در منطقه بود رفتند و از ایشان آر پی جی خواستند تا جلوی تانک‌های دشمن را بگیرند.
کد خبر: ۶۹۲۸۴۷
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۱ - 23September 2024

گروه جامعه دفاع‌پرس: «نصرت‌الله محمودزاده» از رزمندگان جهاد سازندگی است که در اولین روز تهاجم عراق به ایران، داوطلبانه به خوزستان شتافت و به عنوان نیروی داوطلب در عملیات آزادسازی سوسنگرد حضور داشت. او که در عملیات هویزه در محاصره دشمن قرار گرفته بود با وقایعی مواجه شد که بعد‌ها منجر به نگارش کتاب «حماسه هویزه» شد. در ادامه گفت‌وگوی این نویسنده و رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس را با برنامه «منور» می‌خوانید؛

تیترهای پیشنهادی: ایمان به امام (ره) رمز پیروزی در دفاع مقدس/  ناگفته‌هایی از دفاع جانانه شهید علم‌الهدا در برابر تانک‌های بعثی/ حسن باقری مغز متفکر جنگ بود/ شهید باقری به‌دنبال پشت پرده رژیم بعث عراق بود/ رجز خوانی شهید «قاسم سلیمانی» در جمع نیروهای جهادی/ تشییع بچه‌های جهاد با لودر/ قبول قطعنامه برنامه‌های منافقین را برهم زد

دفاع‌پرس: در ابتدای جنگ کجا بودید و چه شد که به جبهه‌ها اعزام شدید؟

در ابتدای شروع جنگ من به فکر ادامه تحصیل بودم. در خیابان آزادی در مغازه برادارم بودم که صدای بمباران شدید فرودگاه مهرآباد بلند شد. بسیار وحشتناک بود و به دلیل نزدیکی همه جا لرزید. پنج روز بعد با یک پیکان وانت به کمیته مرکزی رفتیم و اعلام آمادگی کردیم که به جبهه‌ها اعزام شویم. به اتفاق دو نفر از دوستانم با هدف دفاع از خاک کشورمان عازم خوزستان شدیم.  ابتدا به اندیمشک رسیدیم و پس از گذراندن ایست و بازرسی عازم سوسنگرد شدیم. اولین اقدام من حضور در بستان و تخلیه عراقی‌ها از تنگه ابوقریب بود. با توجه به اینکه در جهاد سازندگی مسئولیت داشتم قرارم با مسئولین بالادستی در جهاد این بود که موقع عملیات به جبهه‌ها اعزام شوم و حضوری موثر داشته باشم. به همین دلیل در تمام عملیات‌ها حضور داشتم. 

شش ماه در سوسنگرد بودم و در عملیات آزادسازی در ۲۴ آبان فعال بودم. با یک چوب دستی وارد سوسنگرد شدم، اما توانستم از یک عراقی تفنگ، دوربین و لباس غنیمت بگیرم. وقتی سوسنگرد برای سومین بار محاصره شد، عراق تپه‌های الله‌اکبر را دور زد و اینجا بود که حضرت امام خمینی (ره) دستور داد سوسنگرد باید آزاد شود و با فرمان امام شهید چمران هم وارد سوسنگرد شد. رزمندگان در سوسنگرد مقاومت جانانه‌ای کردند. شهید تجلایی در جلسه‌ای که داشتیم جمله زیبایی داشت. او گفت اگر عراق دوباره بخواهد سوسنگرد را تصرف کند باید آنقدر مقاومت و ایستادگی کنیم تا این مقاومت به گوش امام خمینی (ره) برسد و امام چون ما را دوست دارد هر جور که باشد به کمک ما خواهد آمد. همینطور هم شد. امام خمینی (ره) فرمان داد به شهید چمران و ارتش که باید سوسنگرد آزاد شود و نیرو‌های ارتش به کمک ما آمدند. ایستادگی، مقاومت و اعتماد و اعتقاد به امام خمینی (ره) رمز پیروزی ما بود و توانستیم سرنوشت جنگ را تغییر دهیم. رژیم بعث عراق به معنای واقعی کلمه تا بن دندان مسلح بود و تانک‌های آن‌ها اگر صبح از بستان حرکت می‌کردند عصر به حمیدیه می‌رسیدند و ما به دلیل شرایطی که داشتیم نمی‌توانستیم جلوی آن‌ها را بگیریم.

دفاع‌پرس: چطور با شهید علم‌الهدی آشنا شدید؟

شهید حسین علم‌الهدی و گندمکار به همراه تعدای از دانشجویان که از بچه‌های مسجد جزایری بودند خدمت حضرت آقا که در منطقه بود می‌روند و به ایشان می‌گویند اگر آر پی جی و تفنگ به ما بدهید می‌توانیم جلوی تانک‌های دشمن را بگیریم. نبرد بسیار زیبایی در جاده حمیدیه - سوسنگر شکل گرفت. درست است که چندین شهید دادیم، اما عراق متوجه شد که هر کاری بخواهد نمی‌تواند انجام دهد. در خوزستان زندگی در جنگ شکل گرفته بود و مردم آماده دفاع و مقابله با رژیم بعث عراق بودند. در هویزه ۱۵۰ نفر بودیم که در مقابل دشمن ایستادگی کردیم و من جزو ۵ نفری بودم که زنده از این شهر خارج شدم. 

تیترهای پیشنهادی: ایمان به امام (ره) رمز پیروزی در دفاع مقدس/  ناگفته‌هایی از دفاع جانانه شهید علم‌الهدا در برابر تانک‌های بعثی/ حسن باقری مغز متفکر جنگ بود/ شهید باقری به‌دنبال پشت پرده رژیم بعث عراق بود/ رجز خوانی شهید «قاسم سلیمانی» در جمع نیروهای جهادی/ تشییع بچه‌های جهاد با لودر/ قبول قطعنامه برنامه‌های منافقین را برهم زد

عده‌ای می‌گفتند که شهید علم‌الهدی نباید ایستادگی می‌کرد

زمانی که کتاب «حماسه هویزه» را می‌نوشتم عده‌ای می‌گفتند که شهید علم‌الهدی نباید ایستادگی می‌کرد تا به شهادت برسد و من می‌گفتم اگر شما جای حسین بودید و آن تفکر را داشتید مسلما مقاومت می‌کردید. من مقاومت حسین در برابر ۱۵ تانک عراقی که ما را محاصره کرده بودند دیدم. حسین به من می‌گفت نصرت فقط چند نفر از بچه‌ها را بردار و از اینجا برو. من گفتم پس تو چی حسین؟ او گفت من باید بمانم و تکلیفم را با این‌ها یکسره کنم. یک نبرد بسیار زیبایی انجام شد و عراق فهمید باید تفکرات و پنداشت‌های خود را کنار بگذارد. در واقع نقطه عطف ما در هویزه بود. تفکر و از خودگذشتگی به همراه دفاع و ایستادگی رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس باعث شد زمانی که عراق در موقعیت آفند قرار داشت، ما با دست خالی پدافند کنیم تا عراق در پدافند قرار گیرد و ما بتوانیم آفند کنیم. عراق در ابتدای جنگ همواره در آفند بود اما ما توانستیم معادلات را عوض کنیم.

دفاع‌پرس: یکی از یگان‌های عمل کننده در دفاع مقدس جهاد سازندگی بود. درباره نقش جهاد سازندگی در دفاع مقدس بفرمایید.

مغز متفکر جنگ برای عبور از موقعیت پدافندی به موقعیت آفندی شهید حسن باقری بود. باید این شهید والامقام را به شکل شایسته به جامعه معرفی کنیم. اولین عملیات آفندی ما عملیات ثامن‌الائمه بود و پس از آن عملیات‌های طریق‌القدس، بیت‌المقدس، فتح‌المبین و ... از راه رسید. شهید باقری برای اینکه بتواند یک عملیات را طراحی کند ساعت‌های با فرماندهان عراقی که اسیر می‌شدند، صحبت می‌کرد. شهید باقری برای تصمیم‌گیری بهتر به دنبال افکار پشت پرده حزب بعث می‌رفت. در مرحله سوم عملیات بین‌المقدس شهید باقری می‌گوید اگر ما خسته‌ایم، من خبر دارم که عراقی‌ها خسته‌تر هستند و یک همت دیگر می‌خواهیم. این افراد در جنگ تعیین کننده بودند.

نقش بچه‌های جهاد در دفاع مقدس به درستی بیان نشده است

یکی از چیز‌هایی که در دنیا برای اولین بار رخ داد این بود که در اغلب عملیات‌ها بچه‌های جهاد با یک لودر به آن بزرگی سه متر بالاتر و جلوتر از خط شکنان می‌روند و به خط می‌زنند، زیرا اگر اینها خاکریز نزنند که خط‌شکنان نمی‌توانند پشت چیزی پناه بگیرند و در چنرین مرحله از جنگ شاهد صحنه‌هایی از نبرد تانک و بلدوز هستیم. رانندگان بلدوز می‌دانستند که ممکن است شهید شوند، اما بدون هراس کار خود را انجام می‌دانند تا گردانی قلع و قمع نشود. شهید «محمد طرحچی طوسی» فرمانده و بنیانگذار جهاد در تپه‌های الله‌اکبر وقتی می‌بیند بلدوز ما بین نیرو‌های خودی و عراقی است، می‌رود و با شجاعت تمام این بلدوزر را بر می‌گرداند. شهید طرحچی در حال قنوت مورد اصابت گلوله توپ قرار می‌گیرد و بدنش تیه و پاره می‌شود.

امروز یکی از گلایه‌های رزمندگان جهاد این است که آن‌گونه که باید به نقش آنها در هشت سال دفاع مقدس پرداخته نشده است. در عملیات کربلای ۵ به دلیل مقیاس کوچکی که وجود داشت بچه‌ها میلی متری می‌جنگیدند. در یکی از شب‌ها بچه‌های جهاد برای اینکه بتوانند خاکریزی بزنند تا رزمندگان بتوانند پناه بگیرند، علی‌رغم حمله شدید عراقی‌ها تا صبح ماندند تا توانستند این خاکریز را تکمیل کنند. این شجاعتی است که امروز باید درباره آن بار‌ها بگوییم و نقش بچه‌های جهاد را تبیین کنیم.

تیترهای پیشنهادی: ایمان به امام (ره) رمز پیروزی در دفاع مقدس/  ناگفته‌هایی از دفاع جانانه شهید علم‌الهدا در برابر تانک‌های بعثی/ حسن باقری مغز متفکر جنگ بود/ شهید باقری به‌دنبال پشت پرده رژیم بعث عراق بود/ رجز خوانی شهید «قاسم سلیمانی» در جمع نیروهای جهادی/ تشییع بچه‌های جهاد با لودر/ قبول قطعنامه برنامه‌های منافقین را برهم زد

رجز خواندن شهید حاج قاسم سلیمانی

شهید حاج قاسم سلیمانی در مهران می‌گفت بچه‌ها سرنوشت ما در دست شماست و رفت روی بولدوزر و شروع به رجز خواندن کرد. بعد از این صحبت‌ها گویی حاج قاسم قلب‌های رانندگان را فتح کرده بود و این بچه‌ها رفتند و در مقابل ۳۰ تانک دشمن ایستادند و خاکریز زدند. در آن شرایط و با توجه به تجهیزاتی که دشمن در اختیار داشت عمر مفید یک راننده بولدوزری که در آن شرایط فعالیت می‌کرد تا زخمی و یا شهید می‌شد نیم ساعت بیشتر نبود و بلافاصله یک نفر دیگر آماده بود که جایگزین او شود. این‌ها کسانی بودند که پس از جنگ هم به فعالیت سازندگی خود ادامه دادند. دشمن آمبولانس را می‌زد و ما مجبور بودیم با بیل لودر بچه‌های جهاد را برداریم و به عقب برگردانیم. هرگز اجازه ندادیم هیچ جهادگری زیر آتش بماند.

دفاع‌پرس: درباره عملیات مرصاد و چرایی طراحی این عملیات توسط منافقین بفرمایید.

با توجه عملیات مرصاد من از جبهه جنوب به کرمانشاه رفتم. وقتی رسیدم گفتند این با جبهه جنوب متفاوت است؛ نیروها و نفربر‌ها کاملا با چیزی که در جبهه جنوب دیدم فرق داشت و وقتی به اسلام آباد رسیدم دیدم وضع فرق کرده و عملیات غافلگیری توسط سازمان منافقین به مرحله اجرا رسیده بود. یک نفر که سردسته گروهان منافقین بود دستگیر کردم و به او گفتم فقط می‌خواهم با تو صحبت کنم چرا چنین اقدام احمقانه‌ای را مرتکب شدید. گفت وقتی امام قطعنامه را پذیرفت همه فرمول‌های ما را به‌هم زد. هدف ما این بود که در دل جنگ با حمایت عراق خود را به تهران برسانیم، اما با قبول قطعنامه تمام برنامه‌های ما بهم ریخت. ما آنقدر سرمایه‌گذاری کرده بودیم روی این عملیات که مسعود رجوی دست به چنین کاری زد. در واقع اگر امام قطعنامه را نمی‌پذیرفت هم صدام توجیه داشت تا از آن‌ها حمایت کند و هم این‌ها می‌گفتند ما می‌خواهیم برویم کشورمان را نجات دهیم. 

انتهای پیام/ 241

نظر شما
پربیننده ها