گروه ساجد دفاعپرس: جاماندگان از قافله شهدا، همانهایی که با مردان خدایی همنشین بودند و سالهای دفاع مقدس درک کردهاند، پس از پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸، دلشان پر میزند تا دوباره لحظهای به آن دوران بازگردند؛ نه اینکه جنگ و ویرانیهایش خوب است؛ نه، بلکه جبهههای حق علیه باطل، مجلای نوری بود که همه پروانهها را به خود میکشید و همچون صحرای کریلایی بود که عاشورا همواره در آن تکرار میشد؛ آری! تنها کسانی که آن دوران مقدس را درک کردهاند، میدانند که:
«اینجا شهر شهیدان بود یکزمانی
اینجا چادرهایش برپا بود یکزمانی
اینجا قلب امام میتپید یکزمانی
اینجا یکزمانی اینقدر ساکت و خاموش نبود
اینجا جایجای کویش، کوی عشق بوده است
اینجا زمینش داغ حسرتی بزرگ در دل دارد
اینجا لالههایش از خون رنگ گرفته، از مناجات بو
اینجا تپههایش صدها قصه ناگفته در دل دارد
اینجا رودخانهاش شب و روز ترانه افسوس میخواند
اینجا سنگریزههایش شبها آرامآرام ناله میکنند
اینجا سکوتش نیز با انسان سخن میگوید
اینجا هرروزش شهید بود
اینجا که خداست، در اینجا معصیت نمیکنند؛ آخر اینجا روزی اردوگاه شهیدان بود
اینجا سرود جدایی از در و دیوارش بلند میشود
اینجا غروبش تمام هستی آدمی را ذرهذره آّب میکند
اینجا ستارههایش صحنههایی را شاهد بودند که خورشید همیشه از نظارهشان محروم بود
اینجا زمانی محل آمد و رفت مهدی موعود (عج) بود
اینجا حسین زهرا (ع) بارها و بارها به دیدنشان میآمد
اینجا خدا به زیباترین شکل پرستش میشد
اینجا غرورها میشکست، منیّتها لجنمال میشد
اینجا شهوت از بیرونقی بازار دق میکرد و عصیان برای همیشه کنچ عزلت میگرفت
در اینجا هیچکس گرفتار مرگ نمیشد؛ مردهها خود به اینجا میآمدند و حیات جاوید میگرفتند».
پس برای همین بود که وقتی جنگ تمام شد؛ آنهایی که از قائله همرزمان شهید خود جا مانده بودند، روی خاکهای این سرزمین زجه سر دادند؛ چراکه میدانستند:
«ساکنان این سرزمین که اکنون اینجا را ترک کردهاند، همه اهل نماز بودند و ذکر، از آن نوع نمازی که آدمی را از کار بد باز میدارد و آن ذکری که دوای درد غفلت است؛ آنقدر آرام و آهسته اینجا را ترک کردهاند، آنقدر مظلومانه که بسیاری رفتنشان را نشانه پایان جنگ و آسایش دیدند و آنقدر آرام که حتی دوستانِ همگامشان نیز اکنون آگاه به غیبتشان شدهاند؛ آنها رفتهاند، همهشان، مدتها قبل؛ آثار و بقایای یادشان هنوز برجاست؛ برجاست تا یاران جامانده از قافلهشان که اکنون میروند تا قافلهشان را تغییر دهند، اندکی خجالت بکشند».
و اما پیام آنها که از قافله شهدا جا ماندند؛ همانهایی که اینروزها در دنیای پر زرق و برق ما نسلهای جدید گم شدهاند؛ آنها پس از پایان جنگ روی خاکهای متبرک به خون شهدا نشستند و خطاب به رودخانه کرخه و سرزمین اطراف آن، چینین گفتند:
«ای کرخه! همچنان حزنانگیز بمان؛ ای کرخه! آنچنان از ذرهذره خاکت خون ببارد، آنچنان در نیمههای شب آوای سوزناک در غارهایت را انعکاس ده و همچنان خاطراتت را دانهبهدانه و با حوصله بر تاریخ بخوان؛ بخوان که تا آشنایان به تو؛ آشنایانی که در دام گناه گرفتارند، کمی غیرت کنند که تا همدمان شهیدانت، در خیل شهریهای زرنگ خود را نبازند، که تا گامهای استوار بسیجیهای دلسوخته کویت بر سر پرتگاه فساد و بیتفاوتی نلغزد؛ ای کرخه! ما میرویم، شهیدان عملکرد ما را در این مدت دیدهاند و میدانیم که راضی به سخن با ما نیستند؛ اما تو امشب، آنگاه که ارواح پاکشان برای زیارت به هور تپههایت میآیند، سلام ما را به آنها برسان و بگو شاید تا به حال نه؛ از این به بعد، ای شهیدان حسرت...».