ناهید دمیرچی خواهر شهید ناصر دمیرچی در گفت‌وگو با دفاع مقدس:

شهیدی که تولدی دوباره یافت/ دفاع از خاک وطن برایش مقدم تر از پزشک شدن بود

خواهر شهید ناصر دمیرچی گفت: ناصر کشور را در خطر دید و درس را رها کرد تا در میدان نبرد حق علیه باطل حاضر شود.
کد خبر: ۶۹۳۸
تاریخ انتشار: ۰۷ آذر ۱۳۹۲ - ۰۹:۳۵ - 28November 2013

شهیدی که تولدی دوباره یافت/ دفاع از خاک وطن برایش مقدم تر از پزشک شدن بود

خبرگزاری دفاع مقدس: خواهر با بغض و لبخند به عکس ناصر نگاه می کند و می گوید تو روزی می خواستی پزشک شوی اما در مقابل تجاوز دشمن به کشور تاب نیاوردی و گفتی برای درس خواندن همیشه فرصت هست.

وی در حالیکه در دست دیگرش تسبیحی دارد و ذکر می گوید دوباره عکس برادر را می نگرد. عکسی که در بین نخل ها انداخته و یک چفیه برگردنش است.

عکس ناصر توام با لبخند است و نشان از قلب پرمهر و لطف او دارد. گویی تصویرش با آدمی حرف می زند، حرف های نگفته ای که درون خود جای داده بود.

در این هنگام خواهر عکس برادر شهیدش را نشان می دهد و می گوید زیبایی و جذابیت ظاهری و معنوی در عکس تمام شهدا نمایان است چرا که آن ها خالصانه رفتند و با خدای خویش معامله کردند.  

در دوره ای که کشور مورد تهاجم و یورش یکباره قرار گرفت جوانان وطن سکوت را جایز ندانستند و در برابر دشمن مسلح ایستادند و ناصر نیز یکی از همین جوانان پرشوری بود که در راه دفاع از دین جان خود را فدا کرد.

ناصر از ابتدای کودکی خدای خود را با تمام وجود شناخته و به مسائل دینی و اعتقادی پایبند بود.

با شروع جوانی دیدگاه او نسبت به اطراف و جامعه گسترده تر شد و با بینش و بصیرت نسبت به پیرامون خود می نگریست.

ظلم و بیداد حاکمان زمان اجازه نداد تا او سکوت کند و با حضور رهبری و هدایت امام راحل فعالیت خود را در راستای مبارزه با ستم و بیدادگری آغاز کرد.

اوایل انقلاب در سال 57 سنش فقط 16 سال بود اما در راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت می کرد و در هر تجمعی ناصر اولین نفر بود.

بعد از اندک زمانی او برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و در  رشته پزشکی درس خود را آغاز کرد و معتقد بود باید درس را با هدف خدمت به جامعه و خلق خواند و ادامه داد.

شروع فعالیت های انقلابی او در دوران ستمشاهی سبب شد تا با امام راحا آشنا شده و عشق به رهبری در وجودش ریشه بدواند.

 کلام امام راحل تا عمق وجودش راه یافت

 در دی ماه 59 برای دیدار مجدد خانواده وارد کشور شد. در این مدت صحبت های امام راحل را از طریق رسانه و مطالعه روزنامه با جان دل مطالعه کرده و چندین بار صحبت های امام راحل را گوش می داد.

برروی کلام و صحبت های رهبر تفکر و تامل کرد که این توجه تاثیر عمیقی بر روی او گذاشت.

بعد از آن به ستاد جنگ های نامنظم دکتر چمران مراجعه کرد و از بهمن ماه عضو شد و از بازگشت به خارج کشور و ادامه تحصیل منصرف شد و به جبهه ها رفت.

تا 40 روز دوره چریکی را گذراند و به جبهه اعزام شد و در اواسط فروردین سال 1360 به جبهه اعزام شد و اوایل خرداد همان سال نیز به درجه رفیع شهادت نائل شد.

مدت حضور او فقط پنج ماه در جبهه های نبرد حق علیه باطل بود. اما در همان مدت اندک حضورش، جبهه تاثیر عجیب و شگفتی بر روی او گذاشته بود.

ناصر همیشه معتقد بود فضای معنوی جبهه ها انسان را به دنیای دیگری می برد و در خودسازی فرد بسیار موثر است.

 دفاع مقدس درس خودسازی و انسان سازی داده است

 ناصر از لحاظ عرفان مقام بالایی را در دوره حضورش در میدان جنگ کسب کرده بود. او معتقد بود که جبهه انسان ساز است و درس های بسیاری که در دوره مدرسه و دانشگاه هرگز آموزش داده نمی شود در میدان نبرد و جبهه ها می آموزد. دفاع مقدس آموخت که چگونه در برابر دشمنان زورگو و ستمگر ایستاد و مقاومت کرد.

هرگز نماز شب ناصر ترک نمی شد و با صوتی زیبا قرآن را بعد از هر نمازش تلاوت می کرد.

در وصیت نامه او مطالب عرفانی به چشم می خورد و حضور کوتاه مدت او در جبهه ها سبب شد تا از لحاظ معنوی و روحی صعود کرده و به عرفان برسد.

در وصیت نامه خود عنوان کرده خدا را بپرستید و مراقب اعمال خود باشید. انسان به عنوان اشرف مخلوقات خدا را بپرستد.

اعمال خود را مراقب باشید تا در آن دنیا شرمنده نشوید. پشتیبان ولایت فقیه باشید و هرگز او را تنها نگذارید.

ناصر بسیار در زمینه حمایت و پیروی از خط رهبری تاکید می کرد و معتقد بود با هدایت های رهبری کشور به موفقیت و سعادت می رسد و می توان راه توسعه و پیشرفت را گشود و طی کرد.

 همواره پشتیبانی و حامی  ولایت فقیه باشید

 پشتیبانی از ولایت فقیه در حقیقت پشتیبانی از امامان و خدا و پیغمبر است. شهادت در راه اسلام و پشتیبانی از ولایت یک افتخار بزرگی است.

 در مراسم ختم شهید یکی از همرزمانش بسیار ابراز ناراحتی می کرد و می گفت باید من شهید می شدم.

او گفت من نمی دانستم عملیات در پیش است اما در هنگام شب سینه زنی و مناجات داشتیم. ناصر گفت اگر فردا عملیاتی بود من شهید خواهم شد تو این وصیت نامه را به خانواده ام بده اما من گفت همه ما عشق شهادت داریم و کاغذ را دوباره به ناصر برگرداندم.

همیشه آرزوی شهادت داشت و معتقد بود که شهیدن شدن یک افتخار بزرگی است که نصیب هر کسی نمی شود و انسان با شهادت به درجه بالای معنویت می رسد و سعادتمند خواهد شد.

عشق به شهادت آرزوی دیرینه اش بود

در روز عملیات ناصر آرپیچی زن بود و من تصمیم گرفتم جای خودم را با ناصر عوض کنم و او را به عقب تر در جای خودم فرستادم و خودم به تیررس دشمن نزدیک کردم.

در این هنگام ترکش خمپاره ای از سوی دشمن به سمت ناصر شلیک شد و او به شهادت رسید. در لحظه آخر لبخندی زد و گفت دیدی گفتم من زودتر از تو شهید می شوم.

حجاب ارزشمندترین زینت برای زنان است

یکی از توصیه های اکید ناصر موضوع حجاب و توجه به آن بود. شهید می گفت حجاب برای زن یک زینت است و او را زیباتر می کند و از تیر نگاه ها هوس آلود و بیماردل مصون نگه می دارد.

سفارش می کرد مراقب زبانتان باشید و کلام اضافه که موجب رنجش خاطر کسی نشود استفاده نکنید.

تا سوالی از او پرسیده نمی شد حرفی نمی زد. متانت در وجود او نمایان بود.

ناصر در اول خرداد ماه سال 60 دیده به جهان گشود و روزی که به دنیا آمد نمی دانست که راه شهادت و عزت در پیش رویش قرار دارد. روز تولد و شهادتش یکی بود و در حقیقت او تولدی دوباره یافت و به دیدار حق رفت.

سرانجام ناصر در روز اول خرداد ماه سال 1360 و در روز تولدش در تپه های الله اکبر نزدیک خرمشهر به شهادت رسید و تولدی دوباره یافت و به آرزوش دیرینه اش دست یافت و پیکر پاکش در قطعه 24 به خاک سپرده شده است.

نظر شما
پربیننده ها