به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید محمدرضا دهقان امیری از جوانان دهه هفتادی مدافع حرم حضرت زینب(س) است که پس از مجاهدت در این راه شامگاه روز پنج شنبه 21 آبان همزمان با آخرین روزهای ماه محرم در نبرد با تروریستهای تکفیری در حومه حلب به شهادت رسید. در ادامه چند خاطره از این شهید بزرگوار را به روایت خواهر شهید بخوانید.
** الگوهای محمدرضا در زندگی
یکی از داییهایم به نام علی در سال 63 در محور سردشت – بانه در درگیری با کومله و دایی دیگر به نام محمدرضا طوسی سال 66 در عملیات نصر 8 به شهادت رسیدند.
محمدرضا در دوران نوجوانی و جوانی به داییهای شهیدمان تأسی میکرد وبا آنها مأنوس بود. این موضوع بر روی اخلاق و منش او بسیار تاثیر گذاشت.
هر سال در ایام نوروز سفر راهیان نور خانوادگی داشتیم و 4-5 نفری به زیارت میرفتیم. اردوهای راهیان نور بر روحیه ما به خصوص محمدرضا اثر مثبتی میگذاشت.
این اردوها بنزینی بود که تا آخر سال آنها را از نظر معنوی تأمین میکرد. محمدرضا این سفر را خیلی دوست داشت و با شهدا رابطه بسیار قوی برقرار کرده بود.
** جسور، دلسوز و مقید بود
شب اول قبر با خانواده و دوستان محمدرضا نیمه شب بر سر مزارش در امامزاده علی اکبر چیذر جمع شده بودیم، هر کدام از ما یا دوستانش که خاطرهای از محمدرضا تعریف میکردیم، به خنده ختم میشد. انگار نه انگار شب اول قبر محمدرضا است. چون تمام خاطراتش در آن شیطنت و بگو و بخند داشت.
محمدرضا یک بچه فوق العاده شیطان، پرنشاط، جسور، شجاع و در عین حال احساساتی، دلسوز و مقید بود.
او همیشه میگفت: "فردی اگر میخواهد حزباللهی باشد باید یک حزب اللهی شیک پوش باشد که وقتی بقیه میبینند، از پوششش لذت ببرند. هم مرامت و هم ظاهرت را ببینند."
اصرار داشت از زندگیاش باید لذت ببرد. با اینکه شاد بود و لذت میبرد اما حدود خودش را هم رعایت میکرد.
**سه شهید کنار مزار محرم ترک عکس دارند
دوسال پیش باهم رفته بودیم بهشت زهرا، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانههایش با شهدا، تمیز کردن سنگهای مزار و چیدن گل روی آن بود.
آن روز هم مثل همیشه کلی عکس انداختیم. وقتی به مزار شهید محرم ترک رسیدیم، کنار مزار نشست و خطاب به من گفت: "از من عکس بنداز!! "
با تعجب گفتم: "چرا اینجا؟ پاشو کنار آقارسول ازت عکس بگیرم!". گفت : "نه! شهید ترک کلید فتح شهدای ایران در سوریه است! آقارسول و آقامحمودرضا هم اینجا عکس دارند! ازم عکس بنداز که بعد از شهادتم منتشر کنی..."
عکس انداختم اما به او خندیدم و گفتم اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران شهید بودند!! گاهی فکر میکنم چقدر لحظه پروازش را دور میدیدم.
حالا سه شهید کنار مزار محرم ترک عکس دارند.
** محمدرضا حجاب را دوست داشت
محمدرضا خیلی دوست داشت که همه خانمها چادر به سر کنند. میگفت: "اصلا نمیفهمم که چرا بعضیها چادر به سر نمیکنند. هر چقدر هم سخت باشه، همین بس که حضرت زینب(س) زیر شکنجه چادرشان را در نیاوردند."
** پس از تدفین صاحب کارش برای تسویه حقوقش آمد
محمدرضا یک صفت خیلی بارز داشت و آن این بود که خیلی خالص کار میکرد. کارهایش را به گونهای انجام میداد که غیر آن کسی که باید، هیچکس دیگری نمیدید.
وقتی میخواست نیازمندی را دستگیری کند، به گونهای انجام میداد که من نزدیک ترین فرد به او بودم هم بعدها متوجه میشدم.
چند ماهی جایی کار میکرد، اما با گذشت سه ماه هنوز حقوقی نگرفته بود. به محمدرضا گفتیم برو حقوقت را بگیر، در جوابمان گفت:"نه، صاحب کارم زن و بچهدار است، اگر داشت حقوقم را پرداخت میکرد. شاید مشکلی دارد." با اینکه برای موتورش به پول نیاز داشت اما این مساله را با صاحب کارش مطرح نکرد. تا اینکه بعد از مراسم تدفین صاحب کارش آمد و تسویه کرد.
انتهای پیام/