سردار نقدی: حضور جوانان در عمق عراق برای اجرای عملیات/ ماجرای زنده زنده در چرخ گوشت انداختن نیروهای مجاهد توسط نیروهای بعثی

معاون هماهنگ‌کننده سپاه گفت: لشکر بدر در دفاع مقدس با صلابت و خط‌شکن بود و قوی‌ترین رزم را با ایمان انجام می‌دادند.
کد خبر: ۶۹۴۰۸۱
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۸ - 28September 2024

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سردار سرتیپ «محمدرضا نقدی» معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در دوران دفاع مقدس فرماندهی لشکر بدر عراق را بر عهده داشت. این لشکر طی عملیات‌های مختلف در عمق خاک عراق ضربات متعددی به دشمن بعثی وارد کرد.
سردار نقدی در گفت‌وگو با ویژه‌برنامه «منور» - تولید شده در خبرگزاری دفاع مقدس - به شرح برخی از خاطرات خود پرداخت که مشروح آن‌را در ادامه می‌خوانید؛

دفاع‌پرس: چه زمانی وارد سپاه شدید و چه شد به عنوان فرمانده لشکر بدر منصوب شدید؟

ورود من به سپاه به سال ۱۳۵۸ برمی‌گردد. سال ۱۳۶۵ و بعد از شهادت «اسماعیل دقایقی» که فرمانده لشکر بدر بود و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید، وارد سپاه بدر شدم. در عملیات کربلای ۵ بنده کار اطلاعات و عملیات را انجام می‌دادم. کار اطلاعات عملیات نیروی زمینی سپاه را در خدمت سرلشکر باقری که در آن زمان مسئول اطلاعات نیروی زمینی گذاراندم. در عملیات کربلای ۴ و ۵ بود که من از منطقه غرب به جبهه جنوب منتقل شدم؛ بعد از شهادت شهید دقایقی فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه تشخیص دادند که بنده مسئولیت را برعهده بگیرم و لشکر بدر را مدیریت کنم.

سردار نقدی: حضور جوانان در عمق عراق برای اجرای عملیات/ ماجرای زنده زنده در چرخ گوشت انداختن نیروهای مجاهد توسط نیروهای بعثی

دفاع‌پرس: لشکر بدر از چه کسانی تشکیل شده بود و وظایف این لشکر در دوران دفاع مقدس چه بود؟

حضورم در لشکر بدر به دلیل این بود که قبل از آن در قرارگاه رمضان بودم و در عملیات‌های نامنظم در داخل عراق فعالیت داشتم و با محیط و فضای عراق آشنا بودم. از سال ۱۳۶۳ قرارگاه رمضان پایه‌گذاری شد و با جمعی از دوستان و بچه‌های جنگ‌های نامنظم سپاه پایگاه‌هایی در عراق و بیشتر در شمال عراق داشتتیم و عملیات‌های نامنظم از جمله کمین، تک و حمله را در عمق عراق انجام می‌دادیم. تا نزدیکی مرز سوریه و ترکیه در شمال عراق پایگاه داشتیم و در منطقه سلیمانیه هم چندین پایگاه در حاشیه مرز داشتیم. بعد‌ها تا کرکوک، آمرلی و ... نیز پایگاه‌های بدر برقرار بود. بعد انتصابم بخشی از بچه‌ها را برای حضور در این پایگاه‌ها و حضور در عراق برای جنگ‌های نامنظم تشویق کردیم. جوانان عراقی که به ایران آمده و مهاجر بودند جذب می‌شدند. تعداد زیادی از اسرای عراقی که در اردوگاه‌های ایران بودند به اشتباه خود پی برده یا به روز صدام وارد جنگ شده بودند. سال‌ها تومار‌های بلندی می‌نوشتند به حضرت امام (ره) و درخواست حضور در جنگ را داشتند. در هیچ جنگی این‌گونه نبوده است، عراقی‌ها با سوزن، انگشت خود را رخمی می‌کردند و با خون خود پای نامه‌ای را که به امام می‌نوشتند، مُهر می‌کردند.

 

اگر مسئولی از جمهوری اسلامی و مجلس اعلای عراق برای بازدید از اردوگاه‌ها می‌رفت، با «یزله یا هوسه» و سردادن شعار‌های حماسی آمادگی خود را برای حضور در جنگ و مقابله با رژیم بعث عراق اعلام می‌کردند. بعد از پیگیری‌های زیادی که کردند نهایتا در سال ۱۳۶۵ موافقت شد که عده‌ای از آن‌ها به رزمندگان ما بپیوندند. در قالب چندین تیپ ساماندهی و در هور و باتلاق‌های جنوب وارد میدان شدند. در آنجا خط داشت و بیشتر، نیرو‌های عشایر عرب حضور داشتند و ساختار‌های عشیره‌ای تیپ انصارالحسین را شکل دادند و یک واحد از این نیرو‌ها به عراق اعزام شدند و عمق این کشور را در منطقه قره‌داغ کرکوک اداره کرد. از جمله این نیرو‌ها «ابوحسن عامری» بود که امروز فرمانده بدر و از شخصیت‌های برجسته عراق هستند. «ابو مهدی المهندس» و «ابو علی بصیر» که از شخصیت‌های بزرگ عراق هستند از جمله این نیرو‌ها هستند.

دفاع‌پرس: لشکر بدر در کدام جبهه حضور داشت؟

اسرای عراقی در چند جبهه عمق عراق، غرب و جنوب حضور داشتند و خط، تحویل این نیرو‌ها شده بود. لشکر بدر در دفاع مقدس با صلابت و خط‌شکن بودند و قوی‌ترین رزم را با ایمان انجام می‌دادند. در زمان جنگ صدام جوخه‌های اعدام تشکیل داده و اگر نیرویی عقب‌نشینی یا از جنگ فرار می‌کرد او را می‌کشتند.

شهید دقایقی در آن ابتدا که موافقت شد که از اسرای عراقی در جنگ استفاده شود، در یک مجتمع کشاورزی بحث ساماندهی، آموزش و ... را انجام داد. روز‌های اول که وارد این پادگان شدم احساس عجیب و غریبی وجود داشت. اسیر‌های عراقی در سجده بلند بلند گریه می‌کردند. از شوقی که داشتند و به مسیر حق برگشته بودند. می‌گفتند توبه کرده‌ و می‌خواهیم جبران کنیم و خواسته ما مقابله با اسلام نبوده و حضور در جنگ به اجبار بوده است. احساسات، شعور و آگاهی بسیار بالا از حقیقتی که به آن پایبند بودند، به نمایش می‌گذاشتند. البته هسته مرکزی بدر و نیرو‌هایی که در تشکیل بدر نقش داشتند مجاهدینی بودند که در داخل عراق با رژیم بعث در حال جنگ بودند و در یک شرایط اضطراری به ایران هجرت کرده بودند؛ چرا که قطعا سرنوشتشان اعدام، تخریب منازل و تعرض به خانواده‌های آنها بود به همین دلیل ترجیح دادند که به ایران منتقل شوند. شهید «ابومهدی المهندس» به اتهام عملیات علیه آمریکایی‌ها در کویت تحت تعقب نیرو‌های آمریکایی بود. همچنین ابوحسن عامری نیز تحت تعقب نیرو‌های رژیم بعث عراق بود. در عراق شدت عمل نیرو‌های رژیم بعث عراق خیلی بالا بود به همین دلیل مبارزه در عراق خیلی سخت بود. اگر خانواده‌ای در عراق به یکی از نیرو‌های مبارز کمک می‌کرد رژیم بعث عراق همه آن خانواه را اعدام و خانه را با بلدوزر خراب می‌کرد. رژیم بعث عراق برای اینکه دیگران را بترساند اعدام‌های فجیعی می‌کرد. بچه‌های بدر نقل می‌کردند وقتی در عراق انتفاضه شد و توانستیم غلبه کنیم، به مقر «امن‌العام» رفتیم که چیزی در حکم ساواک بود. چرخ گوشت بزرگی آنجا بود و عوامل رژیم بعث عراق نیرو‌های مجاهد را جلوی دیگران در آن می‌انداختند و چرخ می‌کردند. به عنوان نمونه دیگر بمب‌هایی به مجاهدین می‌بستند و در بیابان در چند کیلومتری با کنترلی که در دست داشتند آن را منفجر می‌کردند.

نسبت به هر آن کسی که کوچکترین روی خوشی به مبارزین و مجاهدین نشان بدهد، جنایت‌های بسیار فجیعی در عراق صورت می‌گرفت که فراتر از بی‌رحمی بود. زیاد هم سند نمی‌خواستند و اگر گزارشی درباره شخصی می‌دادند که او عنصر حزبی است، تا اعدام او و خانواده‌اش پیش می‌رفتند. رفتار‌ها خیلی سبوعانه بود؛ مثلا در کردستان، رژیم بعث برای اینکه ارتباطی بین مردم ایران و عراق نباشد در عمق ۳۰ تا ۷۰ کیلومتری مرز زمین‌های مردم را به زمین سوخته تبدیل کرده بود. در برخی جا‌ها روستاها را با خاک یکسان و در چاه‌های آب بتُن تزریق کرده بود تا مردم روستا به اردوگاه‌های اجباری با امکانات خیلی کم مهاجرت کنند. صدام رفتاری وحشیانه داشت، بخشی از هور را خشک کرده بود تا آبی نباشد و مردم نتوانند زندگی کنند. نزدیک به ۵۰۰ هزار نفر از مردم عراق به داخل ایران و قم، تهران و مشهد کوچ کردند. ما هم بسیج عراق در کشور داشتیم که مثل پایگاه‌های خودمان برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی برگزار و نیرو‌های داوطلب را ثبت نام و به جبهه‌ها اعزام می‌کرد. عده‌ای که حرفه‌ای‌تر بودند از ابتدا تا انتهای جنگ در لشکر بدر بودند و در عملیات‌های مختلف شرکت می‌کردند. آزادگان عراقی به خاطر سطح بالای نظامی و مسلط بودن بر جنگ کمک زیادی کردند و ترکیب لشکر بدر را قوی‌تر ساختند. امروز هم آثار این سازماندهی و استحکام معنوی را در داخل عراق می‌بینیم. هسته مرکزی حشد‌الشعبی که عملیات بزرگ و ارزشمندی را انجام دادند و عراق را از دست عناصر آمریکایی داعش آزاد کردند، از نیرو‌های لشکر بدر هستند. 

دفاع‌پرس: لشکر بدر در کدام یک از عملیات‌های دفاع مقدس شرکت کرد؟

لشکر بدر در عملیات‌های مختلفی اعم از قدس ۴ و کربلای ۴ حضور پیدا کرد و مقرر بود در این عملیات اگر نیرو‌های ما به آن طرف اروند برسند و جنوب بصره را تصرف کنند این نیرو‌ها وارد عمل و با لباس نظامی وارد شهر بصره و با ارتش متجاوز درگیر شوند.اما  اینچنین نشد و نیرو‌های ما از ام‌الرصاص نتوانستند عبور کنند. در عملیات کربلای ۵ و در منطقه «ام التویل» در اروند این نیرو‌ها سخت جنگیدند، فداکارنه‌ترین جبهه دفاع مقدس در این جزیره بود، چرا که از سه طرف زیر دید دشمن بودیم. در عملیات آزادی حلبچه نیز بچه‌های لشکر بدر نقش عمده‌ای داشتند و در یکی از مهمترین محور‌ها توانستند خط را بشکنند و آزاد کنند و ارتفاعات «مگر» مشرف به حلنچه را آزاد کنند؛ اولین نیرو‌هایی بودند که وارد حلنچه شدند. در عملیات «شاخ شمیران» فداکارانه جنگیدند و با اینکه محاصره شدند توانستند محاصره را بشکنند و شاخ شمیران را بازگدانند به دست نیرو‌های خودی. در عملیات مرصاد نیز فداکارانه جنگیدند و هلی‌بُرن شدند پشت دشمن و گردنه حسن آباد و کمر ستون منافقین که آمده بودند تا چهارزبر شکسته شد. البته من آن زمان در هور بودم و جانشین من در لشکر بدر حضور داشت و پس از آن نیرو‌ها از کرمانشاه برای تقویت قرارگاه به جنوب منتقل شدند. زمانی که بچه‌ها می‌خواستند از کرمانشاه به جنوب منتقل شوند در اسلام آباد با منافقین شاخ به شاخ می‌شوند و اولین نیرو‌هایی بودند که در مرصاد مواجه شدند و همانجا توپخانه را گسترش دادند و سلاح رساندند. وقتی درگیری شروع شد، همانجا بودند که شهید صیاد نیرو‌ها را به پشت جبهه حسن آباد منتقل کرد. در این عملیات ۱۲۰ نفر از نیرو‌ها به شهادت رسیدند. لشکر بدر در جبهه‌های مختلف دفاع مقدس چه در داخل عراق و جنگ‌های نامنظم، جبهه جنوب و غرب حضور فداکارانه داشتند و افتخارات بزرگی برجای گذاشتند و تجربیاتی زیادی به دست آوردند. امروز هم در قالب حشدالشعبی در حال فعالیت هستند و توانسته‌اند کمر آمریکا و داعشی‌ها را بشکنند. رزمندگان ما همچون «شعبان نصیری» که در موصل و شهید تقوی که در آمرلی به شهادت رسید، در زمان جنگ با نیرو‌های عراقی در یک جبهه می‌جنگیدند و پس از آن نیز در قالب مدافعان حرم در کنار یکدیگر قرار گرفتند.

سردار نقدی: حضور جوانان در عمق عراق برای اجرای عملیات/ ماجرای زنده زنده در چرخ گوشت انداختن نیروهای مجاهد توسط نیروهای بعثی

دفاع‌پرس: در چه زمانی تصمیم گرفته شد نیرو‌های لشکر بدر برای عملیات‌های نامنظم عازم عراق شوند؟

فرمانده نیروی زمینی سپاه در کانکسی در پادگان شهید «غیور اصلی» اهواز آمد و من را به عنوان فرمانده لشکر بدر معارفه کرد و رفت. پس از آن من گفتم که اولویت ما این است که برویم در عراق بجنگیم چون رزمنده در جبهه ایران زیاد است و باید جا‌یی برویم که کمبود است. اگر بتوانیم به عراق برویم و بجنگیم ارزش شما چندین برابر است. خیلی‌ها مخالفت کردند و صحبت ما تا ۱۲ شب طول کشید. خیلی‌ها می‌گفتند ما همین جبهه را ترجیح می‌دهیم و دلیل آن برخورد‌های وحشتناکی بود که رژیم بعث عراق با مجاهدین و خانواده‌های آنها داشت. تعداد اندکی از بچه‌ها قبول کردند که در عراق با نیرو‌های بعثی عراق بجنگند. شهید «ابومهدی المهندس»، «ابوحسن عامری» که امروز فرمانده بدر است، «ابومصطفی» که مسئول عملیات بدر بود و «ابوحسام» که امروز از فرماندهان ارشد حشدالشعبی است از جمله بچه‌هایی بودند که به عنوان هسته مرکزی در کردستان عراق پایگاه تشکیل دادند و شروع به شناسایی و برنامه‌ریزی برای عملیات کردند. 

قبل از اینکه وارد لشکر بدر شوم در پایگاه شمال کردستان عراق حضور داشتیم، اما در کوهستان‌های منطقه سلمانیه و کرکوک نیرو‌های «جلال طالبانی» حضور داشتند که در آن زمان با رژیم بعث همکار می‌کرد و لذا شهر‌ها در اختیار رژیم بعث عراق، ارتش و نیرو‌های نظامی بود و کوهستان‌ها در اختیار جلال طالبانی که با آنها همکاری می‌کرد و به همین دلیل راهی نداشتیم که وارد منطقه آنها شویم. اما وقتی پیروزی و دستاورد‌های بزرگی در جنگ به دست آوردیم نیرو‌های اتحادیه میهنی کردستان که رهبر آنهای آقای جلال طالبانی بود قرارشان را با عراق برهم زدند و به سمت ایران آمدند و شروع به همکاری با ما کردند و این مسیر برای ما باز شد. در عملیاتی که در ماهوت انجام می‌شد لشکر بدر ماموریت داشت عملیات کند و از داخل عراق و از پشت به دشمن ضربه وارد کند. به دلیل سرما و شرایط سخت از هر گردان ۷۲ نفر انتخاب و لباس کردی فراهم کردیم و به جای پوتین به آنها کتانی دادیم. سه گردان از نفرات انتخابی را با خود بردیم. آقای فتاح که امروز رئیس ستاد فرمان امام (ره) است، مسئول لشکر پاسداران بود و ایشان هم سه گردان همراه خود برای عملیات داشت. در مسیر برای اینکه بتوانیم به پشت دشمن نفوذ کنیم مجبور بودیم در یک غار استراحت و شب توانستم عبور کنیم و به ارتفاعات «شیخ محمد» برسیم. مقرر شد وقتی رسیدیم سریع به پایگاه «گلاله» برویم و خط دشمن را از پشت سر مورد هدف قرار دهیم، قبل از شروع عملیات به عنوان فرمانده لشکر رفتیم شناسایی تا معبر را آماده کنیم برای بچه‌ها که بی‌سیم زدند به دلیل باران بسیار شدید پل‌هایی که قرار است بچه‌ها از داخل ایران وارد عملیات شوند خراب شده و آب برده است؛ حالا ما ۶۰۰ نفر نیرو بودیم و فقط دو تا چادر داشتیم. هیچ یک از بچه‌ها آمادگی چنین شرایطی را نداشتند؛ به‌خصوص نیرو‌های ما که از جنوب کشور بودند. شب را سپری کردیم و با سختی و مشکلاتی که وجود داشت وارد عمق عراق شدیم. هوا تاریک شده بود و آماده عملیات می‌شدیم که باران و تگرگ شدیدی شروع شد. بچه‌ها خار‌ها را کنده بودند تا آتش روشن کنند و از روستا‌های عراق گوسفند گرفته بودند که سر ببرند و کباب کنند تا توان پیدا کنند و عملیات کنند، اما باران این اجازه را نداد. من یادم می‌آید که در حال نماز خواندن شروع به لرزیدن کردم، به دلیل سرمای شدید و لباس‌های خیس بچه‌ها لباس‌ها را در آوردند و شروع به سینه‌زدن کردند و آن شب با یاد امام حسین (ع) روحیه خود را حفظ کردند. 

روز بعد کم کم خودمان را به معبری که قرار بود عملیات کنیم رساندیم دوباه اعلام کردند که جاده‌ها خراب است و نتوانستد پل بزنند و شما برگردید. حالا سه چها روز گذشته و بچه‌ها در شرایطی سخت در کوهستان بودند، بچه‌ها را جمع کردیم تا بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم برای برگشت چرا که باید از پایگاه‌های عراقی عبور می‌کردیم. وارد عمق عراق شدیم و وارد یک دره شدیم. همه بچه‌ها مریض شده بودند و رمق جنگیدن و برگشتن نداشتند؛ با سه گردان گفت‌وگو کردیم و گفتیم کسانی که می‌خواهند وارد عراق و پایگاه‌های خودمان شوند، اعلام آمادگی کنند و کسانی که می‌خواهند به ایران برگردنند به فرماندهی فلان برادر برخواهند گشت. ۷۰ نفر از بچه‌ها تصمیم گرفتند به عمق عراق و کرکوک بیایند و برنگردند پیش خانواده‌های‌شان و بعضی از بچه‌ها دیگر خانواده‌ها خود را ندیدند و به شهادت رسیدند.

امکانات، تغذیه، کفش و لباس برای بچه‌ها تهیه شد و دو تا سه روزی گذشت و پس از اینکه رمق پیدا کردند به ایران برگشتند، تعدای هم که قرار بود به کرکوک بروند در شرایطی بسیار سخت پایگاه‌های عراقی را یکی پس از دیگر عبور کردیم تا به پایگاه «قره‌داغ» برسیم. بچه‌هایی که همراه من به پایگاه کرکوک آمدند عملیات متعدی در منطقه «کفری و سنگای» انجام دادند؛ دائما با عملیات، ایجاد کمین و حمله به پایگاه‌های عراقی در عمق ۱۲۰ کیلومتری ضربات کاری می‌زدند و دشمن را به هم می‌ریختند.

سردار نقدی: حضور جوانان در عمق عراق برای اجرای عملیات/ ماجرای زنده زنده در چرخ گوشت انداختن نیروهای مجاهد توسط نیروهای بعثی

دفاع‌پرس: درباره عملیات آزادی سازی حلبچه و حمله شیمیایی عراق بفرمایید.

در راه برگشت به ایران به روستایی موسوم به «عنب» رسیدیم. روستای عنب زیر پایگاه عراقی بود و مجبور بودیم به دلیل اینکه نیمه شب به آنجا رسیده بودیم در آنجا بمانیم تا شناسایی نشویم چرا که هوا روشن شده بود؛ روز را در یک اتاق می‌ماندیم و استراحت کردیم و شب مجددا به سمت ایران حرکت کردیم. وقتی به ایران رسیدیم بچه‌ها درگیر شناسایی عملیات حلبچه بودند و من به عنوان فرمانده لشکر باید کار‌هایی را که برعهده من بود انجام می‌دادم و قدم به قدم با قرارگاه جلو آمدیم. عملیات حلبچه انجام شد و بچه‌ها بدون دردسر خط عراقی‌ها را شکستند و به دلیل شناسایی قوی و عملیات قاطع بچه‌ها و غافلگیری توانستیم دشمن را شکست دهیم. در این عملیات بیشتر از ۹ شهید ندادیم و خط شکسته شد و بچه‌ها با پیروزی وارد حلبچه شدند. با توجه به نوع ارتفاعات و سختی عبور، دشمن تصور نمی‌کرد بچه‌های ما به این پایگاه دسترسی پیدا کنند بدون اینکه دیده شوند. وقتی وارد حلنچه شدیم نزدیک ظهر بود و دشمن شروع کرد به بمباران. ما از شهر خارج شدیم و روی تپه‌ای که مشرف بود بر حلبچه دیدیم که دشمن مشغول بمباران شیمیایی مردم و رزمندگان است . بلافاصله بعد از اینکه گرد و غبار شیمیایی خوابید وارد حلبچه شدیم و مردم زیادی شهید شدند. نزدیک شدیم به روستای عنب که مردم از ما پذیرایی کرده بودند و شب را آنجا خوابیده بودیم. مردم همراه با زن و بچه بر روی چشمه آبی که آنجا بود بر اثر بمب شیمیایی سیانور کشته شده بودند. این بمب در چند ثانیه‌ی اول تنفس کشته می‌شود. در آنجا مردی دیدم که در حال باز کردن درب ماشین بود که به شهادت رسیده بود و صحنه‌های فجیعی دیدم و ردیفی از پیکر‌های شهدا آنجا بود.

دفاع‌پرس: نام یکی از هم‌رزمان شهیدتان را بگوید و اگر خاطره‌ای با این شهیدوالامقام دارید بفرمایید؟

خانواده شهید «ابونازک» در ایران بود و دو فرزند داشت و قرار بود با هم در عملیات ماهوت شرکت کنیم و برگردد ایران و خانواده خود را ببیند. روزی که قرار بود انتخاب کنند برویم داخل عمق عراق یا برگردیم ایران، ایشان تصمیم گرفت برود در عراق و این داغی است که روی دل من است. ایشان در عملیات سنگاب در قره داغ به شهادت رسید و ما مدیون فرزندانش هستیم.

انتهای پیام/ 241

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار