یادداشت/ دکتر علی اصغر قنبری

رشادت و نحوه شهادت سردار محمد جواد آخوندی

فرمانده گردان یدالله لشکر ۵ نصر در عملیات خیبر سردار محمد جواد آخوندی از دلاور مردان خطه نهبندان از اولین پاسداران سپاه شهرستان بیرجند می‌باشد.
کد خبر: ۶۹۷۷۷۳
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۸ - 12October 2024

علی‌اصغر قنبری پژوهشگر دفاع مقدس خراسان‌جنوبی گروه استان‌های دفاع‌پرس- دکتر علی‌اصغر قنبری پژوهشگر دفاع مقدس خراسان‌جنوبی سردار شهید محمد جواد آخوندی از دلاور مردان خطه نهبندان (روستای اناران) خراسان جنوبی است او نیز یکی از پیشگامان انقلاب اسلامی و از اولین پاسداران سپاه شهرستان بیرجند می‌باشد.

وی در عمر مبارکش بعد از انقلاب اسلامی در سپاه شهرستان بیرجند، مسئولیت‌های مهم و موثری را بر عهده داشت تا اینکه با شروع قائله کردستان و آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران به جبهه‌ها شتافت او در عملیات‌های مختلفی به عنوان فرمانده گردان یدالله لشکر ۵ نصر، رشادت و نقش موثری در پیروزی جبهه حق ایفا نمود.

برای اولین بار رشادت و نحوه شهادت این بزرگ مرد تاریخ دفاع مقدس به عنوان فرمانده گردان یدالله لشکر ۵ نصر در نبرد خیبر به استناد منابع معتبر دفاع مقدس و مصاحبه با همرزمانش در صحنه نبرد، تقدیم دوستداران و عاشقان این شهید می‌شود.

قبل از آغاز عملیات خیبر، گردان خط شکن یدالله به فرماندهی محمد جواد آخوندی با استقرار و سازماندهی در اردوگاهی نزدیک منطقه عملیات (شوش – سایت ۴) دوره آموزش و آمادگی رزمی را به صورت فشرده آغاز می‌نماید.

گردان یدالله، ۳۰۰ نفر نیروی پاسدار و بسیجی در قالب سه گروهان رزمی داشت که تعداد قابل توجه‌ایی از آنها متعلق به خراسان جنوبی کنونی بودند نبرد خیبر در سوم اسفند ۱۳۶۲ در منطقه جنوبی هورالهویزه با هدف عبور از هور و تهدید بصره از شمال و با رمز یا «رسول‌الله» آغاز شد.

رزمندگان گردان یدالله با روحیه بسیار بالا، در پنجم اسفند ۱۳۶۲ (دو روز بعد از آغاز نبرد خیبر) توسط بالگرد‌های «شینوک» و با محافظت دو بالگرد شکاری «کبری» ارتش جمهوری اسلامی ایران، ساعت ۱۶ بر روی پَدی که در شرق چهار راه خیبر (تلاقی سیل بند خاکی شمالی جنوبی مشرف بر آب¬های هور و جاده خاکی غربی شرقی منتهی به داخل هور) بود، پیاده می‌شوند. 

در این لحظه هواپیما‌های جنگی دشمن بعثی عراق قصد بمباران نیرو‌های گردان یدالله و انهدام بالگرد‌ها را داشتند که در یک عملیات بسیار نادر و متهورانه، یکی از جنگنده‌های دشمن بعثی توسط یکی از بالگرد‌های کبری ایران منهدم می‌شود؛ بعد از این اتفاق، نیرو‌های گردان یدالله بلافاصله با حرکت به سمت غرب، پُشت سیل بند خاکی مستقر می‌شوند و شب را در همین نقطه در زیر آتش دشمن به صبح می‌رساندند.

آن شب محمد جواد آخوندی فرمانده گردان یدالله تا صبح، چند نوبت از رزمندگان گردانش مثل یک پدر دلسوز و مهربان سرکشی می‌نماید صبح، پاتک دشمن بعثی عراق با تعدادی تانک و نفرات پیاده و با پشتیبانی آتش به سمت گردان یدالله آغاز می‌شود که دشمن با تحمل تلفات، مجبور به عقب نشینی می‌شود.

نیرو‌های گردان یدالله در روز دوم، پیشروی را به سمت غرب (به سمت رودخانه دجله) ادامه می‌دهند و در پشت خاکریر «نعل اسبی» و در نزدیک رودخانه دجله، جایگزین نیرو‌های تیپ ۱۵ امام حسن (ع) می‌شوند.

صبح روز بعد، اکبر نجاتی (سردار) جانشین تیپ امام موسی کاظم (ع) با موتور سیکلت و در زیر آتش کالیبر دشمن، خودش را به خطوط دفاعی می‌رساند و از رزمندگان گردان یدالله سرکشی می‌نماید و بعد از آن، آتش دشمن بر روی نیرو‌های گردان باریدن می‌گیرد و هر لحظه این آتش بیشتر می‌شود.

گویا دشمن، پاتک گسترده‌ای را آغاز می‌کند، اما هنوز تانک‌ها و نفراتش با خطوط گردان یدالله فاصله داشته است در این لحظه، یگان‌هایی که جلوتر از گردان یدالله قرار داشتند و به دجله نزدیک‌تر بودند، با تدبیر و دستور فرماندهی شروع به عقب نشینی می‌کنند.

چند لحظه بعد، از فرماندهی تیپ امام موسی (ع) به گردان یدالله نیز دستور عقب نشینی می‌دهند در حالی که هر لحظه، تعداد نفرات، تجهیزات و آتش دشمن بعثی افزایش می‌یابد، نیرو‌های گردان به سمت چهار راه خیبر عقب نشینی را آغاز می‌کنند گویا دشمن در این لحظه از سمت شمال، خودش را به چهار راه خیبر می‌رساند و پشت سَرگردان‌های لشکر نصر از جمله گردان یدالله را می‌بندد. 

در این لحظه با رشادت و درگیری یکی از گردان‌های لشکر، دشمن بعثی مجبور به عقب نشینی از چهار راه می‌گردد؛ به طوری که بسیاری از نیرو‌های لشکر از جمله بخشی از نیرو‌های گردان یدالله موفق به عبور از چهار راه می‌شوند.

گردان یدالله به فرماندهی محمد جواد آخوندی به همراه تعدادی از نیرو‌های گردانش که در انتهای ستون در حال جنگ با دشمن بعثی و در عین حال عقب نشینی بودند، ناگهان با انفجار گلوله خمپاره در کنار محمد جواد، وی دچار موج گرفتگی شدید می‌شود، به طوری که از ادامه حرکت و هدایت گردانش باز می‌ماند؛ همرزمانش بلافاصله بالای سرش حاضر می‌شوند همراهانش در این لحظه متوجه می‌شوند که علاوه بر موج گرفتگی، از ۲ یا ۳ روز قبل، تیری به پای محمد جواد اصابت کرده که خون به حالت لخته شده از پایش آویزان شده است.

اما او این موضوع را طی این دو سه روز جنگ سخت با دشمن، به دلیل حفظ روحیه نیرو‌های گردانش، آشکار نکرده و به هیچ کس نگفته است.

در این شرایط و در حالی که دشمن بعثی هر لحظه به آنها نزدیکتر می‌شود و از آن طرف مجدد خودش را به چهار راه خیبر نزدیک‌تر می‌کند، همراهان محمد جواد، (حدود ۱۵ نفر) تصمیم می‌گیرند هر طور شده او را در زیر آتش دشمن با خود به عقب ببرند. 

محمد جواد در حالی که هوز قادر به تکلم بوده، با اصرار و با حالت جدی به آنها می‌گوید من را رها کنید و شما بروید اما آن‌ها می‌گویند ما همه با هم آمده‌ایم و تا آخر هم با هم خواهیم بود، چه شهید و چه اسیر شویم؛ فرمانده خودمان را رها نمی‌کنیم.

محمد جواد وقتی می‌بیند اصرارش فایده‌ای ندارد، اشک در چشمانش فوران می‌کند و به گریه می‌افتد و در حال گریه برای یاران و همرزمان با وفایش دعا می‌کند و چند بار می‌گوید‌: «خدا شما را حفظ کند، خدا شما را حفظ کند» بعد از این که این چند جمله را می‌گوید، دیگر به دلیل همان موج انفجار و خون زیادی که قبلا از بدنش خارج شده، دیگر حتی قادر به صحبت کردن هم نمی‌باشد.

در این شرایط، همراهان محمد جواد او را چند کیلومتر بدون برانکارد و سپس با پیدا شدن برانکاردی که شب‌های قبل از نیرو‌های عمل کننده در مسیر بجا مانده، او را بر روی برانکارد چند کیلومتر دیگر هم زیر آتش نزدیک دشمن به عقب می‌آوردند در این گیر و دار نیرو‌هایی که جلوتر از آن‌ها در حال عقب نشینی بودند، از چهار راه خیبر رد می‌شوند، اما محمد جواد و همراهانش لحظه‌ایی که به ۲۰۰ متری نزدیک چهار راه می‌رسند، می‌بینند که از سمت چپ (سمت شمال) عراقی‌ها روی خاکریز ایستاده‌اند و کاملا بر آنها مسلط هستند و چهار راه خیبر هم دیگر بسته شده است. 

در این لحظه که همراهان محمد جواد همچون پروانه در اطراف او حضور دارند و در عین حال عرصه بر آن‌ها تنگ شده است، یک لحظه برانکارد محمد جواد را بر زمین می‌گذارند و تصمیم می‌گیرند که با دشمن بعثی بجنگند، شاید بتوانند راه را باز کنند و همراه با محمد جواد از چهار عبور کنند. 

اما دیگر در این لحظه، نفرات، تانک‌ها و بالگرد‌های دشمن بعثی عراق آنقدر به آنها نزدیک می‌شود که به محضی که اولین تیراندازی را انجام می‌دهند؛ دشمن بعثی در یک لحظه چند نفر آنها را به شهادت می‌رساند بعد از آن، دشمن بعثی به آن‌ها نزدیک‌تر و به بالای سرآن‌ها می‌رسد و چند نفر باقیمانده اطراف برانکارد محمد جواد را به اسارت می‌گیرد.

یکی از همین یاران محمد جواد (محمدرضا حائری‌زاده حریمی از مشهد) در این لحظه که کمی از محمد جواد فاصله گرفته و دیگر به دست دشمن به اسارت گرفته شده است، می‌گوید: «در آن لحظه که به اسارت درآمدم، با خودم می‌گفتم، حالا که ما اسیر شدیم، اما محمد جواد الان روی برانکارد زنده هست، خدا کند که حالت بی‌هوشی به او دست دهد که عراقی‌ها تصور کنند که او شهید شده، و امشب ایرانی‌ها بیایند و او را ببرند» او در ادامه می‌گوید «در این لحظه، من دیگر تصوری غیر از این از محمد جواد نداشتم و امیدوار بودم که او بعد از اسارت ما زنده مانده باشد» او ادامه می‌دهد و می‌گوید: «تا اینکه بعد از مدتی، یکی از همین یاران محمد جواد که تا لحظه آخر با هم بودیم و به اسارت درآمدیم (هادی حسین‌پور از مشهد) را در زندان‌های دشمن بعثی عراق دیدم. 

به محضی که او را دیدم، آخرین وضعیت محمد جواد در لحظه آخر منجر به اسارت را با همدیگر مرور کردیم او گفت، لحظه آخر، چون من از شما کمی عقب‌تر بودم، لذا به محضی که عراقی‌ها آمدند بالای سرم و من را اسیر کردند، دیدم که یکی از بعثی‌های عراق، آمد بالای سر محمد جواد، دید که محمد جواد زنده است، اما نانجیب دو رگبار روی محمد جواد گرفت و او را به شهادت رساند».

 در نبرد خیبر، گردان یدالله با جانفشانی و داشتن روحیه بالا، موفق به پیشروی و تصرف مواضع دشمن بعثی عراق در شرق رودخانه دجله شد، اما برای اولین بار در دفاع مقدس به دلیل بمباران گسترده شیمیایی دشمن بعثی، در نهایت یگان‌های عمل کننده مجبور به عقب نشینی شدند در این نبرد از گردان یدالله، تعدادی شهید و مجروح، و تعدادی هم به اسارت دشمن بعثی درآمدند.

انتهای‌پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار