دلنوشته/ ابوالقاسم محمدزاده

شکوه عشق

شما! بزرگ و کوچکتان نماد استقامت و مردانگی هستید. ایستادگی، غیرت و ایمان را هرروز به ما یادآوری می‌کنید و تفسیر بلند آیه‌های جهادید. گام‌هایتان را که بر خرابه‌ها می‌گذارید، بر باورها نقش می‌زند و اندیشه‌های خفته را زیرورو می‌کند.
کد خبر: ۶۹۹۸۶۳
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۰ - 21October 2024

شکوه عشقگروه استان‌های دفاع‌پرس- «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ قلم به دست آماده می‌شوم که از تو و برای خودم بنویسم. سخت است آدم شنیده‌ها و دیده‌هایش را روی کاغذ بیاورد. بغض می‌کنم و کلماتی که نامرتب در ذهنم می‌دوند و بالا و پایین می‌روند را ردیف می‌کنم.

رژه کلمات و واژه‌ها در ذهنم نامرتب است و نامفهوم، ضرب آهنگ قلبم نامنظم است و همین دلیلی متقنی برای رژه ناهماهنگ کلمات در دفتر ذهنم کافی است.

نفس بلند و عمیقی می‌کشم. کلمات را در ذهنم مرور می‌کنم تا لرزش قلم روی کاغذ نظم بگیرد. رژیم، قدس، اسرائیل، کودک، گلوله، خون، غزه، لبنان، موشک، جنازه.....

آه! چه واژه‌های تلخ و غمگینی. سخت است آن‌ها را ردیف کنم و قطار کلمات را روی ریل بیاورم، دستم می‌لرزد، دلم می‌لرزد و چند قطره اشک که از چشمم چکیده مهمان دشت صورت و پهنه کاغذ می‌شود.

 صدای شنی تانک در گوش و جانم رژه می‌رود. دیوار صوتی می‌شکند. افکارم دوباره به هم می‌ریزد و تمام دفتر ذهنم سرخ می‌شود و کلمات رنگ خون می‌گیرند. رنگ شهادت.

آخر چگونه بنویسم حدیث مظلومیت شما را، کدام واژه‌ها می‌تواند هم قد و قامت ایستادگی و شجاعت، پایمردی و استقامت شما را بازگو کند.

آخر! شما سال‌هاست که ایستاده‌اید، کودکانتان با صدای تیر بخواب رفته‌اند و با غرش هواپیماها از خواب پریده‌اند. یعنی آواز لای‌لای‌شان سفیر تیر بوده و غرش تانک و هواپیما. کودکانتان در میان آوارها و حصارها و بین دیوار حائل‌ها، با گلوله مشق زندگی کرده‌اند و زمزمه‌هایشان مثنوی جنگ بوده است. زیر آوارها قد کشیده‌اند و صدای ظلم را خوب تشخیص می‌دهند. وقتی غرش‌ها و صداها فرو می‌نشیند با رویش لاله‌ها در زیر آوار آشنایند.

سخت است در میان رژه خونین کلمات، جمله‌ای در وصف شما بنویسم. اما قلم روی کاغذ می‌نشیند و می‌دود. بی‌آنکه بخواهم.

شما! بزرگ و کوچکتان نماد استقامت و مردانگی هستید. ایستادگی، غیرت و ایمان را هرروز به ما یادآوری می‌کنید و تفسیر بلند آیه‌های جهادید. گام‌هایتان را که بر خرابه‌ها می‌گذارید و برمی‌دارید، بر باورها و اندیشه‌ها نقش می‌زند و جهان اندیشه‌های خفته را زیرورو می‌کند. جهاد شما! شب و روز نمی‌شناسد و سال‌هاست که آموخته‌های دینی‌تان را در میدان عمل در مقابل دشمن، در مقابل کفرجهانی به عرصه ظهور رسانده‌اید.

امروز می‌گویید؛ شکستن شاخ و برگ‌تان رویش دوباره‌ای را نوید می‌دهد. زیتون‌ها سبز خواهند شد و لاله‌ها دوباره خواهند روید تا نوید آزادی باشد. یقین دارم که به آزادی یقین دارید و پیروزی نزدیک است. «أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» و شکوه عشق را خواهیم دید‌‌‌؛

شب شکوه عشق بود و خلوتی مثل مردان دلیردر زیر آوارها کودکی، دردانهای افتاده بود.

شب چه می‌گفت با خدا در خلوتش آن نازنین اشک او دریاچه‌ای از درد بود.

در سکوت شب زلب مهر سکوت خود شکست با خدا گفتا چنین سنصلی فی القدس، ان‌شاءالله گرچه دشمن صهیون راه قدس را از غزه بست.

شهر من! بی‌تو دیگر واژه‌ای جز درد و غم در ضمیرم زیر این آوارها غیر نامت ای خدا تقدیر نیست.

بی‌تو همچنان پروانه بی‌بال و پر افتاده‌ام برزبانم غیر شکرت ای خدا جاری نیست من به عشق قدس و غزه زیر این آوارها زنده خواهم ماند مثل یونس در دل دریا و ماهی همچو ابراهیم در آتش نمرود نه در دل این آتش صهیون و خواهم شکوه کرد پیش رسول‌الله از ظلم زمان و ظلم قوم موسی من در میان آتش زیر آوارها خواهم گفت؛ سنصلی، سنصلی، سنصلی فی المسجد فی الغزه فی القدس.

کاش دنیا می‌فهمید و باور می‌کرد جنایت غزه را مناره‌های مسجد فرو ریخت

اما هنوز صدای اذان بر بلندای شهر می‌پیچد‌؛ اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله.  

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها