مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور»:

پسرم‌ دو بار مجروح شد اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت

«دو بار بر اثر اصابت ترکش در جبهه‌ها زخمی شد، اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت، وقتی که مجروح شد، من و پدرش هر چقدر از پسرم خواهش کردیم که دیگر به جبهه نرود، قبول نکرد، به قدرت‌الله گفتیم مگر مجبور هستی با این وضعیت مجروحیت به جبهه بروی، حداقل صبر کن تا وضعیت جسمی‌ات بهتر شود بعد برو ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۷۰۰۵۲۰
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۳۲ - 23October 2024

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از قزوین، «آینه خاتون‌درویشی» مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور»، می‌گوید: اصالتا اهل الموت رودبار هستم. ۳ خواهر و برادر بودیم. پدرم دامدار بود، خانواده مذهبی داشتم و حاصل ازدواجم ۶ فرزند شد که قدرت‌الله فرزند سوم بود و به شهادت رسید.

وی با اشاره به اعزام فرزندش به جبهه بیان می‌کند: قدرت‌الله وقتی به سن سربازی رسید، گفت من می‌خواهم به جبهه بروم، مخالفت کردیم، از پسرم خواستیم بماند و به جبهه نرود. بهانه‌های مختلفی را می‌آوردیم، می‌گفتیم پدر و مادرت تنهاست، هیچ کس را جزء تو ندارند، اگر بروی، بی‌کس می‌شوند، پدر و مادرت پیرند، در انجام کار‌های روزمره ناتوان هستند، بمان و کمک حال‌شان باش. اما پسرم مرغش یک پا داشت. می‌گفت جنگ است و دشمن به سرزمین‌مان تجاوز کرده باید برویم و آن‌ها را بیرون برانیم. وظیفه امروز من رفتن به جبهه است، نباید امام را تنها گذاشت. از من و پدرش دلجویی کرد و گفت از جبهه برایتان نامه می‌نویسم، شما تنها نیستید خدا را دارید.

بعد از مخالفت‌های من و پدرش و اصرار خودش در رفتن به جبهه، بالاخره قدرت‌الله عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. پسرم از جبهه، چندین بار نامه نوشت، چند باری هم تماس گرفت، اما اشک از چشمانم جاری می‌شد، بغض می‌کردم و توان حرف زدن نداشتم.

دو بار مجروح شد، اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت

دو بار بر اثر اصابت ترکش در جبهه‌ها زخمی شد، اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت، وقتی که مجروح شد، من و پدرش هر چقدر از پسرم خواهش کردیم که دیگر به جبهه نرود، قبول نکرد، به قدرت‌الله گفتیم مگر مجبور هستی با این وضعیت مجروحیت به جبهه بروی، حداقل صبر کن تا وضعیت جسمی‌ات بهتر شود بعد برو. حتی با گریه از پسرم خواهش می‌کردم به جبهه نرود، اما می‌گفت من مطیع رهبرم لذا باید با اطاعت از فرمان امام خمینی(ره) عازم جبهه‌ها شوم. همچنین شهادت آرزوی من است و باید به این مقام دست یابم و می‌گفت مادر و پدر جان، اگر من شهید شدم، از شهادتم خوشحال باشید چرا که من خوشحالم و به آرزویم رسیدم.

پدرش تلویزیون خرید از جبهه رفتن پشیمانش کند، اما نشد

وی از ویژگی‌های اخلاقی فرزند شهیدش می‌گوید: قدرت‌الله رفتار و کردارش توام با ادب بود، ساکت بود، آرام قدم برمی‌داشت، از بی‌حجابی بیزار بود، مدام سفارش می‌کرد که برهنه بیرون نیایید و سرتان را بپوشانید. از مدرسه که به خانه می‌آمد، یک دقیقه در خانه نمی‌ماند، مدام کارش رفتن به مراسم‌های مذهبی مانند دعای کمیل و توسل، مسجد و جهاد بود. مدتی هم برای درس خواندن به منزل عمه‌اش در قزوین رفت که عاقبت ما هم از روستا به قزوین مهاجرت کردیم تا قدرت‌الله بهتر درس بخواند. درسش خوب بود و توانست دیپلم بگیرد.

پسرم اهل نماز شب بود، از انجام عمل حرام و مکروه پرهیز می‌کرد، بسیجی بود، در مسجد زینبیه فعالیت می‌کرد و مدافع و حافظ ارزش‌های اسلام بود. همچنین قدرت‌الله اهل ورزش به ویژه فوتبال بود، فوتبال را دوست داشت، پدرش تلویزیون خرید و گفت پسرم از تلویزیون بازی‌های فوتبال را نگاه کن، در این رشته ورزشی سرگرم باش و جبهه نرو. اما این کار هم مانع رفتنش به جبهه نشد.

خانواده همسرش مخالف جبهه رفتنش بودند

مادر شهید زرآبادی‌پور می‌گوید: با دوست دخترم، نامزد کرد. خانواده همسرش هم مخالف جبهه رفتنش بودند، اما قدرت‌الله با وجود همه مخالفت‌ها رفت. این بار که رفت قرار بود. برگردد عروسی کند، جهیزیه عروس تکمیل بود و بساط عروسی را فراهم می‌کردیم، اما پیکر مطهرش آمد. قدرت‌الله عاشق جبهه بود. در دوران قبل از انقلاب اسلامی فعال بود وقتی امام به ایران آمد، به شدت مشتاق دیدنش بود، عکس‌اش را به خانه آورده بود و مدام بوسش می‌کرد. برایش دعا می‌کرد به سلامت بیاید.

وی از سوی جهادسازندگی در جبهه حضور یافت، سومین بار که از خانه به جبهه‌ها اعزام شد، دیگر نیامد. ایشان دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهر زادگاهش قرار دارد.

مادرم با دیدن پیکرم گریه نکنتی پیکر مطهر پسرم آمد، بغض کردم و یاد وصیت قدرت‌الله افتادم که به من گفت مادر با دیدن پیکرم گریه نکن و اگر خواستی گریه کنی برای پهلوی شکسته حضرت فاطمه (س) گریه کن که در راه اسلام شهید شد و افتخار کن پسرت در همین راه به شهادت رسیده است. من هم طبق وصیت‌نامه، برای پسرم گریه نکردم تا شرمنده‌اش نباشم.

شهدا زحمات بی‌شماری برای اسلام و انقلاب متحمل شدند، امروز جوانان باید ادامه‌دهنده راه این عزیزان باشند تا دین‌شان را نسبت به آن‌ها ادا کنند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها