روزنگاری‌های آیت‌الله جمی/ ۷

آیت‌الله جمی: مدافعان اسلام، عرصه را بر ارتش بعثی تنگ کرده‌اند

آیت‌الله جمی در روزنگاری‌های خود از سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی می‌نویسد: مزدوران بعثی با اینکه شکست مفتضحانه‌ای خورده‌اند برای نفوذ در شهر آبادان فشار می‌آورند؛ که نیرو‌های خود را عبور داده داخل شهر بکشانند؛ اما مدافعان اسلام، عرصه را بر آنها تنگ کرده‌اند.
کد خبر: ۷۰۱۹۶۸
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۱:۵۷ - 31October 2024

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

آیت‌الله جمی: مدافعان اسلام، عرصه را بر ارتش بعثی تنگ کرده‌اند

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب است. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

زمین‌گیر شدن دشمن در آبادان

امروز دهم آبان ۱۳۵۹ صدای آمریکا را گرفتم، بحث مهمش راجع به گروگان‌های آمریکایی و روابط آمریکا با ایران و بحثی هم راجع به رضا پهلوی که روز گذشته پادشاهی خود را اعلام داشته و اینکه آمریکا این جریان را تأیید نکرده و رضا را کمک نمی‌کند؛ برای اینکه مردم ایران خودشان جمهوری اسلامی را برگزیده‌اند. 

اخبار صبح تهران هم جالب بود که خبر از یک پیروزی چشم‌گیر در جبهه دزفول می‌داد که نیرو‌های خودی یک موشک‌انداز مهم از دشمن را منهدم و فرماندهش را مجروح کرده‌اند که نهایتاً دستگیر شده و حدود ٥٥٠ نفر از نیرو‌های دشمن به قتل رسیده‌اند؛ همچینن به نقل از فرمانداری آبادان تعداد تلفات دیروز دشمن در جبهۀ ذوالفقاری، ۱۸۷ نفر بوده و نیز خبر داد که ساعت چهار صبح هم شانزده نفر دیگر از نیرو‌های دشمن به اسارت گرفته شده که تاکنون تعداد اسران به سی و شش نفر بالغ می‌شود.

آقای صفاتی که از این خبر‌ها خیلی خوشحال به نظر می‌رسید فوراً عازم هنگ شد و حرکت کرد که گفتم برو من هم تا ساعتی دیگر به شما می‌پیوندم و حالا عازم آنجا هستم. ساعت هشت و نیم در هنگ بودم سرهنگ در اتاق خودش مشغول بررسی اوضاع [و]پیش‌بینی برای جلوگیری از نفوذ دشمن بود. 

افسر نیروی هوایی که در اتاق جنگ مستقر است خیلی خوشحال بود که نیروی هوایی موفقیت شایان توجهی داشته قرار شد بچه‌های رادیو بیایند و با سرهنگ شکرریز فرمانده عملیات مصاحبه کنند که آمدند و بعد از اینکه مراجعات سرهنگ کمتر شد با ایشان در ارتباط با محاصره آبادان و نبرد نیرو‌های رزمنده برای حفظ آبادان با ایشان مصاحبه کردند؛ ایشان با روحیه‌ای قوی خیلی محکم صحبت کرد و به سؤالات پاسخ داد و گفت: سرنوشت جنگ با یک قدم جلو آمدن دشمن قابل پیش‌بینی نیست؛ حتی اگر دشمن بر فرض محال بتواند خیلی از نقاط ما را بگیرد بله سرنوشت جنگ به پایان آن وابسته است و ما مصمم هستیم تا شکست نهایی دشمن این جنگ تحمیلی را ادامه دهیم. 

روحیه این سرباز با اخلاص مایۀ مسرت و به عنایت اعجاب انگیز بود. این مصاحبه با این روحیه مایۀ اطمینان و مسرت خاطر شد. حالا قرارمان بر این است که بعد از خاتمه مصاحبه برای پیام رادیویی با بچه‌ها به رادیو بروم. مصاحبه تمام شد؛ اما جریان دیگری پیش آمد. اسیران بعثی [را]آورده‌اند برای دیدن آنها به اتاقی که در آنجا بودند، رفتم. یک مشت مردم مفلوک و بدبخت که اسیر چنگال صدام هستند. 

چند کلمه‌ای با آنها صحبت کردم سپس به محل سپاه پاسداران رفتم و اسرا را برای مصاحبه به آنجا آوردند که آقای سید محمد صدر با دو تا از آنها مصاحبه‌ای کرد و از اوضاع عراق و ارتش و چیز‌های دیگر سؤالاتی کرد، جواب‌هایی گفتند حالا راست یا دروغ نمی‌دانم، بنا است این اسرا را به تهران انتقال دهند همه آنها از رفتار انسانی اسلامی مأمورین جمهوری اسلامی راضی و خوشنود بودند که البته همۀ اینها پی توصیه‎های پیامبرگونه امام امت خمینی بزرگ است. 

مصاحبه با اسرای عراقی تا حدود ساعت سه بعد از ظهر طول کشید و بعد به اتفاق بچه‌ها به اداره رادیو رفته لقمه غذایی آنجا خوردم و چند دقیقه چرتی زده، سپس نماز ظهر و عصر را خواندم. حالا ساعت پنج است چند کلمه‌ای در رادیو در رابطه با نبرد قهرمانانه رزمندگان دلیر اسلام در دفاع از حریم شهر آبادان صحبت کردم.

نزدیک غروب به مسجد آمدم پس از نماز به منزل رفتم در اثنای شنیدن خبر‌های رادیو تهران که همه حکایت از پیروزی رزمندگان اسلام داشت خوابم برد نفهمیدم چه مقدار خوابیدم که سر و صدای بچه‌ها بیدارم کرد.

آقای صفاتی بود که از هنگ آمده بود. از او جویای اخبار شدم خبر‌ها خوب بود؛ اما می‌گفت با اینکه این مزدوران شکست مفتضحانه‌ای خورده و شاید بیش از دویست نفر کشته داده‌اند با ضایعات زیادی از قبیل به جا گذاشتن مهمات فراوان برای نفوذ در شهر فشار می‌آورند؛ ظاهراً در تدارک پلی بر روی رود بهمنشیر هستند که نیرو‌های خود را عبور داده داخل شهر بکشانند؛ اما مدافعان جان بر کف اسلام، عرصه را بر آنها تنگ کرده‌اند.

بعد از کمی گفتگو آقای صفاتی بلند شد و تلفنی با ستاد عملیات در هنگ ژاندارمری صحبت کرد. سرهنگ حسنی سعدی به او گفت: طبق خبری که از کلانتری سه داده اند گویا بعضی افراد عراقی در شهر نفوذ کرده‌اند. به آقای صفاتی گفتیم برویم کلانتری سه و خبر‌ها را پیگیری کنیم. ساعت حدود ۱۱ شب بود به اتفاق آقای صفاتی و برادرم رسول و فرزندم مهدی از منزل خارج، شده تا کلانتری سه رفتیم.

معلوم شد یکی از برادران عرب که در همان حوالی هستند آمده به کلانتری گزارش داده حاکی از اینکه دو یا سه نفر کلاه سبز عراقی به خانه آنها آمده و درخواست نان و غذایی داشته‌اند و از محل سپاه پاسداران و کلانتری سؤالاتی کرده‌اند و گفته‌اند که شما‌ها از اینجا بروید که خطر در پیش است و این کلاه سبز‌ها از نیرو‌های عراقی بودند؛ به دنبال آن برادر عرب فرستادیم که بیاورندش؛ اما او را پیدا نکردند. بعد سری به بچه‌های مسلح در مساجد زدیم. 

به منزل برگشتیم ساعت از ۱۲ گذشته؛ اما دشمن با خمسه خسمه و خمپاره تمام اطراف شهر را هدف قرار داده‌اند. توپخانه ما هم بیکار نیست ببینیم سرانجام چه شود و العاقبة للمتقین». 

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی
انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار