به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، آیتالله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سالهای قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیههای امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران میشد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار میگرفت.
تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب است. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بیشماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار میرفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.
تندگویان در بند اسارت
امروز دوازدهم آبان ۱۳۵۸ است. صدای آمریکا به نقل از رادیو بغداد خبر داد که وزیر نفت ما آقای تندگویان به اتفاق چند نفر از همراهانش که از ماهشهر عازم آبادان بودند گرفتار مزدوران بعثی شدند و فعلا در بغداد هستند.
ساعت ۷ صبح رادیو تهران خبر را تأیید کرد. معلوم شد تندگویان برای سرکشی به برادران و رسیدگی به امور کارگران و کارکنان نفت عازم آبادان بود که در جاده فرعی مورد هجوم این کافران قرار گرفت و الان دربند آنها است.
چندی است که راه آبادان ـ ماهشهر زیر آتش عراقیهاست. منتهی یک راه فرعی خاکی چند کیلومتر بالاتر از آبادان مورد استفاده بوده که از آن طرفش از ماهشهر به آبادان آمد و رفت میشد که آن هم عراقیها زیر آتش گرفتهاند و آقای تندگویان از این راه آمده است و گرفتار شده است. رادیو تهران این عمل عراق را مخالف تمام قوانین دنیا دانست و از عراق خواست که فوراً وزیر نفت و همراهان او را آزاد کند.
باید به رادیو تهران گفت کدام عمل عراق موافق موازین و مقررات بینالمللی و انسانی است که این عمل مخالف است؟ آخر این حیوان وحشی، صدام کافر فقط برای ارضای غریزه جاهطلبی خود و به امر اربابانش برای در هم شکستن حکومت جمهوری اسلامی این حرکت وحشیانه را آغاز کرد از این حرکت ضدانسانی جز جنایت چیز دیگری انتظار نمیرود. نتیجه این جنگ تحمیلی و تجاوز ظالمانه صدام، این جنایات است.
عصر ساعت ۳:۳۰ از منزل خارج شدم به قصد اینکه آقای حدادی را دیده از ایشان جویای حال تندگویان و همراهانش شوم. به پاسگاه پیروز که قبلاً مقر آنها بود رفتم معلوم شد مدتی است از آنجا تغییر محل دادهاند. چون محل آقای حدادی را نیافتم به ستاد عملیات جنوب در هنگ ژاندارمری آمدم سرهنگ حسنی سعدی و سرهنگ شکرریز شده را آنجا دیدم. از اوضاع راضی به نظر میرسیدند با آنها اندکی گفتگو کردم و سپس به مسجد امام حسن مجتبی (ع) در خیابان کریمی رفتم برادران مسلح هستند و زیر نظر سپاه در جبههها مشغول فعالیت هستند.
این مسجد آخر خیابان کریمی و کنار رود بهمنشیر است. سرگروه این برادران اظهار داشت که این مقر که عدهای از عراقیها قصد دارند به نخلستان آن طرف رود مقابل همین خیابان نفوذ کنند که گفتم فوراً گزارش کنید تا ترتیب جلوگیری از آنها داده شود. از مسجد امام حسن مجتبی (ع) به مسجد موسى بن جعفر (ع) آمدم و با افراد مستقر در آنجا هم درباره حفظ و پاسداری شهر صحبتهایی شد و از آنجا نزدیکیهای غروب به سپاه پاسداران رفتم.
آقای جوادی که چند روز قبل برای گزارش اوضاع به هران رفته و به محضر امام مشرف شده بود مراجعت کرد ایشان را دیدم از دیدار با امام خوشنود و مسرور بود. معلوم شد امام دستورات لازم به مقامات مسئول داده است. از سپاه برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتم شب آرام گذشت و کمتر صدای توپ و انفجاری که در شبهای پیش میآمد شنیده شد.
منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیتالله جمی
انتهای پیام/ 161