به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، آیتالله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادان و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سالهای قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد.
اعلامیههای امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران میشد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار میگرفت. تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب است. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بیشماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار میرفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.
امشب (۲۰ آبان ۱۳۵۹) هم مثل شب گذشته، آبادان آرام است و بهتر از شبهای گذشته خوابم برد. برایم گفتهاند ترک عادت موجب مرض است و این صدای دلخراش آمریکا عادت شده که چیزهایی هم شده از لحن این رادیو فهمید که لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بیادبان و این بی ادب امروز تمام بخشش در رابطه با گروگانها بود و خبر میداد که یک هیئت از بلندپایگان آمریکا در حالی که جواب حکومت اسلامی ایران در مورد مسئله گروگانها [را]همراه دارند برای تسلیم این نامه به الجزایر رفتهاند، زیرا بعد از قطع رابطه ایران و امریکا، دولت الجزائر حافظ منافع ایران در آمریکا و رابط این دولتین است.
لحن رادیو آمریکا طوری است که به وضوح معلوم است این به اصطلاح ابر قدرت سخت به التماس افتاده که شاید بتواند گروگانها را نجات دهد. راستی قدرت از آن خداست این امریکا را ببین که یک روز چگونه بر ایران حکومت میکرد و حاکم صوری ایران محمدرضا پهلوی تمام حرکات و اعمالش زیر نظر این به اصطلاح ابر قدرت بود و در برابر کارتر بردهای ذلیل بیش نبود.
این پیر، اما امروز یک پیرمرد هشتاد ساله نشسته در گوشهای در تهران، جماران، یا در قم، یخچال قاضی و این چنین این غول کاغذی را به زانو درآورده و از صدا انداخته است. رادیو کویت را هم گوش دادیم صدام بیچاره در یک کنفرانس مطبوعاتی لاطائلاتی به هم یافته و نشخوار میکند. چه کند کویت بیچاره که سخت از صدام ترسیده و وحشت برش داشته و در برابر این شیر بییال و دم و اشکم خود را به کلی باخته و به عینه شعبهای از رادیو بغداد شده است.
تا حدود ساعت ۱۰ صبح منزل بودیم و سپس عازم رادیو شدم. تصمیم گرفتهام دهه اول محرم هر روز اقلا چند دقیقهای بوسیله پیام رادیویی به ساحت شریف امام حسین علیه السلام عرض ارادتی کنم. پیامی مختصر درباره فداکاریهای قهرمانان محرم دادم و محور سخن را قیس بن مسهر قرار دادم و شرح نامه رسانی او به مردم کوفه و شهادت درس آموزش را.
از رادیو به منزل آمدیم چند دقیقهای در منزل بودیم و نزدیکیهای ساعت ۱۲ به معمول هر روز با مهدی و محمود و مرتضی به مسجد قدس رفتیم. جلوی در مسجد عدهای جمع بودند معلوم شد چند دقیقه پیش ترکشهای خمسه خمسه دو نفر را روبهروی مسجد کشته است. برادران مسجدی قدری دلهرگی داشتند. نماز ظهر و عصر را به جا آوردیم نمازگزاران کم و بیش متفرق شده بودند و چند نفری نشسته مشغول دعا یا گفتگو بودند که خودم نیز نشسته بودم میخواستم دعای روز سهشنبه را بخوانم که ناگهان صدایی مهیب برخاست و گرد و غبار و خورده آجر شبستان مسجد را فراگرفت.
خلاصه محشری در گرفت سراپایم غرق در گرد و غبار چند تکه آجر به کمر و بازوانم خورد و سراسیمه برخاستم، اما غبار طوری شبستان مسجد را فراگرفته که کسی کسی را نمیبیند ولی میشنوم که یکی از برادران مسجدی فریاد میکشد آقای جمی.
در میان غبار چشمم به فرزندم مهدی افتاد که با سر و صورت غرق در غبار مضطرب به جایگاه من میدود و فریاد میکشد که او را صدا زدم و گفتم و سلامتم و سراغ محمود و مرتضی و خردل [را]گرفتم آنها هم آمدند و سالم بودند و همه اصرار داشتند که به سرعت از مسجد بیرون رویم که دارند مسجد را میکوبند.
کفشها را پیدا نکردم پای برهنه خود را به ماشین رساندم که دیدم زیر بغل یک نفر که خون آلود بود گرفته به طرف ماشین آمدند که او را به بیمارستان برسانیم جوانی هم که قدری خون آلود بود سوار شد. به سرعت آن دو را به بیمارستان رساندیم و به منزل برگشتیم دیدم عمامه و قبا و با غرق در گرد و غبار شده، همه را کناری گذاشتم که خردل آنها را تکاند و گرد و غبارشان را پاک کرد.
امروز دیگر ناهار نداریم چند دانه سیب زمینی که در منزل داشتیم آپ پز کردیم و با خرما خوردیم و در مورد حادثه گفتگو کردیم. معلوم شد مسجد را به توپ بستهاند که به سردر مسجد اصابت کرد که در نتیجه چند نفر در اثر اصابت آجر پارهها زخمی شدهاند؛ اما کسی از بین نرفت. قبل از ظهر نامهای از ستاد عملیات جنگی جنوب داشتم که دعوت شده بودم برای بعضی از پرسنل سخنرانی کرده روحیه آنها را بالا برم. ساعت چهار به ستاد عملیات جنوب و اتاق جنگ رفتم. در ستاد عملیات دو نفر عراقی، یکی افسر و دیگری سرباز را دیدم که پناهنده شده بودند و مورد بازجویی قرار داشتند. تا غروب آنجا بودیم و بعد به منزل برگشتم.
انتهای پیام/ 161