دلنوشته/ غلامرضا تدینی‌راد

ما و آن‌ها!

نوجوان دیروز چه می‌خواستند، چه کردند و چرا چنین کردند؟ اینکه آن‌ها چه کردند و ما امروز چه باید انجام دهیم مصداق عینی و واقعی فهم جهاد تبیین و روشنگری است.
کد خبر: ۷۰۵۵۷۵
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۰ - 16November 2024

ما و آن‌ها!گروه استان‌های دفاع‌پرس - «غلامرضا تدینی‌راد» رئیس مرکز رصد فضای مجازی، اطلاع‌رسانی و افکار عمومی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی؛ با چشم‌های معصوم رو به مادر کرد و گفت خواسته‌ای دارم اگر ناراحت نمی‌شوید بگویم.

مادر است و حس و حال فرزندش را درک می‌کند. چشم در چشم پاره تن خود گفت: «محمد جان چیزی می‌خواهی بگویی، حرف دلت را بزن».

غروب بود و نوجوان ۱۴ ساله برای گفتن خواسته‌اش این پا و آن پا می‌کرد. محمد دل به دریا زد و گفت: «مادر اجازه می‌دهید جبهه بروم؟»

مادر با تعجب سرش را بالا آورد و به پسرش نگاه کرد. محمد فقط ۱۴ سال داشت.

پسر نوجوان گفت امام خمینی فرمان داده و باید جبهه برویم. مادر دل نگران از وضعیت جسمانی همسرش که جانباز جنگ بود با تردید پاسخ می‌داد. اما محمد مردانه و مصمم ایستاد و گفت: خواهش می‌کنم اجازه بدهید جبهه بروم.

تنها خواسته پسر نوجوان همین بود، نه آن که عشق جنگ در سر داشته باشد که می‌خواست جان در راه دفاع از کشورش نثار کند.

مادر همان روز با پدر محمد صحبت کرد. خدا بیامرزد آقا غلامحسین لبخندی زد و در حالی که از دور به پسر نوجوانش نگاه می‌کرد گفت: «ماشاءلله پسرمان برای خودش مردی شده است».

محمد عازم جبهه شد. لباس‌های خاکی رزم کمی برایش بزرگ بود و توی تنش زار می‌زد.

محمد در دل آرزو می‌کرد کاش قد و قامت بزرگتری داشت اما او با روح بزرگ خود پا در میدان نبرد گذاشته بود.

روز بیست و ششم شهریور ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی کرخه به شهادت رسید.

مادر با غرور از شهادت فرزند دانش آموز خود سخن می‌گوید. خاطرات او از همسر جانبازش که چند سال بعد از شهادت محمد دعوت حق را لبیک گفت هم شیرین و شنیدنی است.

مادر شهید «محمد آهنگی» می‌گوید: «ما برای کشورمان، رهبرمان و مردم مان هر کاری از دستمان بر بیاید انجام می‌دهیم و اینکه اگر کم کاری کنیم شرمنده مردم می‌شویم».

سخت است برای مادری که داغ عزیز دیده، اما او سرش را با افتخار بالا گرفته و می‌گوید ما به وظیفه خود عمل کرده‌ایم.

آدم می‌ماند چه بگوید و وظیفه ما در قبال گذشت و شجاعت و استقامت آنها چیست؟ عمق احساس این پاکجانان وارسته، انسان را به تامل وا می‌دارد. آن‌ها برنده میدان عشق و تجارت با خدا هستند.

نکته مهم، درک و فهم این مسأله است. نوجوان دیروز چه می‌خواستند، چه کردند و چرا چنین کردند؟

اینکه آن‌ها چه کردند و ما امروز چه باید انجام دهیم مصداق عینی و واقعی فهم جهاد تبیین و روشنگری است.

جهادی که می‌خواهد شبهات را از بین ببرد و ما را به خدا آرد که میدان هنوز صحنه نبرد و سنگر، جبهه دفاع و جنگ است.

 انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها