به گزارش دفاع پرس از استان گلستان، 30 بهمن ماه سالروز شهادت شهید "حمزه صعودی" از شهدای استان گلستان است، به همین بهانه در سطور زیر زندگینامه پربارش را مرور می کنیم:
حمزه صعودی بیستم شهریورماه سال 1345 در شهرستان بندرترکمن بدنیا آمد و تا اول راهنمایی درس خواند و سپس ترک تحصیل کرد و در سن 15 سالگی عازم جبهه شد و می گفت که می خواهم با همین سن کم، دفاع از میهنم را شروع کنم. چون الان به وجود من نیاز است.
به گفته مادرش او بچه خوش اخلاق، خونسرد و صادقی بود و در تمامی مراحل زندگی صبور بود و تمام سختی ها را تحمل می کرد و به قولی که می داد وفادار بود.
شهید صعودی به پدر، مادر و تمام اعضای خانواده اش احترام می گذاشت چرا که احترام به پدر و مادرش را به عنوان مسیری برای وارد شدن به بهشت می دانست و همیشه می گفت: اگر روزی شهید شدم هیچگاه برایم گریه نکنید چون این راه حسین است و خواسته قلبی من از خداوند بوده است و مادرم بدان که تو مادر خوش سعادتی هستی که فرزندت را در راه دفاع از اسلام راهی جبهه می کنی.
آخرین باری که حمزه به مرخصی آمد علی رغم گلودرد شدیدی که داشت و باید عمل می کرد، او قبول نکرد و می گفت من باید حتما در عملیات والفجر8 شرکت کنم.
حمزه علاقه شدیدی به امام خمینی داشت و در همان سنین کودکی تصاویر امام را بین بچه های محله پخش می کرد. اولین آرزوی حمزه زیارت حرم سالار شهیدان امام حسین(ع) بود و همیشه می گفت: دوست دارم مانند مولایم حسین در راه دفاع از دین واسلام، شهید شوم.
شهید صعودی به حق الناس ارزش ویژه ای قائل بود؛ چرا که به گفته خودش ما با این کار به سفارشات ائمه اطهار عمل می کنیم. او از خواندن قرآن بعد از نماز، لذت می برد و دیگران را به قرائت قرآن تشویق می کرد و همیشه در نمازهای جمعه و جماعت شرکت می کرد و می گفت: همیشه در این مکانها حضور فعال داشته باشید چون این عمل پشت دشمنان اسلام را می شکند و موجب ترس و وحشت آنان می شود.
خاطره ای از شهید از زبان مادرش:
قراربود برایش به خواستگاری برویم اما ایشان گفتند تا ماموریت من در جبهه تمام نشود به این کار رضایت نمی دهم. حالا عملیات والفجر8 مطرح است و من باید حتما دراین عملیات شرکت کنم چون سرنوشت من در این عملیات تعیین می شود.
او درآخرین اعزامش به منطقه عملیاتی فاو در عملیات والفجر8 شرکت کرد و هنگامی که برای کمک به یکی از همرزمانش که زخمی شده بود می رفت، در راه برگشتن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
مادر شهید در مورد شهادت حمزه می گوید: حمزه از اینکه شهید می شود خبر داشت و قبل از شهادتش به ما خبر شهادتش را داد و گفت: این بار شهید میشوم، اگر خبر شهادتم را شنیدید برای من اشک نریزید چون این خواسته قلبی من از خداوند بزرگ بوده است، حمزه در موقع شهادت لبخند به لب داشت و من آن لبخند را هیچگاه فراموش نخواهم کرد.