روایت فرماندهان ارتش عراق از شکست در عملیات کربلای 5؛

اطلاعات دروغ به صدام دادیم/ صدام خیال می‌کرد تمام نیروهای ایرانی در کربلای 4 از بین رفتند

ترس در جیهه‌ی دشمن و نبود ایمان باعث می‌شد تا فرماندهان ارتش عراق اطلاعات دروغ و غیرواقعی برای فرماندهان مافوق خود ارسال کنند. پس از ناکامی ایران در کربلای 4، عراقی‌ها به طوری گزارش دادند که صدام خیال کرد تمام ایرانی‌ها از بین رفته‌اند و ایران تا شش ماه دیگر عملیاتی انجام نخواهد داد!
کد خبر: ۷۱۲۳۹
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۵ - 21February 2016

اطلاعات دروغ به صدام دادیم/ صدام خیال می‌کرد تمام نیروهای ایرانی در کربلای 4 از بین رفتند

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، برخی از فرماندهان عراقی در عملیات کربلای 5 علیرغم آگاهی از حمله مجدد ایران به عراق پس از عملیات ناموفق کربلای 4 هیچ اقدامی جهت تقویت خطوط خود و استقرار نیرو در منطقه پنج ضلعی انجام ندادند. پس از عملیات کربلای 4، فرماندهان سپاه سوم و هفتم عراق برای خوش خدمتی، اقدام به بزرگنمایی آمار کشته­ شدگان و اسرای ایرانی کردند به حدی که صدام به این نتیجه رسید که تمام نیروهای عمل کننده ایران از بین رفته­اند و به همین خاطر ایران تا شش ماه دیگر هیچ عملیاتی انجام نخواهد داد و نیروها برای استراحت و گذراندن دوره­های آموزشی می­توانند به عقب بازگردند. در این بین برخی از فرماندهان که از حمله مجدد ایران خبر داشتند به دلیل ترس از صدام و خشونت­های او این مساله را به رده­های مافوق خود گزارش ندادند و فرمانده­ان ارشد نیز به دلیل آماری که پیش از آن ارائه کرده بودند حاضر نبودند آماری جدید که متناقض است ارائه کنند.

فرماندهان ارتش عراق عملیات کربلای 5 در زمستان سال 65 را نبرد پنجم بصره می­نامند. پیش از این نبرد نیروهای ایرانی رشته عملیات­های فریبی را در مجنون و بصره با استفاده از موقعیت هور و اروند انجام داده بودند که در یکی از آن­ها یعنی عملیات کربلای 4 عراقی­ها به دلیل اطلاعاتی که از آواکس­های آمریکایی به دست آورده، توانسته بودند مانع پیشروی ایرانی­ها بشوند و تعدادی از رزمندگان ایرانی را به شهادت برسانند. فرماندهان سپاه عراق که از این پیروزی شاد بودند سعی می­کردند در مورد آمار کشته شده­های ایرانی و تجهیزات به غنائم گرفته شد بزرگ­نمایی کنند و فرماندهان در این امر حتی رقابت هم می­کردند و سعی می­کردند که در اعلام آمار از همدیگر پیشی بگیرند به حدی که صدام و استخبارات عراق سرانجام به این نتیجه رسیدند که در عملیات کربلای 4 نیروهای ایرانی به کلی از بین رفته­اند.

طالع الدوری فرمانده سپاه سوم عراق و ماهر رشید فرمانده سپاه هفتم که هر 2 از دوستان صدام بودند و به عقیده رشید حمدانی (از فرماندهان گارد ریاست جمهوری عراق) بی­عرضه ترین ژنرال­های نیروی زمینی بودند در این بزرگنمایی آمار و ارائه آن به صدام نقش داشتند. رشید پس از ژنرال شوکت فرمانده سپاه هفتم شده بود و مسئولیت منطقه فاو را بر عهده داشت. او به صدام قول داد که فاو را آزاد می­کند و صدام هم به نشانه قدردانی از او، دختر رشید را به ازدواج پسرش قصی درآورد.

عملیات کربلای 4 در منطقه مرزی میان 2 سپاه عراق انجام شد. طالع الدوری و ماهر رشید فرماندهان این 2 سپاه بی­درنگ شروع به بزرگنمایی تلفات احتمالی ایرانیان کرده، هر یک به تدریج رقم بالاتری برای کشته­های ایرانیان اعلام می­کردند تا صدام را تحت تاثیر قرار بدهند. رشید حمدانی می­گوید: «پس از حمله فریب ایرانی­ها و شکست آنان، اطلاعات ما نشان می­داد که ایرانیان قصد حمله مجدد دارند. اما با توجه به این تلفات کاذبی که اعلام کرده بودند، عاقلانه این بود که بپذیریم ایرانیان حمله به بصره را دستِ کم شش ماه به تاخیر می­اندازند.»

به دلیل حجم بالایی که برای تلفات دشمن ادعا شده بود، صدام نبرد مقابله با ایرانیان را نبرد روز بزرگ(معرکه الیوم العظیم) نامید و با این احتمال که حمله ایرانیان شش ماه عقب افتاده، به نیروها راحت باش و مرخصی داد و آن­ها را برای سازماندهی مجدد و گذراندن آموزش­های بیشتر به مناطق پشت جبهه بردند. این برای همه فرماندهان و سربازان عراقی فرصتی برای استراحت بود. همچنین صدام در یک حرکت نمایشی و برای نشان دادن قدرت خود به زیارت خانه خدا رفت. با وجود اینکه نیروها و فرماندهان عراقی از حقیقت ماجرا خبر داشتند و می­دانستند که تعداد کشته­ شدگان و اسرای ایرانی آن مقدار اعلام شده نیست و نیروهای ایرانی مجدد در حال تدارک حمله به سوی بصره هستند و همچنین در عملیات فریب نیروهای ایرانی توانستند از راهکار پنج ضلعی وارد شوند اما از ترس صدام بسیاری از اطلاعات را به او نمی­دادند چرا که فرماندهان عراقی از واکنش صدام نسبت به حمله­­ی ایرانی­ها بیشتر می­ترسیدند. این همان شناختی بود که محسن رضایی و سایر فرماندهان ارشد سپاه به آن دست یافته بودند به همین خاطر فرمانده کل سپاه به نیروهای تحت امرش دستور داده بود که مقدمات اجرای عملیات کربلای­5 در کمترین زمان فراهم شود چرا که صدام سرمست از پیروزی است و از راهکار جدید یعنی شلمچه(پنج ضلعی) خبر ندارد و فرماندهانش تمامی اخبار را به اطلاع او نمی­رسانند.

در پی خوش خیالی­های صدام و در تاریخ 16 دی سال 65 یعنی چند روز قبل از آغاز عملیات کربلای 5، ژنرال نزار الخزرجی به جای ژنرال سعدالدین به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش عراق منصوب می­شود.

رشید حمدانی درباره این عملیات می­گوید: «در شب­های 9 و 10 ژانویه(19 و 20 دی ماه سال 65) دشمن با استفاده از برتری که تنها 16 روز پیش از آن در عملیات فریب(عملیات کربلای 4) نصیبش شده بود به بصره حمله کرد. در آن زمان که الدوری فرمانده سپاه سوم بود مسئولیت دفاع از بصره را برعهده داشت. او حتی اگر فرمانده خوبی هم بود، ایرانیان با برتری عظیمی که داشتند به هرحال به پیروزی کوچکی دست می­یافتند. فرماندهان 5 لشکر مستقر در آن منطقه همگی فرماندهان ممتازی بودند. برآورد اولیه ما حاکی از این بود که تعداد نیروهای ایران در این جبهه حدود 300 هزار نفر است، اما ایرانیان اعلام کردند یک میلیون نفر در بخش جنوبی جبهه متمرکز کرده­اند. حمله ایرانیان از جزیره ام­الرصاص آغاز شد که نیروهای ویژه عراق از آن دفاع می­کردند و فرماندهی آنها برعهده سرتیپ باراک حنطه بود. این حمله در شب­های 9 و 10 ژانویه انجام شد. لشکر 8 در شرق دریاچه ماهی منهدم و فرمانده آن در قرارگاه این لشکر در پاسگاه مرزی بوبیان مجروح شد. لشکر 11 که در منطقه باغستان مستقر بود به لشکر 8 کمک کرد تا بتواند منطقه­اش را حفظ کند. متاسفانه، الدوری فرمانده سپاه سوم به جای آنکه همه تیپ­های لشکر 12 را بی درنگ با هم اعزام نماید، آن­ها را به صورت جداگانه حرکت داد. در نتیجه تیپ 37 زرهی به طور کامل منهدم شد. به طوری که حتی یک سرباز هم از این تیپ باقی نماند و فرمانده آن سرهنگ الشیخلی نیز کشته شد. اداره این عملیات برعهده سپاه سوم بود. الدوری به جای اینکه هربار یک تیپ را وارد عمل کند باید صبر می کرد تا دشمن کاملا در محاصره بیافتد. تیپ 37 به این دلیل منهدم شد که شبانه به منطقه باغستان اعزام شد. اجساد کشته­ها در سراسر منطقه پراکنده بود.»

وی ادامه می­دهد: «در زمان سقوط فاو تا این نبرد، گارد ریاست جمهوری از سطح لشکر به یک سپاه متشکل از لشکرهای زرهی مدینه منوره، پیاده بغداد و نیروهای ویژه ارتقا یافته بود. در آن زمان، فرماندهی لشکر مدینه منوره به عهده سرلشکر حسین الرشید بود که بعدها در سال 1991 به ریاست ستادکل نیروهای مسلح منصوب شد. نیروهای ایرانی با عبور از پل خالد وارد بصره شدند. گارد ریاست جمهوری با پاتک­هایی که انجام داد آن­ها را در نزدیکی دریاچه ماهی متوقف کرد. اما ایرانیان به شهرک طاهر دست یافته و آن را اشغال کردند. گارد ریاست جمهوری توانست برخی مناطق را از آن­ها پس بگیرد. در این نبرد که 24 ساعت طول کشید، تیپ 56 عراق منهدم شد. مسئولیت بازپس گیری بخش شمالی دریاچه ماهی هم به من سپرده شد که در 18 ژانویه(28 دی) اقدام به پاتک کردم. گارد ریاست جمهوری 2 جزیره طویلی و شط الاهلاوت را بازپس گرفت. در ادامه، لشکر زرهی مدینه منوره به طرف منطقه اطراف جاسم پیشروی کرد. در این صحنه عملیاتی کوچک، نیروها بسیار متراکم و آتش نیز کاملا متمرکز بود.»

اگرچه بخشی از اطلاعات آنان درباره نحوه عملیات ایران اشتباه است اما حس رقابت جویی بین خود فرماندهان باعث شده است که به بسیاری از شکست­هایشان در این عملیات اعتراف و البته اشتباهات خود را پنهان کنند. با وجود اعتراف به شکست­هایشان و اقدام به بمباران شهرها و مناطق غیرنظامی با هدف جبران شکست نظامی در جبهه­های نبرد اما عراقی­ها نبرد پنجم بصره را نبردی ناکام برای ایران می­دانند! همچنین ژنرال مکی رئیس ستاد سپاه سوم و رئیس اداره توسعه رزمی وزارت دفاع در جنگ ایران و عراق معترف است که ایرانی­ها رزمندگان خوبی هستند، برای دستیابی به اهدافشان بسیار سماجت می­کنند، از مرگ نمی­ترسند و به رهبرانشان وفادارند. همچنین ایرانیان در فریب دیگران و گرفتن زمان مهارت زیادی دارند.

اصل فریب همان اصل استفاده از غافلگیری دشمن است که فرماندهان ارشد سپاه به دلیل عدم برخورداری از توان زرهی و لجستیکی بر آن تاکید داشتند و عملیات­های خیبر، بدر، والفجر8 و کربلای 5 با استفاده از این اصل صورت گرفت.

کسب اطلاعات ویژه از ایران

فرماندهان ارشد ارتش عراق علیرغم اشراف اطلاعاتی که داشتند به دلیل ترس از صدام بسیاری از اطلاعات را به صدام نمی­دادند. سرلشکر میسر رشید الطرفه العبیدی در دوران جنگ ایران و عراق در اداره اطلاعات فرماندهی کل عراق در بخش ایران خدمت می­کرد. او کاردان زبان فارسی است و در سال­های 77 تا 79 به واسطه سمت وابسته نظامی غیررسمی سفارت عراق در ایران حضور داشت. طرفه در طول جنگ از 36 هزار اسیر ایرانی نیز بازجویی کرده است. او می­گوید: «همیشه مشغول جمع آوری اطلاعات مربوط به ایران بوده­ام و این کشور همواره ذهنم را به خود مشغول کرده است. هر موضوع مهم و جزئی مربوط به ایران را دنبال می­کردم. در آغاز جنگ تنها سه افسر در بخش ایران مشغول به کار بودیم: من که ستوان یکم بودم، سرگرد السامرایی و سرگرد قاسم عبدالمنعم. نقشه­هایی که از ایران داشتیم به روز نبود و نمی­توانستیم پیام­های ایرانیان را رمزگشایی کنیم و تنها می­شد اطلاعات پراکنده­ای دریافت کرد که عمدتا افسران ایرانی فراری در اختیارمان قرار می­دادند. البته یک عامل نفوذی هم در ایران داشتیم که اطلاعاتی برایمان تامین می­کرد. در ابتدای جنگ ایرانیان در ارسال پیام­هایشان از رمز استفاده نمی­کردند اما متاسفانه یکی از وابسته­های مطبوعاتی صدام موضوع را لو داد به همین خاطر اقدام به تشکیلاتی به نام گروه اطلاعات ویژه کردیم. در سال 1982(1361 شمسی) تعدادی از شهروندان عرب اهوازی از طریق خرمشهر و آبادان و تعدادی از کردهای حزب دموکرات ایران و به ویژه هواداران عبدالرحمن قاسملو به تدریج به عراق فرار کرده و همکاری با ما را آغاز کردند. البته ایرانیان نیز تلاش می­کردند عوامل نفوذی­شان را از همین طریق به سوی عراق روانه کنند.»

او معتقد است که عراق از عملیات فاو(عملیات والفجر8 در سال 64) اطلاع داشته است اما ژنرال محمود شاهین نمی­خواست این گزارش­ها را برای رده­های بالاتر ارسال کند زیر ژنرال عبدالجواد ذنون رئیس ستاد ارتش با این کار موافق نبود. طرفه می­گوید: «یک ماه پیش از عملیات ایرانیان یکی از نیروهای غواصشان را دستگیر کردیم و خود من از او بازجویی کردم. او به من گفت در حال بررسی موانع عراقی­ها در منطقه بوده است و این نشانه­ای مبنی بر قصد حمله ایرانیان به این منطقه بود. شناسایی­های هوایی که با جنگنده­های میگ 25 انجام شد نیز نشان می­­داد ایرانیان در آن سوی شط العرب(اروند رود) در نقطه مقابل فاو مشغول عملیات مهندسی هستند.» طرفه همچنین به استفاده از اطلاعات خارجی که آمریکایی­ها، فرانسوی­ها و شوروی­ها در سال 1365 برایشان تامین می­کردند اشاره می­کند و می­گوید این اطلاعات بسیار زیاد بود.

طرفه در بخشی از خاطراتش بیان می­کند: «در یکی از روزهای اوایل سال 1987(اواخر سال 1365) یک قطار ایرانی قرار بود لشکری متشکل از حدود 5 هزار تن از پاسداران را از تهران به اندیمشک و دزفول حمل کند. به رئیس جمهور پیشنهاد کردیم با جنگنده­های نیروی هوایی به این قطار حمله کنیم، از زمان­بندی حرکت قطار هم آگاهی داشتیم. رئیس جمهور از دستگاه اطلاعاتی عراق خواست این طرح را دنبال کنند. اما ژنرال سامرایی که مسئول بخش ایران بود از اجرای این طرح امتناع کرد، زیرا این کار می­توانست منابع اطلاعاتی­مان را افشا کند و ایرانیان متوجه شوند که می­توانیم پیام­هایشان را رمزگشایی کنیم. اینجا بود که ژنرال سامرایی با عصبانیت بر سرم فریاد کشید و از اینکه رئیس جمهور را علیه او تحریک کرده بودم به شدت از من شاکی بود.»

او درباره افرادی که در داخل ایران با آنان همکاری داشتند نیز می­گوید: «در آن زمان 10 هزار تن از نیروهای مجاهدین(منافقین) را در تهران داشتیم که از مخالفین حکومت این کشور بودند و با اعضای خانواده و خویشاوندانشان در اروپا و کشورهای خلیج فارس تماس تلفنی داشتند و از طرفی تردد ایرانیان هم به این کشورها آزاد بود. برای نمونه، در سپتامبر 1986(شهریور 1365) به همراه ژنرال وفیق سامرایی برای جذب یکی از فرماندهان ارشد نیروی هوایی ایران که با خانواده­اش برای گذران تعطیلات به ترکیه رفته بود، به آنکارا رفتیم و از طریق وابسته نظامی عراق در ترکیه با او ارتباط برقرار کردیم. سپس با دادن پول و گرفتن مقداری عکس و نوار، او را در مورد اطلاعاتی که در آینده از نیروی هوایی ایران نیاز داشتیم توجیه کردیم. این تنها یک نمونه از این واقعیت بود که مشکل زیادی برای کسب اطلاعات نبود.»

وفیق السامرایی در کتاب ویرانی­های دروازه شرقی در رابطه با عملیات کربلای 4 نوشته است: «هر روز که می­گذشت ما به این نتیجه نزدیک­تر می­شدیم که ایرانی­ها قصد انجام عملیات تهاجمی گسترده­ای در سه محور دور از یکدیگر دارند. محور اول در منطقه میانی و جنوب خانقین بود که قرار بود ارتش حمله کند. محور دوم که واقعی و اصلی بود حمله ام الرصاص بود که نیروهای سپاه در آنجا حمله می­کردند و محور سوم حمله در منطقه شلمچه بود. ما زمان آغاز حمله را نیز پیش بینی کردیم. ساعت 8 شب تیم­های شناسایی خط مقدم ما تحرکات غیرطبیعی ایرانی­ها را مشاهده کردند. با منشی رئیس جمهور تماس گرفتم و به او اطلاع دادم که حمله­ی ایرانی­ها بسیار نزدیک شده است. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که تلفن به صدا در آمد. تلفن را برداشتم. صدام بعد از سلام وضعیت را جویا شد و گفتم: تا چند دقیقه­ی دیگر حمله در منطقه­ی میانی آغاز می­شود و به دنبال آن حمله­­ی منطقه­ی جنوبی آغاز می­شود.» او البته در این کتابش از عملیات کربلای 5 یا نبرد پنجم بصره سخنی به میان نیاورده است اما گفته­های فوق نشان می­دهد که دشمن می­بایست نسبت به منطقه­ی شلمچه حساس شده باشد چرا که به انجام عملیات در آن منطقه در کربلای 4 آگاهی کامل داشته است.

البته نیروهای ایرانی نیز در مقابل فعالیت­های اطلاعاتی انجام می­دادند. به طور مثال واحد شنود یا جنگ الکترونیک یکی از واحدهای مهم و تاثیرگذار در دوران دفاع مقدس بود. این واحد با تلاش بی­وقفه، فعالیت­ها و تحرکات دشمن را در خط مقدم تا عمق خاک عراق و حتی تا بغداد عمدتا از طریق استراق سمع مکالمات رصد می­کرد و جمع­بندی اخبار و تحلیل­های خود را از اقدامات فعلی و بعدی آنان برای تصمیم­گیری صحیح در اختیار فرماندهان قرار می­داد. فرمانده این واحد در سپاه علی اسحاقی بود که در اصفهان متولد و در بغداد بزرگ شده بود. کشف چندین پاتک دشمن از جمله تحرک لشکر گارد عراق در حمله به نیروهای ایرانی، ایجاد اختلال در مکالمات رده­های دشمن، نفوذ در شبکه­های ارتباطی یگان­های عراقی و گمراه کردن برخی رده­های یگان­های دشمن با دادن اطلاعات غلط به آن­ها از جمله فعالیتهای این واحد بود.

فرار فرماندهان از صدام

باتوجه به اشراف اطلاعاتی که عراقی­ها داشتند جای سوال است که چرا فرماندهان ارتش عراق اطلاعات دروغ به صدام می­دادند و برخی اوقات نیز اطلاعات به او نمی­دادند. در رابطه با ارائه اطلاعات دروغ در قالب بزرگنمایی، دلیل خوش خدمتی عنوان شده است و درباره کتمان و سایر اطلاعات دروغ می­توان ترس از صدام را عنوان کرد.

سرلشکر حسین مکی که پدرش زمان پادشاهی سابق عراق وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش بوده است و خود نیز در زمان جنگ رئیس اداره توسعه رزمی وزارت دفاع بود، می­گوید: «صدام تا زمان مرگش هم عربی بادیه­نشین بود و با همین طرز فکر بر عراق حکومت کرد. او اگر فکر می­کرد که کشتن برادر یا پسرش به تحکیم جایگاه یا موقعیتش کمک می­کند، به راحتی این کار را می­کرد. صدام زرنگ بود، امام خودساخته نبود و حتی به کسانی که او را دوست داشتند نیز مظنون بود. وجود او و رویدادهای پس از سرنگونی نظام پادشاهی در عراق برای ما مایه بدبختی بود. صدام فرماندهان سپاه و لشکر را اعدام می­کرد و اگر کسی تصمیم اشتباهی می­گرفت با یک اشاره او اعدام می­شد و ما از صدام و فرماندهان خود بیش از ایرانیان می­ترسیدیم.»

محمد الکعبی فرمانده نیروی دریایی ارتش عراق در دوران جنگ در رابطه با خودکامگی صدام می­گوید: «صدام باید از جنگ ایران و عراق که منجر به ویرانی کشورمان شد خودداری می­کرد. نمی­توانم خودکامگی او را انکار کنم. این سرنوشتی هم که برای عراق رقم خورد نتیجه همین خودکامگی بود، درست مانند بلایی که هیتلر و موسولینی بر سر کشورهایشان آوردند. صدام تنها فرد تصمیم­گیر عراق بود و در مورد حمله به کویت تنها با سه نفر مشورت کرد: خودش، علی شیمیایی(علی حسن عبدالمجید التکریتی که به جرم استفاده از سلاح­های شیمیایی علیه غیرنظامیان کرد در کردستان عراق محاکمه شد) و حسین کامل. او نظر هیچ یک از مشاوران دیگرش را در مورد این حمله نخواسته بود.»

سپهبد حمدانی در مورد اعدام­های فرماندهان پس از شکست­ها و به خصوص پس از آزادسازی خرمشهر توسط نیروهای ایرانی می­گوید: «در جولای 1982(تیر 1361ش) یک دادگاه نظامی صحرایی غیرعلنی در بصره تشکیل شد. وزیر دفاع، معاون وزیر دفاع،  عزت ابراهیم الدوری، معاون سیاسی صدام، رهبران حزب بعث و چندین نفر از اعضای ستاد فرماندهی نیروهای مسلح عراق که عمدتا از وابستگان صدام بودند در این دادگاه که شبیه دادگاه سپهبد ویلهلم کایتل و هیتلر بود، شرکت داشتند. جلسه محاکمه هم مملو از داد و فریاد و فحش و ناسزا بود. شکست خرمشهر ضربه سیاسی بزرگی برای عراقی­ها بود؛ زیر بازپس گیری خرمشهر به معنای آن بود که امکان سقوط بصره نیز وجود دارد. اعدام فرماندهان نیز صرفا واکنشی عصبی به آنچه اتفاق افتاده بود به شمار می­آمد و به همین علت پس از چندی نام این فرماندهان هم در فهرست کشته­شدگان جنگ قرار داده شد. این بازجویی­ها و اعدام­ها در آن زمان اثری نداشت ولی فرآیند اعدام­ها پس از هر شکستی تکرار می­شد. هر فرماندهی که در جبهه شکست می­خورد هیچ چیز نمی­توانست او را از اعدام نجات دهد و حتی پیروزی­هایش در گذشته نیز از اعدامش جلوگیری نمی­کرد. اعدام فرماندهان مسئله­ای جدی بود که ارتش عراق را به شدت تحت تاثیر قرار داد، به گونه­ای که هریک از فرماندهان به نوعی تلاش می­کردند از زیر بار مسئولیت فرماندهی شانه خالی کنند.»

رفتارهای خشن صدام با فرماندهانش باعث شده بود که فرماندهان به هر طریقی از مسئولیت­های خطرآفرین فرار کنند و علیرغم برتری تجهیزاتی و اطلاعاتی که داشتند، در نتیجه این رابطه نوعی خلا فرماندهی در جنگ ایجاد کرد که فرماندهان ایرانی با شناخت این خلا توانستند عملیات­های سرنوشت­سازی همچون کربلای 5 را طرح ریزی و اجرا کنند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها