خاطره جالب پیشکسوت گیلانی از سخنرانی شهید حاج قاسم سلیمانی در جبهه

در بخشی از خاطرات «حسین اقبالی» رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس آمده است: «حاج نیکبخت مسئول خط به بنده گفت نیرو‌ها را زیر پل گمرک جمع کن تا من برم سخنران بیاورم؛ او سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی را برای سخنرانی آورد و سردار دل‌ها خاطره‌ای از سردار شهید عزیز ولی‌الله چراغچی از فرماندهان لشکر ۵ نصر و جایگاه شهدا گفتند»
کد خبر: ۷۱۵۰۳۱
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۲ - 24December 2024

«حسین اقبالی» رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس از املش در گفتگو با خبرنگار دفاع‌پرس از رشت ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدا والامقام عملیات‌کربلای ۴ اظهار داشت: در چنین روز‌هایی در سال ۱۳۶۵ تمامی لشکر‌ها سپاه در حال آماده شدن برای یک عملیات بزرگ بودند تا جلوی دشمن را در پشت دروازه بصره بگیرند ارتباط دشمن را از جزیره فاو قطع کنند که باعث آزاد شدن کلی از نیرو‌ها در منطقه فاو می‌شد.

خاطره جالب پیشکسوت گیلانی از سخنرانی شهید حاج قاسم سلیمانی در جبهه

وی ادامه داد: لشکر ویژه ۲۵ کربلا هم همچون دیگر لشکر‌های سپاه خطی را در خرمشهر تحویل گرفت که گردان تخریب هم جزو نیرو‌های پیش قراول و از ارکان اصلی لشکر وارد منطقه شد؛ خط حد لشکر ویژه ۲۵ کربلا مقابل جزیره ام الرصاص از ساختمان سفید که قبلا هتل بود تا رودخانه عرایض بود. اطراف ساختمان هتل برادران اطلاعات عملیات بودند؛ از ساختمان سفید تا پل کنار ساختمان گمرک برادران زرهی و ادوات بودند؛ از پل تا رودخانه عرایض گردان شهدای تخریب خط داشت.

این رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس می‌گوید: حدود ۲۵ روز قبل از عملیات فرمانده گردان برادر  عزیزمان حاج آقا حقی ۱۰ نفر از ما را فرمود: آماده شوید لباس گرم بگیرید می‌خواهیم جایی برویم؛ با ماشین تویوتا رفتیم اهواز پایگاه شهید بهشتی فرمود: ناهار  بخورید بعد از ناهار میام حرکت می‌کنیم. یک ساعت قبل از اذان مغرب حرکت کردیم و بعد از اذان به خرمشهر رسیدیم؛ رفتیم داخل یک ساختمان بدون هیچ روشنایی قابل ملاحظه‌ای وارد ساختمان شدیم بعد از نماز سردار عزیز شهیدحاج حسین بصیر که آن زمان فرمانده تیپ بودند برایمان از موقعیت منطقه و خط لشکر و حساسیت کار فرمایشاتی داشتند
مسائل امنیتی را خیلی تاکید فرمودند که مراعات کنیم. بعد از فرمایش ایشان شام مختصر خوردیم حرکت کردیم موقعیت تخریب که چند روز پیش برادر عزیز و فرمانده دوست داشتنی تخریب حاج آقا حقی برایمان در نظر گرفته بود رفتیم.

وی ادامه داد: همان شب دو عزیز از بهترین و دوست داشتنی‌ترین نیرو‌های گردان شهید گرانقدر رحمت غلامیان و جانباز  شهید عزیز حاج سعید کلانتری را در این موقعیت کنار جاده خرمشهر به شلمچه روبروی کارخانه صابون سازی گذاشتیم هشت نفر به همراه برادر حقی رفتیم خط. خط یک عدد سنگر وسط خط حد گردان داشت البته روی سطح زمین بود که با گونی قبلا دوستان درست کرده بودند روی سقفش فقط کله پنکه‌های سقفی ان اطراف ریخته بود جمع کردند روی آن سنگر ریخته بودند؛ همان شب نگهبانی شروع شد. روز‌ها کار شب‌ها نگهبانی.

این رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس می‌گوید: هر روز از صبح تا غروب گونی خاک پر می‌کردیم روی خاکریز می‌چیدیم و همچنین کنار رودخانه عرایض که وصل به اروند رود می‌شد سنگر محکم درست کردیم که هنگام عملیات مرکز فرماندهی لشکر جهت هدایت نیرو‌ها باشد؛ در این مدت دونفر مجروح داشتیم؛ برادر حاج حسن اسماعیلی و مهندس حاج اکبر رضایی مجروح سختی شدند. با این کمبود نیرو این دو عزیز هم از جمع دوستان خارج و به بیمارستان اعزام شدند خط شش نفر ماندیم که می‌بایست کار ان دو عزیز را هم این تعداد پیش ببریم.

وی افزود: خیلی برای دوستان سخت می‌گذشت، اما دریغ از یک کلمه گلایه و یا جمله خسته شدیم بلکه با تمام وجود از جان و دل کار می‌کردند؛ گاهی اوقات از بس خستگی و بی‌خوایی داشتیم در حین خواندن نماز صبح سر نماز خوابمان می‌برد.

این رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس ادامه داد: یک دستگاه بیل میکانیکی آوردند قرار شد از پل گمرک تا رودخانه عرایض کانال بکند که با دست نمی‌شد؛ چون سطح آب بالا بود زمین شل و گلی بود می‌بایست با بیل بکنند. یک روز راننده در حال کار با بیل میکانیکی بود عراق متوجه شد با شلیک آرپی چی یازده راننده عزیز داخل دستگاه کلا سوختند و شهید شد؛ برادر عزیز حاج حمید نیکبخت مسئول خط بود به بنده گفت برای شهید مجلس ختم بگیریم نیرو‌ها را زیر پل گمرک جمع کن تا من برم سخنران بیاورم؛ بنده کل نیرو‌های خط را جمع کردم قران خواندیم منتظر ماندیم تا اینکه برادر نیکبخت سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی عزیز را که ان زمان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بودند برای سخنرانی آوردند. سردار دل‌ها در وصف شهدا و جایگاه شهدا و مستجاب الدعوه بودن شهدا سخنرانی فرمودند بعد خاطره‌ای از سردار شهید عزیز ولی الله چراغچی از فرماندهان لشکر ۵ نصر فرمودند. فرمودند سردار شهید چراغچی در وصیتنامه خود نوشتند خدایا هنگام مرگم کاری کن هیچ گوشتی در بندم باقی نماند که بندم طاقت آتش جهنم را ندارد؛ ایشان مجروح شدند از نظر پزشکی تمام کرده بودند، اما قلب شهید گرانقدر حدود چهل روز کار می‌کرد. تمام گوشت بدن مطهرش آب شده بود فقط پوست و استخوان ماند بعد از آن به درجه شهادت نائل گشتند فرمودند شهدای عزیز ما اینگونه در پیشگاه الهی قرب و منزلت داشتند.

وی ادامه داد: حدود دو روز قبل از عملیات از اطلاعات عملیات لشکر وقت گرفتیم بریم دکلی که داخل ساختمان گمرک درست کرده بودند خط و پشت خط عراق را ببینیم و از ان طرف منطقه آشنا شویم تا در زمان عملیات منطقه عملیاتی برایمان نا آشنا نباشد؛ نوبتی دوستان تخریب می‌رفتند بالای دکل با دوربین خرگوشی که انجا کار گذاشته بودند خط عراق را بررسی می‌کردیم.

انتهای پیام/

 

 

نظر شما
پربیننده ها