ویژه نامه شهید موحدین؛

انتخابات مجلس که برگزار شد، یک ماه از شهادت حاج حسین گذشته بود...

سومین دوره انتخابات مجلس بود. بهش پیشنهاد داده بودند برای انتخابات خودش را آماده کند. اگر می آمد جلو، حتماً رأی می آورد. قبول نکرد. رفت جبهه و توی تیپ الغدیر شد معاون فرهنگی. انتخابات مجلس که برگزار شد، یک ماه از شهادت حاج حسین گذشته بود...
کد خبر: ۷۱۸۰۱
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۳ - 28February 2016

انتخابات مجلس که برگزار شد، یک ماه از شهادت حاج حسین گذشته بود...

به گزارش خبرگزاری دفاع پرس از یزد، سردار شهید محمّد حسین جوکار، در سوم بهمن 44 در خانواده ای متوسط در خیرآباد یزد دیده به جهان گشود. او اولین فرزند ذکور خانواده بود. تحصیلات ابتدائی را در مدرسه اسلامی خیرآباد گذراند، در دوران دبستان علاقه خاصی به مسائل عبادی و قرآن داشت و از سایر همکلاسیهای خود متمایز بود.

محمدحسین برای طی دوره متوسطه وارد دبیرستان اسلامی رسولیان که جوی کاملاً مذهبی داشت گردید و در سال 1352 با اخذ مدرک دیپلم ریاضی از این دبیرستان فارغ التحصیل شد. دوران دبیرستان او برای دوستان و همکلاسیهایش سراسر خاطره است. روحیه قوی مذهبی و تقید ایشان به احکام و شعائر اسلامی از او چهره ای ساخته بود که دوستان و بچههای مدرسه ، او را با عنوان «شیخ حسین» صدا میکردند. او عضو فعال و مؤثر انجمن اسلامی و کتابخانه دبیرستان بود و با جلسات مذهبی که در آن زمان تشکیل می شد ارتباط مستمر داشت.

کلام گرم و آتشین او در مراسم صبحگاهی، بمناسبت عاشورا و ایراد مقالات مذهبی و سیاسی که با حاکمیت رژیم طاغوت شدیداً برخورد داشت، روحیه سلحشوری و موجی از انقلاب و ضدیت با طاغوت را در دانشآموزان دبیرستان میآفرید.

محمد حسین با ایمان قوی و روحیه ای بسیارخوب، نزدیک به دو سال در زندانهای رژیم سفاک پهلوی، قهرمانانه مقاومت میکند و شکنجههای روحی و جسمی در زندان نه تنها او را از مبارزه باز نمیدارد؛ بلکه وی را همچون پولادی آبدیده ، استوارتر میسازد.

محیط زندان از او بزرگ مردی انقلابی و پاکباخته میسازد که پس از آزادی از زندان و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، برای تحقق آرمانهای انقلاب و فرامین رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی، خالصانه و ایثارگرانه کوشید تا بالاخره با خون پاکش منشور انقلاب را امضاء نمود.

محمدحسین جوکار در آستانۀ اوج گیری نهضت اسلامی و قیام ملت مسلمان ایران، از زندان طاغوت آزاد میشود و با روحیهای قویتر از قبل، فعالیت سیاسی، اجتماعی خود را بر محور اسلام راستین محمدی ادامه میدهد. او پس از رهایی از زندان، با یکی از خواهران محترمه طلبه حوزه علمیه قم ازدواج میکند که دو فرزند برومند به نامهای یاسر و روح الله از او به یادگار مانده است.

امّت شهیدپرور و قهرمان استان یزد ، مدت چهار سال شاهد و ناظر تلاشهای خالصانه ، خستگی ناپذیر و شبانه روزی او در زمینه های گوناگون بودند.

در مدتی که در پست معاونت سیاسی استانداری مشغول خدمت بود ، افتادگی و سادگی خود را حفظ نمود ، همواره تقویت خط امام را مدنظر داشت و در مسیر پشتیبانی و حمایت از حزب الله و نهادهای انقلابی خالصانه گام برمیداشت. صبور و مردمدار بود و به همه احترام میگذاشت، حامی واقعی و دلسوخته محرومین و مستضعفین بود و همواره از استفاده از مقام و موقعیتش به نفع خود پرهیز داشت.

او از جمله مسئولین استان بود که علاقه شدیدی به جبهه داشت و بارها در کنار رزمندگان در خط مقدم حاضر شده بود. سنگر مسئولین ابتکار او بود تا مسئولین اجرایی استان به نوبت در جبهه حضور یابند.

او در سال 65 برای اولین بار به مکه مشرف گردید و در سال بعد نیز توفیق زیارت خانه خدا و حرم نبوی نصیب وی گردید و بعنوان مسئول یکی از قسمت های بعثه امام در رساندن پیام انقلاب بگوش مسلمانان جهان و در تظاهرات خونین فریاد برائت از مشرکین سهمی موثر داشت.

وی در سال 65 بدلیل علاقه به ادامه تحصیل به تهران عزیمت نمود و مدتی در وزارت کشور و سپس در سازمان امور اداری و استخدامی کشور، بعنوان مشاور ریاست سازمان مشغول خدمت گردید.

با فرارسیدن زمان انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی، از طرف حضرت آیت الله خاتمی و جمعی از دوستان، برای نمایندگی مجلس پیشنهاد می شود؛ ولی شهید حسین عزیز که خود را کاندیدای شهادت میدانست، به جبهه اعزام میشود و در پی آن به درخواست مسئولین تیپ پیروز الغدیر، مسئولیت معاون فرهنگی تیپ را میپذیرد و پس از یک مرخصی، عاشقانه مدت یک سال و حتی حضور بیشتر در جبهه را تقبل می کند؛ ولی این حضور در روز پنج شنبه 6/12/1366 در محور عملیاتی بیتالمقدس2 در منطقه شمال غرب رنگ خون میگیرد و این سردار فداکار مورد اصابت ترکش حاصل از بمباران هوایی قرار گرفته و در مسیر انتقال به بیمارستان تبریز به شهادت میرسد. از او دو فرزند به نام های روح الله و یاسر به یادگار مانده است.

 

مسئولیّت ها:

مسئول عقیدتی ـ سیاسی پادگان نصر کمیتة مرکزی،

 دو سال ؛ مسئول گزینش آموزش و پرورش؛

مشاور معاون رئیس جمهور ؛ معاون سیاسی ـ امنیّتی استانداری یزد؛

 معاون فرهنگی تیپ الغدیر یزد؛

مشاور دبیر کلّ سازمان اداری و استخدامی کشور.

گزیده ای از وصیّت نامه شهید:

مردان حق ، مردان خدا سلاح برگرفتند و راه حقیقت را پیمودند ، مردان الهی پیام امام را لبیک گفتند و در جهت تحقّق اهداف اسلام جان بر کف گرفتند و میدان رزم را بر آرمیدن در بسترها ترجیح دادند.

آری ، مردان خدا دیگر طاقت ماندن را نداشتند و عشق حق وجودشان را آتش زد . آیا می شود روزی این مؤمنین دست عالمیان گنهکار هم بگیرند ؟ خدایا به حقّ مقرّبین درگاهت ما را جزء متّقین و مخلص راهت قرار ده . خداوند توفیق باثبات ماندن در راهت عنایت فرما. پروردگارا ما را ببخش و ما را بیامرز.

برادران و خواهران ایمانی ام در این دنیای وانفسا خیلی دام ها برای صید انسان گسترده شده است و حق با رهبری امام کبیر انقلاب، چون خورشید می درخشد . آیا هنوز وقت آن نرسیده است که زندگی های سراسر نکبت بار را وداع گفت و دست به دست یاران حق، راه الله را پیمود ؟ آیا هنوز احساس وظیفه برای بعضی ها پیش نیامده است و آیا هنوز موقع حرکت و شرکت در طرح نوبه بندی نیست ؟ فرصت را از دست ندهیم و سپاهیان حق را یاری کنیم.محمدحسین گفت: "نه! امام موسی چه می کرد؟ من هم راه امام را ادامه دادم. مأمورها هرچقدر هم شکنجه ام می کردند، من تکبیر می گفتم" 

خاطرات شهید موحدین:

توی دبیرستان که بود با بچه ها، انجمن اسلامی مدرسه را راه انداخت. سال پنجاه و دو دانشگاه قبول شد. مدرسه عالی کامپیوتر، رشته مهندسی کامپیوتر. افتاده بود با دانشجوهایی، مثل خودش. دیگر فعالیتهای سیاسی اش چند برابر شده بود. چند سال بعد یک وصیتنامه سیاسی نوشته بود. افتاده بود دست ساواک. همین شد که او را گرفتند.

بهم گفته بود: «مأمورهای شاه دنبالم هستند. اما ناراحت نباشید. موسی بن جعفر هم زندان بود. اگر ریختند توی خانه جوش نزنید. » سال پنجاه و پنج بود که بالاخره ساواک او را گرفت. یک مدت توی زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری بود. بعد از آن، او را فرستاندند زندان اوین. از زندان آزاد شد. خیلی فرسوده شده بودشکنجه اش کرده بودند. توی زندان دندانش را کشیده بودند.گفتمش: "حسابی زجر کشیدی! " گفت: "نه! امام موسی چه می کرد؟ من هم راه امام را ادامه دادم. مأمورها هرچقدر هم شکنجه ام می کردند، من تکبیر می گفتم"

سومین دوره انتخابات مجلس بود. بهش پیشنهاد داده بودند برای انتخابات خودش را آماده کند. اگر می آمد جلو، حتماً رأی می آورد. قبول نکرد. رفت جبهه و توی تیپ الغدیر شد معاون فرهنگی.انتخابات مجلس که برگزار شد، یک ماه از شهادت حاج حسین گذشته بود.

.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار