گفت‌وگوی تفصیلی دفاع پرس با همسر "شهید ابوحامد"-1/

روایت زندگی با فرمانده مجاهد افغانستانی که "آرمانش تشکیل حزب‌الله افغانستان بود"

آرمانش تشکیل یک حزب‌الله جدید از نیروهای مخلص، متدین و ورزیده بود؛ چه از نظر نظامی و چه از نظر اعتقادی و ولایی که به‌عنوان نیروی مفید در هر زمان و هر مکانی که لازم شود پای کار و سهیم باشند.
کد خبر: ۷۲۴۷۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۸ - 01March 2016

روایت زندگی با فرمانده مجاهد افغانستانی که

اوایل اسفندماه سال گذشته بود که خبر شهادت مردی افغانستانی در سوریه بین رسانههای داخلی و خارجی منتشر شد. خبر شهادت "علیرضا توسلی" فرمانده تیپ افغانستانیهای مدافع حرم در سوریه به نام "تیپ فاطمیون" که در روزهای نخست جنگ سوریه با اعضایی متشکل از 25 نفر در مشهد شکل گرفت. نیروهای افغانستانی سپاه محمد(ص) که روزی در افغانستان علیه شوروی و طالبان می جنگیدند با گذشت زمان و مهاجرت به ایران هیئتی مذهبی را در مشهد تشکیل دادند و با آغاز حملات داعش و تکفیری ها تصمیم به دفاع از حرم گرفتند.

ابوحامد، حجت خاوری، سید حسین حسینی و برخی دیگر از شهدای فاطمیون جزو همان هسته اولیه بودند. دور از واقعیت نیست اگر بگوییم نام فاطمیون و علمی که به دست بچه های افغانستانی مهاجرنشین در ایران برافراشته شد به واسطه فرماندهی ابوحامد بود. روزی که خبر شهادت "علیرضا توسلی" در رسانه ها پخش شد کمتر کسی نام فاطمیون را شنیده بود. نامی که امروز به واسطه رشادت های شیرمردان افغانستانی مرزها را درنوردیده است.

...

خانه ابوحامد در یکی از کوچه های قدیمی شهر مشهد است. محله ای که بسیاری از افغانستانی های مهاجر در ان سکونت دارند. خانه پر است از عکس های شهید. شهید ابوحامد در کنار دیگر شهدای فاطمیون. انگار قرار نیست حالا که خودش هم نیست عکسهایش بدون دوستانش در خانه قاب شوند. طاقچه بزرگی از اتاق و یک کمد شیشهای کلکسیون بچههای فاطمیون است. یادگاریهای ابوحامد در کمد جا گرفتهاند. عکسهایش هم روی دیوار. شهید مهدی صابری، شهیدفاتح، شهید قاسمی دانا و شهدای دیگر کنار ابوحامد هستند.

مادر خانه را مینشانیم پای صحبت تا از روزهای زندگی اش با ابوحامد بگوید. جنس حرفها اگرچه زنان است ولی زبان سخن صلابتی مردانه دارد. سرگذشت زندگیاش مرا یاد قصه همسران صبوری میاندازد که روزگاری نه چندان دور مرد خانه را روانه جبهههای جنگ کردند. روایتی از زندگی مجاهد افغانستانی و فرمانده لشکر فاطمیون شهید "علیرضا توسلی" معروف به ابوحامد که در گفتوگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با همسر شهید در ادامه آمده است.

** با افتخار امروز لشکر فاطمیون و حماسه آفرینیهایشان در سوریه بر کسی پوشیده نیست، این پیروزیهای به دست آمده در سوریه را مدیون نیروهای مقاومتی هستیم که بدون هیچ چشم داشتی امروز در کشوری دور از وطن خود در حال مبارزه هستند. بدون شک ابوحامد و ابوحامدها پرچمدار نهضتی هستند که انشالله در آینده ثمرات و نتایج ارزنده آن را خواهیم دید. در آغاز توضیحاتی کلی درباره شرایط حال حاضر بدهید.

میخواهم پرستارت باشم

سوریه جدای از اینکه سرزمینی مقدس با اماکن زیارت بیشمار است خاک حاصلخیزی و مردم باف فرهنگی دارد. شهید ابوحامد میگفت در بین سوریها دو نوع خانم می بینیم. یا مسلمانند یا غیر مسلمان. مسلمانها به تمام معنا حجاب کامل دارند و غیر مسلمانها بیحجاب هستند. ولی متاسفانه در جامعه ما مسلمانان حجابشان را درست رعایت نمیکنند. تعریف میکرد باغات سوریه سالی 3 بار میوه میدهد. یک ویژگی دیگر سوریه این است که مثل کربلا آرامش خاصی دارد زمانی که نیروها برای اولین بار اعزام میشوند به خاطر آرامش آنجا به خاطر خاک این کشور و مظلومیتهایی که اهل بیت در این محل کشیدند آرامند، مثل حالتی که در کربلا داریم. بیخیال اینکه نه جایی داریم، نه پولی داریم و حتی گشنه هستیم اما احساس آرامش میکنیم و این موضوع در شرایط جنگی کشوری چون سوریه کار را راحت می کند.

بسیاری از مهاجرین با همان شرایط جنگ ترجیح میدهند همانجا بمانند تا اینکه به کشور خودشان افغانستان یا کشورهای دیگر برگردند. ما دو بار به سوریه سفر کردیم. بار اول زمانی که مجروح شد اصرار داشتم برای دیدنش به سوریه برم و پرستارش باشم. آن زمان اوج جنگ بود برای همین با رفتنم مخالفت کردند. یک ماه بعد که کمی حالش بهتر شد اجازه دادند برویم. به ابوحامد گفتم میخواهم پرستارت باشیم و او میگفت "خانم من دو تا پرستار دربست دارم. بخواهم کاری کنم در را رویم میبندند." گفتم دستشان درد نکند از بس که اذیت میکنید. میگفتم خدا خیرشان دهد، خدا حفظشان کند دستشان درد نکند، خوش به حالشان که در کنار شما هستند من هم میخواهم بیایم اینجا پرستار شما باشم. میگفت "خانم اینجا جنگ است اگر بیایی دست و پاگیر میشوی، حواسم به سمت بچهها پرت میشود."

امروز در سه جبهه در حال نبردیم، اجتماع، خانواده و سوریه

الان شیعه و نسل جوان شیعه نوک پیکان هستند. ما فاطمیون را در جبهه میبینیم ولی جوان شیعه با تهاجم فرهنگی درگیر است. ما هم درگیریم و خودمان متوجه نیستیم. شهید ابوحامد در صحبت با دوستان میگفت: الان ما در سه جبهه در حال نبردیم. اولی اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم، جامعه ای که میگوید سوریه به شما چه ربطی دارد؟ چرا جانتان را به خطر میاندازید؟ جبهه دوم جبهه خانواده است که باید آنها را با استدلال و به هر نحوی قانع کنیم که اگر در این دو جبهه پیروز شویم تازه به جبهه سوریه میرسیم. ابوحامد نگاهی اینچنینی داشت.

از روز اولی  که شهید ابوحامد به سوریه رفت و حتی قبلتر از آن شاید به جرات میتوانم بگویم پا به پای شهید کار کردیم. اوایل فاطمیون مظلوم و گمنام بود ما حتی مسئول مستقیمی که بخواهیم ارتباط برقرار کنیم و مشکلات را به او بگوییم، نداشتیم. 21 نفر اولیه در شرایطی اعزام میشوند که نه دفتری وجود داشت نه مسئول مستقیمی برای همین نیروها به منزل ما مراجعت میکردند این بود که از همان ابتدا درگیر بحث سوریه شدیم. 

تشکیلات فاطمیون به همان سالهای 76 برمیگردد که در سپاه محمد(ص) دوستان کنار هم مبارزه میکردند با وجود وقفهای که افتاد این ارتباط وجود داشت و جلسات دعای کمیل و زیارت عاشورا برقرار بود و نقل میکنند بیشتر به هوای اینکه جمع شویم و خاطرات را مرور کنیم و جمعبندی از مشکلاتی که امروز هست داشته باشیم هیئت شکل گرفت و با عنایت خود بی بی است که این محافل مسبب تشکیل این چنین نهضت عظیمی شده است.

 

 

** در جریان همه برنامههای ابوحامد بودید؟

بله. شهید ابوحامد با اینکه شخصیت نظامی داشت ولی روحیه لطیفی هم داشتند در این 14 سال زندگی او را مردی منطق و واقعیتگرا دیدم. قبل از اولین اعزام فاطمیون در صحبتهایی که با هم داشتیم تمام هدفش این بود بستری فراهم شود تا ما هم در مقاومت سهمی داشته باشیم. دوستان و مسئولین زیادی به خانه رفت و آمد میکردم و جلسات برگزار میشد. خانهی کوچکی که اتفاقا آن زمان یکی از اقوام ابوحامد مهمان ما بود و برایشان عجیب بود که شهید ابوحامد چرا اینقدر کار دارند.

** در خانه بحثهای تخصصی نظامی میکردیم

در هر فرصتی از ایشان سوالاتم را میپرسیدم البته هیچ وقت مانع راهش نبودم و نشدم ولی سوالاتم را میپرسیدم. جنگ سوریه جنگی تخصصی و مدرن است در خانه بحثهای تخصصی نظامی میکردیم. کمتر خانهای است که از این صحبتها داشته باشد. شهید ابوحامد مطرح میکرد که ما زادگاهمان افغانستان است و در ایران هم بزرگ شدیم با جغرافیا و خاک و زبان ایران مشکلی نداریم در بحث سوریه اگر مشکلی هست وقتی نیتمان را درست کنیم خدا مشکل گشا میشود. با همین خلوص نیت و توکلش این نهضت بزرگ که ادامه دهنده نهضت امام راحل است به اینجا رسید و انشالله با عنایت خود شهید ابوحامد آیندهی فاطمیون تشکیل یک حزب الله جدید باشد.

** این امید را دارید؟

بله یقین دارم که با توکل  و ارادهای که بچههای فاطمیون دارند این کار شدنی است و میشود.

** امروز حقیقتاً فاطمیون یکی از رئوس مقاومت است. مطمئناً مشکلاتی هم در این بین وجود دارد به خصوص که اکثرشان از مهاجرین ساکن در ایران هستند کمی در این باره صحبت کنید.

اکثر خانوادههای رزمنده و خانواده شهدا بحسب لطفی که دارند ما را معتمد خود میدانند. خانمها یا مجروحین مشکلاتشان را با ما در میان میگذارند و با این تعاملات و رابطهها به نوعی میانجی و واسطهای هستیم تا مشکلات را حل کنیم.

مشکلات ما خانوادههای فاطمیون و افغانستانی، زیاد نیست. بیشتر معطوف به مشکلات حقوقی میشود. اکثرا مشکل مدرک دارند که یا ناقص است یا نیست یا در حال تمدید است.

** از کارهای فرهنگی صورت گرفته در این چند سال بگویید؟

هیئتی و مراسم زیارت عاشورایی که سالهای پیش رزمندگان برگزار میکردند با وقفهای رو به رو شد ولی چند ماه است که دوباره آغاز شده است. هر هفته دوستان جمع میشوند تا تجدید خاطرهای شود و ذکر مصیبتی بخوانیم و اگر کاری از دستمان برآید انجام دهیم. استقبال دوستان خوب بوده و حتی حاجتهایی از این مراسم گرفتهاند.

خانواده رزمندهها و در کل مردم افغانستان مردمی متدین و مظلوم هستند، لذتی در همنشینی با این عزیزان است که هر هفته برای شروع جلسات لحظه شماری میکنم. مدتی قبل مسافرت بودم تمام زمانم را طوری تنظیم کردم که در جلسه باشم. بچهها را خانه مادرم گذاشتم و به سرعت به جلسه رفتم.

 

** شهیدابوحامد درباره لشکر فاطمیون چه می گفتند؟

به دلیل مشغله کاری که داشت کمتر صحبت می کرد. با حس کنجکاوی ای که داشتم میان مکالماتمان از سوریه هم سوال می کردم.4 تا از پسران برادر شهید ابوحامد هم عضو فاطمیون هستند که اکثرا سوالاتم را از انان می پرسم.

 

آرمانش تشکیل حزب اللهی جدید بود

** آرمانش برای فاطمیون چه بود؟

آرمانش تشکیل حزب الله جدید از نیروهای مخلص، متدین و ورزیده بود. چه از نظر نظامی و چه از نظر اعتقادی و ولایی که به عنوان نیروی مفید در هر زمان و هر مکانی که لازم شود پای کار و سهیم باشند.

 

خیلی ها به لطف حضور در فاطمیون تغییر کردند

** چه قدمهایی از نظر اعتقادی برای بچههای فاطمیون برداشتند؟

از نظر اعتقادی خیلی روی بچهها کار میکرد. ذهن بچهها بسیار خلاق است و الان فاطمیون بخش فرهنگی دارد. مراسم زیارت عاشورا دارند قبل از عملیاتها روضه میخوانند و نیروها از این برنامه استقبال میکنند.

اشخاصی که اولین گروه به سوریه رفتند جزو مخلصترین و متدینترین افراد بودند و هستند. بعضا در بین فاطمیون هم داریم کساتی که مثل زمان دفاع مقدس لات محل بودند اما در جنگ سوریه عوض شدند. این افراد به لطف خداوند توفیق دفاع از حرم را کسب کردهاند، رفتند به آنجا و اصلاح شدند. همین نیروها آنقدر به خلوص نیت رسیدهاند که حاضرند جانشان را فدا کنند. این زحماتی که کشیده شد تاثیر خوبی بر روی نیروها داشت.

** کمی درباره دیدگاه شهید ابوحامد درباره سوریه چه قبل از حضورشان در این کشور چه بعد از حضورشان در جنگ صحبت کنید.

توجهشان به مظلومیتها و سختیهایی که اهل بیت در آنجا کشیدند بود. بنا بر همان اتفاقات، شهید واقعا این جنگ را جنگ کفر و نا حق میدانست. میگفت ما تا زمانی که زنده باشیم نمیگذاریم بی بی زینب(س) دوباره به اسارت برود.

اولین باری که به سوریه رفت صحبت میکردیم، میگفت: خانم اگر چیزی بگویم باورت نمیشود. در این 40 سال عمرم آرامشی که در این چند ماه داشتم را تجربه نکردم. البته میگفت بحث در کنار شما بودن جداست ولی آرامش امروز را هیچ زمانی نداشتم و هر روز نسبت به دیروز مصممتر، بااراده تر و با انگیزهتر پای کار هستم تا زمان پیروزی انشالله.

** این تفکر در برخی جوانان هست که جهاد را برای شهادت میخواهند، اینکه تمام هدفشان شهادت در جوانیست نظر ابوحامد در اینباره چه بود؟

ابوحامد هیچ وقت برای شهادت عجله نداشت بین صحبتهایش میگفت: خانم برایم دعا کن عاقبت بخیر شوم میخواهم فعلا برای جبهه کار کنم. هر وقت خواست خدا باشد، اتمام عمرمان را ختم به شهادت کند.

الان وقت شهادت نیست، وقت دفاع و نبرد است

در مراجعت دوستانی که میگفتند میخواهم به جبهه بروم حتما میپرسید که میخواهی بروی چکار کنی. وقتی میگفتند میخواهیم شهید شویم جواب میداد "الان وقت شهادت نیست وقت کار و نبرد است، وقت دفاع است. باید روی خودت کار کنی و به این باور و اعتقاد برسی که هر اتفاقی برایت پیش آمد خواست خداست."

برای قرن های بعد هم ایده داشت

به ما سفارش میکرد با خانواده شهدا رفت و آمد داشته باشید. میگفت سوریه میدان جنگ است امکان اسارت، مجروحیت و قطع نخاعی وجود دارد و اگر خدا توفیق دهد شهید میشویم، برای هر موقعیتی آمادگی داشته باشیم که خدایی نکرده کار غیر معقولی انجام ندهیم. ایشان نگاههای واقعا آرمان گرایانه، ژرف و بلند مدتی داشت، فقط به سال آینده فکر نمیکرد حتی برای قرنها بعد هم دیدگاه و راه و تدبیر داشت.

اینکه برای منی که خود را شیعه امام علی(ع) می بینم چه وظیفهای داریم و چه کاری میتوانیم انجام دهیم یا برای نوجوانان ایده داشت که چه کاری میتوانند بکنند. با اینکه تحصیلات عالیه نداشت ولی از یک علم خاصی جدای حواس برخوردار بود. تعریف میکنند در طراحی عملیات حاجی خیلی خاص چینش میکرد. با اینکه از برادران دفاع مقدس در سوریه هستند ولی شهید ابوحامد یک خبرگی خاصی در این زمینه داشت.

** آموزش نظامی هم دیده بودند؟

بله ولی آموزشها مقطعی بود. اگر دانشگاه و کلاسهای آکادمیک نباشد در اصل فرماندهی بعید است. شهادت خاص خداست تنها تاسف من و فاطمیون این است که چقدر زود ایشان را از دست دادیم. نه اینکه تمام بشوند، تنها حضور فیزیکیشان را از دست دادیم، ابوحامد بین بچهها هست. خیلی از همرزمان خوابش را میبینند حتی ایشان را حس میکنند و میگویند "حاجی را میبینیم." احساس خود من هم اینطور است.

** شهید ابوحامد چه آرمان و آرزویی برای افغانستان داشت؟

برقراری حکومت عدلی که زیر کلمه الله با تکیه بر کتاب قرآن و سخنان پیامبر بود. برای این مسئله بسیار نگران بود. غصه داشت که افغانستان چه زمانی از این ظلم، تهاجم، اشغال، فقر و بدبختی در میآید. از این موضوع خیلی ناراحت بود به این خاطر که زادگاه پدری و مادری ایشان است و رابطهای عاطفی با افغانستان دارد.

بعد از فتح قدس نوبت دفاع از افغانستان است

 

** و این برنامه را داشت فاطمیونی که امروز شکل گرفته روزی در افغانستان باشد؟

بله صدر در صد. میگفت بعد سوریه و انشالله فتح قدس و هرجایی لازم باشد به خصوص افغانستان برای دفاع از کشور خودمان برمیگردیم و اینطور نبود که بحث افغانستان را تمام شده بداند. 

** نظر و دیدگاه شهید درباره انقلاب اسلامی چه بود؟

برایش شیرین بود و دوست داشت. همیشه در وادی شهدا به خصوص شهید باکری و شهدای اخیر مثل شهدای هستهای بود و درباره آنها به دقت مطالعه میکرد.

** تاثیر این دوست داشتن را در روحیه ابوحامد دیده بودید؟

بله.

** کدام یک از شهدا را بیشتر دوست داشت.

از شهید بابایی صحبت میکرد که با وجود جوان بودن فرمانده لایقی بود. روی زندگی شهید چمران بسیار مطالعه داشت. به شهید بهشتی هم علاقهمند بود. وقف شهدای دفاع مقدس نبود. کتاب و سخنرانیهای شهید مطهری را دوست داشت. یا از شهید بابایی و دوران صحبت میکرد. وقف تخصص خاصی هم نبود. من هم شهید بابایی و شهید دوران را خیلی دوست دارم.

شهید ابوحامد را بین حاجیان فاجعه منا دیده بودند/ حج ما در جبهه است

جالب است در خاطرات شهید بابایی میخوانیم زمانی برایشان موقعیتی پیش آمد که به حج بروند ولی ترجیح دادند که در جبهه باشند همچین اتفاقی برای شهید توسلی هم پیش آمد. مسئولین برنامهای ترتیب دیده بودند که ایشان به حج بروند اما نرفت. البته برحسب لیاقت و محبت دوستانش به ایشان حاجی می گفتند اما به حج نرفت. از طرف خودم گفتم من کارهای اداری شما را انجام میدهم شما این سفر را برو گفت "جل الخالق! من وقت ندارم، بروم باید دو ماه مشغول شوم و بچهها هم تنها هستند." گفت: شما جای من برو التماس دعا. اگر خدا توفیق دهد حج ما در جبهه است.

مدتی پیش دوستانش خواب دیدند که در همین مراسم منا و فاجعهای که اتفاق افتاد شهید ابوحامد را دیده اند. مطمئننا نه تنها شهید توسلی بلکه همه شهدا در این مراسم بوده اند.

** تحلیلشان از مسائل سوریه چه بود؟

میگفت جنگ سوریه جنگی سیاسی است و اینطور برآورد می کرد که این جنگ باید باشد چنانچه اگر بچههای حزب الله و ایران بیایند این جنگ بیشتر از 2 روز طول نمیکشد ولی این جنگ باید باشد و از اعجاز آخرالزمان است که تقدیرشان این باشد و در مسیر حکم خداوند حرکت کنند. برای ما خوب است که در این جبهه حضور داریم اگر چه سختی، طعنه و کنایه وجود دارد.

از خود حضرت زینب خواستیم ما را بیمه کند

زمانی که ابوحامد به سوریه رفت حتی برای خانواده خودمان هم سوال بود که چرا میرود. با نیش و کنایهها و چون و چراهای فراوان مواجه بودیم ولی زمانی که از زیر قرآن ردش کردیم از خود بی بی خواستیم از همه نظر ما را بیمه کند. بیمه که می گوییم نه فقط از نظر جانی بلکه از نظر روحی و جسمی اعتقادی و هرچیزی که بتوانیم از پس کار برآییم و خدایی نکرده انگوشت نما و مورد تمسخر قرار نگیریم. از همان روز اول میگفتیم هر اتفاقی بیافتد فدای سر بی بی و هرچه باشد به سر سوزنی از مصائب ایشان نمی رسد و انشالله خودش کمک کند به آن صبر و جایگاه برسیم.

تلاشم این بود همسر واقعی یک رزمنده باشم

در بازهای از زمان جنگ شدت گرفت و آمریکا ارتش سوریه را در استفاده از گاز شیمیایی متهم کرده بود. فاطمیون تهدید شده بودند و امکان داشت هدف قرار بگیرند برای همین حتی تایمی را برای خوابیدن نداشتند مدام در حال جا به جایی بودند ابوحامد فقط تماس می گرفت و اطلاع میداد که خوب است. با وجود سختیها حال و هوای قشنگی داشتیم و برایمان لذت بخش بود. بعد از حدود 4 ماه که شهید توسلی به خانه برگشت مقارن با هفته دفاع مقدس شد. قبل از برگشت و در آن برهه من مدام به ایشان روحیه میدادم دنبال پیامکهای حماسی میگشتم، همیشه دنبال چیزیهایی بودم تا بدانم به عنوان همسر رزمنده چه میشود کرد، چه کار میتوانم انجام دهم که هم به ایشان روحیه دهم و هم کمبود بچهها در نبود پدر را جبران کنم.

پیامکی با این محتوا هست که "شهادت لباس تک سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز در آمدی، پرواز میکنی، مطمئن باش" این پیام را در آن دوران برای شهید توسلی فرستادم. همان یک بار جوابم را دادند که "خدا خیرت دهد". بعد از آن سعی میکردم روایات قرآنی را برایشان بفرستم تا انگیزه داده باشم.

کارشان واقعا سخت بود و من این را درک می کردم، گله نداشتم که چرا نیست، درک می کردم و وظیفه خودم می دانستم که هر طور شده کمکش کنم. البته شخصیتی متدین بودند و خودم را ناچیزتر از آن میدانستم که بخواهم کاری برایشان کنم.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
مریم ارشدی
|
-
|
۰۸:۰۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۲
0
3
سلام و سپاس بیکران از خبرنگار متعهد خبرگزاری ، امروز جهان اسلام به زنان آزاده و مجاهد خود می بالد که با تاسی به فاطمه زهرا س پرچم پرافتخار زینبی عاشورا را بردوش و در آسمان ولایت حسین ع به اهتزاز در می آورند. درود خدا و فرشتگان مقرب درگاه بر شما باد.
نظر شما
پربیننده ها