به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از گلستان،شهید «علیرضا مهاجروطن» درتاریخ یکم فروردین ماه سال ۱۳۴۷ درخانوادهای مذهبی روستای "شیرآباد" از توابع شهرستان علی آبادکتول به دنیا آمد. پدرش «براتعلی» که به شغل کشاورزی مشغول بود و مادرش «زبیده» نام داشت. تا چهارم هنرستان را در زادگاهش تحصیل کرد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. چهاردهم اسفند ۱۳۶۵، در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و سیام بهمن ۱۳۷۲، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
خاطرهای به نقل از برادر شهید
علیرضا دو سال از من کوچکتر بود. من مدتی بود که بهعنوان سرباز در جبهه حضور داشتم. شب آخری که برای مرخصی آمده بودم در اتاقام مشغول جمعکردن ساک وسایلم بودم که نزد من آمد و گفت: من هم میخواهم به همراه شما به جبهه بیایم.
من درحالیکه آخرین تکه لباسم را بهسختی وارد ساک میکردم نیمنگاهی به او کردم و گفتم: علیرضا جان وقت زیاد است. اجازه بده کمی بزرگتر شوی از طرفی من هم در منزل نیستم هر وقت خدمت من تمام شد و تو هم بزرگتر شدی میتوانی به جبهه بروی.
علیرضا وقتی صحبتهای من را شنید با دلخوری روی از من برگرداند و گفت: همه ما در مقابل این نظام مسئول هستیم. هر کس باید به نحوی دین خود را به این اسلام نشان دهد. علیرضا با گفتن آخرین جمله از اتاق خارج شد. با صحبتهایش به فکر فرورفتم. بااینکه احمد از من کوچکتر بود بسیار عاقلانه فکر میکرد.
ساک آماده خود را در گوشهای از اتاق گذاشتم و به یک پشتی تکیه دادم. علیرضا دوباره نزد من آمد و یک نوار کاست را به من داد. از او پرسیدم این چیست؟ گفت: من صدای خود را ضبط کردم بعد از شهادتم این را به مادر بده تا اگر جنازه من را نیاوردند دلش آرام بگیرد.
مدتی بعد او به جبهه رفت و به شهادت رسید. تا هفت سال هیچ خبری از او نداشتیم. بعد از شهادتش یاد نوار کاستی که به من داده بود افتادم آن را داخل ضبط صوت کوچکی که روی طاقچه بود گذاشتم.
من علیرضا مهاجر وطن شهیدی از شلمچه هستم و از شما میخواهم بعد از من ناراحتی نکنید. تمام این سالها همین چند جمله آرامش را به دل شکسته مادرم نشانده بود.
انتهای پیام /