به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اردبیل؛ کتاب «دانههای سفید برف» نهمین کتاب از مجموعه کتابهای مادرانه (مجموعه خاطرات مادران شهدای استان اردبیل) که با عنوان «مادرانه ۹» روایتی از مادر گرانقدر شهید «حسن علفیان» که به روایت خانم «منیجه محمد جعفرنژاد» و به نویسندگی خانم «صغری جوادی» توسط انتشارات «خط هشت» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.
خانم منیجه محمدجعفرنژاد مادر شهید حسن علفیان است. شهید علفیان در آبان ماه ۱۳۴۲ در شهر اردبیل دیده به جهان گشود و در پنجم آذر ماه ۱۳۶۱ در سومار به فیض شهادت نائل آمد. راوی با دقتی خاص دوران کودکی و نوجوانی شهید را برای ما روایت میکند. پدر شهید نیز از انقلابیون اردبیل است که در شکلگیری شاکلهی ذهنی حسن نقش بسزایی داشته است. مادر از احساسات غریبانهای سخن میراند که حسن برای رفتن به جبهه داشت. او از لحظهای میگوید که بر بالین شهید حاضر شده و به میهمانی پسرش میرود. او میگوید وقتی پیکر حسن نمایان شد نزدیکتر رفتم و پیشانیاش را بوسیده و بلند شده و پایش را هم بوسیدم و در گوشش گفتم تو را قسم میدهم از من به امام حسین سلام برسان و بگو شفاعتمان کنند.
در بخشی از کتاب آمده است:
خدیجه که مشتاق شنیدن از جبهه بود از حسن خواسته بود از آنجا برایش بیشتر بگوید. او هم شروع به تعریف کردن کرده بود: در جبهه مکاشفهای روی داد و حضرت امام زمان (عج) را از نزدیک دیدیم، برایمان نماز خواند. ماهم بعد از نماز با عجله یادداشتی تهیّه کرده و حرف دلمون را نوشته و به محضر ایشان تقدیم کردیم. من در یادداشتم شهادت طلب کردم تا ببینم چه میفرماید. یک بار در جبهه گم شدیم. هراسان و نگران به هر سو مینگریستیم. در این حین نوری آمد و سیدی نزدیکمان شد و فرمود: چرا ترسیدین؟ گفتیم: گم شدیم. فرمود: نترسید دنبال من بیایید. ایشان جلوتر میرفتند و ما پشت سرش. هر دم خم میشدیم تا گلوله بهمان نخوره. فرمود: نترسین هیچی نمیشه. به منطقه خودمون که رسیدیم فرمود: بروید فردا همین موقع اینجا منتظر باشید.
انتهای پیام/