به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اردبیل؛ کتاب «سیمرغ» نمایشنامهای در باب دفاع مقدس که بر اساس خاطرات «سیدباقر» در کتاب «کوچه نقاش ها» و خاطرات «ابوالفضل کاظمی» از سری کتابهای «سوره مهر» به نویسندگی «سیدمحمود مهدوی» توسط انتشارات «خط هشت» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.
شهر اردبیل میزبان خانوادهای است که از تهران به این شهر آمده است. همسایهها با هم روابط خوبی دارند. هر یک شغلی دارد و در ارتباط با هم ماجراهای جذابی را در پیشگاه مخاطب قرار میدهد. شهرها توسط جنگندههای بعثی بمباران میشوند یکی از همسایهها خودروی سیمرغ دارد همسایهای دیگر میخواهد کبوتری را با سیمرغ طاق بزند ولی او زیر بار نمیرود. در همین اثنا هواپیمای جنگنده شهر را بمباران میکند و همهی خانواده مهمان به شهادت میرسند.
در بخشی از کتاب آمده است:
- پرده دوم (استوار هاشمی)
(کفترهای روی صحنه هر لحظه بیشتر میشوند و صدای پرویز، روی بق بقویشان به گوش میرسد.)
صدای پرویز: دلم گر گرفته صنوبر. داغم و از چشام آتیش میریزه. میدونی دست کشیدن رو ابرها چه حسی داره؟ ابرهایی که دلشون پره! عین آدما و ماشینای اون پایین که دارن از شکم هم دیگه در میان و یه وری میرن. هاشم دشتی یادته که، اون آبادانیه، افسر راهنمایی رانندگی... همونی که چند وقتی تو اردبیل موندگار شد...
(رفت و برگشت نور)
شاهین: شنیدی
پرویز: چیو؟
شاهین؟ حکم انتقالی هاشم رو.
پرویز: انتقالی؟
شاهین: به فولاد زره – سروانه– گفته بیست و یکم به بعد، راهی میشه.
پرویز: نمیشه.
شاهین: چی؟
پرویز: راهی.
شاهین: چرا؟
پرویز:، چون نمیخواد و فقط تو دلت تپ تپ میزنه که پَرش بدی... که بره و برنگرده.
انتهای پیام/