انتشار بخشی از زندگی شهید «سید اسماعیل صمدی» بهمناسبت سالروز شهادتش
بخشی از زندگینامه شهید «سید اسماعیل صمدی» بهمناسبت سالروز شهادتش منتشر شد.
به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از گلستان،شهید «در یک خانواده مذهبی و سنتی درسال ۱۳۴۹ چشم به جهان گشود پدرش که سید علی با داشتن ۷ فرزند (۵ دختر و ۲ پسر) از نظر امرارمعاش هیچ منبع درآمدی از قبیل زمین و املاک و غیرنداشت و با کارگری و رنج و زحمتهای طاقت فرسا زندگی را میگذراند و براثر کارهای سخت و طاغت فرسای به مریضی سختی گرفتار شد که براثر عدم توانایی مالی جهت معالجه در سال ۱۳۵۴ به رحمت ایزدی پیوست؛ و دار فانی را وداع گفت با رفتن تنها نان آور خانه وضع آشفته خانواده از نظر معیشتی و همچنین نداشتن سرپرست آشفتهتر گردید و در این هنگام بقیه اعضای خانواده بیش از پیش به کارهای کشاورزی مردم پرداخته و گذران زندگی مینمودند البته از آنجا که فرزندان مرحوم سادات نیز بودند کم وبیش اهالی محل سهم سادات را با توجه به وضع مالی به ایشان میدادند تا اینکه اسماعیل به سن ۷ سالگی رسید وارد دبستان شد و دوران ابتدایی را علی رغم مشکلات با موفقیت به پایان رساندو وارد مدرسه راهنمایی گردید. پس از طی دوران ابتدایی و راهنمایی و راه یافتن به دبیرستان کم کم احساس مسئولیت بیشتری میکرد و علاوه بر ادامه تحصیل در اوقات فراغت با دیگر اعضای خانواده به سرکار میرفت تا بتواند سهم ناچیزی در تامین خانواده داشته باشد. پس از شروع جنگ تحمیلی با آن که سن و سال زیادی نداشت با توجه به اهمیت علم و دانش ایشان با اصرار زیاد و علاقه زایدالوصف ازجبهه و دفاع در برابر تجاوز میهن اسلامیمان سه بار به جبهه عظیمت مینماید باراول در کوههای سربه فلک کشیده کردستان، شهرستان مریوان و همچین بار دیگر در جزیره مجنون به اتفاقی جمعی از برادران بسر میبرد و پس از طی دوره ماموریت به خانه بازگشت بار سوم تحت عنوان سپاهیان کربلایی ۲ در تاریخ ۱۳۶۴/۱۲/۶ به همراه عدهای از برادران همرزم از جمله برادر جانباز حاتم پاسندی برای جبهه اعلام آمادگی و ثبت نام مینماید؛ و تنها برادر بزرگتر نام برده که سرپرستی خانواده را برعهده داشت در محل اعزام بسیج سپاه پاسداران شهرستان بندرترکمن به ایشان (شهید اسماعیل) گفت: شما چندبار به جبهه رفتید والان هم مشغول تحصیل هستید فصل امتحانات نزدیک است این بار شما درس خود را بخوان و مواظب خانه باش تا من به جبهه بروم و هر چقدر اصرار شد راضی نگردید؛ و در جواب گفت شما برادر بزرگتر باید در خانه باشید و ما برویم و پس از صحبت با مسئولین مربوطه ایشان نیز زیر بارنرفت و عازم جبهههای حق علیه باطل گردید.. که پس از مدت ۴۵ روز در هفت تپه و کسب آمدگیهای لازم در نیمه شب مورخ ۱۳۶۵/۱/۲۷ به همراهی دیگر همزرمان که در گردان مسلم بن عقیل گروهان ابوذر دسته حر جهت پاسداری از شهر آزاد شده فاو که درگیری شدیدی بود و دشمن زبون همهی تلاش و توان خود را برای باز پس گیری فاو بکار گرفته بود اعزام شدند و پس از درگیری سخت بین نیروهای اسلام و بعثیان کافر بسیجی دلاور توسط ترکشهای خمپاره و کاتیوشا به شدت مجروح گشته و ظاهراً پس از این درگیری قسمتی از منطقه فاوبدست نیروهای بعثی افتاد و بسیجی دلاور در حالی که به شدت مجروح بود توسط نیروهای بعثی مورد هدف تیر خلاص قرار گرفت و در شب ۱۳۶۵/۱/۲۹ به درجه رفیع شهادت نائل گشت و رزمندگان اسلام صبح روز بعد توانستن آن منطقه را از لوس وجود بعثیان پاکسازی نمایند و پیکر پاک این شهید بزرگوار را به پشت جبهه انتقال بدهند. لازم به ذکر است قبل از شهادت شهادت این شهید یکی از بسیجیان همرزم شهید اظهار میکند که بهتراست برای تسویه حساب بروید چرا که ماموریت شما هم اکنون تمام میباشد ولی شهید درجواب گفتند: در ابتدا باید به خط مقدم بروم و بعد از پاک سازی منطقه) جاده فاو _بصره دراطراف دریاچه نمک قرار داشت اگر عمری باقی بود به تسویه حساب خواهم رفت، اما شهادت مهلتش نداد ودر همین منطقه شهادت رسید.

وصیت نامه
فرازی از وصیت نامه شهیداسماعیل صمدی
هرکجا که باشی مرگ سراغ انسان میآید که چه بهتر است که انسان در جهاد راه خدا بمیرد تا ما دانش آموزان هستیم هرگز نمیگذاریم که هیچ خائنی به کشور ما حمله کند. وظیفه شرعی ماست که از اسلام و میهن اسلامی خویش دفاع کنیم.