دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

وقتی شکنجه‌گران بعثی در برابر «افشین تحفه‌گر» کم آوردند

«افشین تحفه‌گر» بسیار تنومند و قوی هیکل بود و همین باعث نگرانی نیروهای بعثی شده و تصمیم گرفتند از او زهر چشم بگیرند. چند نفری با هرچه در اختیار داشتند او را زیر ضربات وحشیانه تازیانه‌های خود قرار دادند، تا جایی که صبر افشین به سر آمد و تازیانه را از عراقی‌ها گرفت و آنها چون در مقابل قدرت او کم آورده بودند کوتاه آمده و پس از آن اذیتش نکردند.
کد خبر: ۷۴۰۳۹۱
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۵:۲۵ - 25April 2025

گروه استان‌های دفاع‌پرس- «علی‌اصغر زینلی» فعال رسانه‌ای؛ هر آزاده عزیزی خاطرات بسیار تلخ و شیرینی از برخی مقاطع اسارت خود دارد که اثرات مثبت یا منفی آن به‌گونه‌ای بوده است که با گذشت سال‌ها از آن دوران هنوز هم ملکه ذهن این عزیزان است.

وقتی شکنجه‌گران بعثی در برابر «افشین تحفه‌گر» کم آوردند

اما مسلما تلخی‌های اسارت بیشتر از شیرینی‌های آن بوده و اگر از حلاوتی در اسارت سخن به میان می‌آید منشا آن را همرزمانی تشکیل می‌دهند که انیس و مونس یک آزاده در برزخ تنهایی و غربت اسارت او بوده‌اند.

در دومین خود در سال جدید به سراغ آزاده دیگری رفتیم تا دفتر خاطراتمان را مزین به روایت‌هایی سازیم که مشابه آنرا جز از آزادگان نمی‌وان شنید، «محمدجمعه حسامی‌نژاد» آزاده با احساسی است که ما را در منزلش می‌پذیرد تا شنونده گفتار نابش از دوران اسارت باشیم.

او و ۱۵ نفر از همرزمانش در سال ۶۶ در جزیره مجنون، پس از یک درگیری نفس‌گیر در مواجهه با پاتک دشمن بعثی و با اتمام مهماتشان پرچم سفید را بالا برده و خود را تسلیم دشمن بعثی می‌کنند تا شاید بتوانند جان مجروحین بر زمین مانده را نجات دهند.

پذیرایی از آنها بلافاصله پس از اسارت آغاز می‌شود و جسم و جان خسته و مجروح آنها آماج حملات وحشیانه دشمن بعثی می‌شود.

آنها را پس از اسارت به مدت یک هفته در اردوگاهی در العماره نگهداری می‌کنند و طی این مدت با تشنگی و گرسنگی بسیار زیادی مواجه می‌شوند.

مزدوران عراقی نیز به جای اینکه سیرابشان کنند، بر بدن آنها آب ریخته تا جایی که اسرا مجبور می‌شوند لباس‌های خیس خود را مکیده تا شاید قدری از تشنگی‌شان بکاهد.

او از آزاده‌ای بنام «افشین تحفه‌گر» نام برد که بسیار تنومند و قوی هیکل بود و همین باعث نگرانی نیرو‌های عراقی شده و تصمیم گرفتند از او زهر چشم بگیرند و چند نفری با هرچه در اختیار داشتند او را زیر بار ضربات وحشیانه تازیانه‌های خود قرار دادند، تا جایی که صبر افشین به سر آمد و تازیانه را از عراقی‌ها گرفت و آنها، چون در مقابل قدرت او کم آورده بودند کوتاه آمده و پس از آن اذیتش نکردند.

او همچنین از آزاده دیگری بنام «تندی» سخن گفت که درد زیاد کلیه‌هایش او را راهی آسمان‌ها کرد تا نامش در زمره شهدای غریب اسارت به ثبت برسد، آزاده عزیزمان وقتی در مورد شهید تندی سخن می‌گفت نتوانست جلوی احساسات خود را بگیرد و برای لحظاتی بغضش ترکید و اشک بر دیدگانش جاری شد تا او هم سند دیگری باشد بر غربت غیر قابل توصیف شهدای غریب اسارت که مظلومانه عروج کردند.

اما خاطره دیگر آزاده سرافراز حسامی‌نژاد خنده را بر سیمای مهربانش نشاند و آن هم جریان آزاده عزیزی که از والیبالیست‌های ماهر اردوگاه بود که هر گاه اراده می‌کرد با دقت و مهارت یک آبشار (اسپک) جانانه را روانه سر نگهبان عراقی می‌کرد تا کمی دل دوستانش را خنک کند.

همسر فداکار این آزاده عزیز که همدم و شریک زندگی او پس از اسارتش می‌باشد توصیف‌های جالبی از آزاده عزیزمان دارد، او همسرش را بی‌رغبت به مال دنیا دانسته ولی بسیار وفادار به والدینش می‌داند که بخاطر آنها از راحتی و آسایش زندگی در بهترین مناطق شهر مشهد چشم‌پوشی کرده تا بتواند کنار والدینش و مراقب آنها باشد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار