انتشار بخشی از زندگی شهید «علی اصغر مهدان»

بخشی از زندگی‌نامه شهید «علی اصغر مهدان» به‌مناسبت سالروز شهادتش منتشر شد.
کد خبر: ۷۴۱۱۸۸
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۰ - 25April 2025
به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان،شهید«علی اصغر مهدان» در سال ۱۳۴۱ در خطة سبز گلستان در روستای «سالیکنده» شهرستان کردکوی به دنیا آمد. در کودکی، در دامان مادری مهربان پرورش یافت. از همان دوران کودکی در کار کشاورزی به پدرش کمک می‌کرد. در هفت سالگی پای به دبستان نهاد و پس از اتمام دوران ابتدایی وارد مدرسة راهنمایی محل سکونتش شد.
 
انتشار بخشی از زندگی شهید «علی اصغر مهدان» به‌مناسبت سالروز شهادتش
 
پدرش دوست داشت تا فرزندش سرباز امام زمان (عج) شود؛ او را برای رفتن به حوزه تشویق می‌کرد. علی اصغر که خود نیز عاشق مکتب امام صادق (ع) بود، در حوزة علمیة «صالحیه» گرگان ثبت نام کرد.
 
سه سال در آن حوزه درس خواند و پس از گذراندن مقدمات، عازم آستان مقدّس حرم رضوی (ع) گشت و در مدرسة علمیة نوّاب مشغول به تحصیل شد. صدای پای تهاجم رژیم بعثی، وحشت را به ارمغان می‌آورد. اما مقاومت دلیرمردان اسلام، دشمن را به خاک ذلّت نشاند. علی اصغر مدت ۲۰ ماه در کردستان و در شهر مریوان به فعالیّت‌های فرهنگی پرداخت. سپس به جبهه جنوب عزیمت نمود.
 
وی ۳۹ ماه در جبهه به جهاد همت گماشت و به دلیل شجاعت و تلاش، فرماندة گروهان در لشگر ۲۵ «کربلا» شد.
 
سرانجام در تاریخ ۱۵/ ۶/۶۱ به منطقة موسیان رهسپار شد و در مبارزه‌ای خستگی ناپذیر در تاریخ ۱۶/ ۸/۶۱ به درجة رفیع شهادت نائل آمد. جنازة مطهرّش بر روی دستان مردم تشییع و در روستای «سالیکنده» به خاک سپرده شد.
 
بخشی از وصیت نامه
 
پدر و مادر مهربان! حال که ملاک و میزان بر این شد که باید هجرت کرد و مبارزه کرد و جنگید. من به عنوان یک خدمتگزار کوچک مکتب اسلام، در این جهاد اصغر به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدم و به مدت یکسال در کردستان مشغول انجام وظیفه می‌باشم.
 
پدر و مادرم! از بهترین اوقات زندگی‌ام آن لحظه‌ای بود که این حقیر به جبهه اعزام می‌شدم.
 
آری، عزیزانم! هر چند که شما زجر‌ها کشیده‌اید و چه زحمت‌ها به خود راه دادید که مرا به این سن رسانده‌اید؛ که لااقل بتوانم در آینده پاسخگویی برای شما باشم ولی چه کنم، زمانی که معشوقم مرا خواست باید به سراغش بشتابم، چون جز او (الله) کسی را نداریم و امیدوارم با شهادتم، بتوانم پاسخی به سؤالات شما باشم.
 
شما‌ای عزیزان! ما یکایک پاسداران، جهادگران، درجه داران، افسران و سربازان تا آخرین قطره خونمان در جبهه می‌جنگیم و می‌خروشیم و تا آخرین نفس به پیش می‌رویم، چون ما آمده‌ایم درخت انقلاب را پر بارتر کنیم، اما این امام بزرگوارمان، روح خدا تا انقلاب مهدی (ع) زنده بماند.
 
پدر و مادر مهربان! بر من گریه نکنید، چون ما کسی نیستیم، از آن خداییم و امانتی در دست شما بودیم و هر موقع خواست به سوی او خواهیم شتافت و شما‌ها برای اباعبدالله (ع) گریه کنید؛ برای علی اصغر، علی اکبر، ابوالفضل (ع) گریه کنید.‌ای مردم حزب الله و قهرمان ایران که با افتخار، انقلاب را به پیروزی رساندید؛ با وحدت خود سعی کنید از دستآورد‌های انقلاب با تمام امکان حراست کنید، چون این انقلاب ودیعه الهی است و همچنین امام عزیزمان و روحانیت متعهد و مبارز و سپاه پاسداران و جهاد سازندگی را تنها و غریب نگذارید.
 
برادر بزرگم محمد آقا! اگر این حقیر لیاقت این را داشتم که به لقاء الله بپیوندم شما جنازه‌ام را بگیریدو به مادرم نشان دهید و به او بگوئید که: شما مادری بودی که درس شهادت را به فرزندت آموختید و همچنین به مادرم بگوئید که: مادرجان! در عزایم لباس سیاه نپوشید و برای من گریه نکنید.
 
انتهای پیام /
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار