معرفی کتاب؛

«سه مبارز در خط آتش»

کتاب «سه مبارز در خط آتش» نوشه حجت‌الاسلام «مصطفی رضایی» و منتشر شده توسط انتشارات حماسه یاران، داستان زندگی سه نوجوان شهید از شهرستان علامرودشت لامرد است.
کد خبر: ۷۴۱۶۴۱
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۵ - 27April 2025

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از فارس، کتاب«سه مبارز در خط آتش» نوشه حجت‌الاسلام «مصطفی رضایی» و منتشر شده توسط انتشارات حماسه یاران، داستان زندگی سه نوجوان شهید« محمد رضائیان، مسعود هاشمی و ابراهیم ابراهیمی»از شهر علامرودشت شهرستان لامرد است که بر اساس زندگی سه همکلاسی می باشد که در مسیر زندگی خود با اتفاقات جذاب و تا حدودی طنز همراه می شوند.

                                                     «سه مبارز در خط آتش»
کتاب سه مبارز در خط آتش نوشته حجت‌الاسلام مصطفی رضایی و منتشر شده توسط انتشارات حماسه یاران، داستان زندگی سه نوجوان شهید از شهرستان علامرودشت لامرد است. این سه مبارز به نام‌های محمد رضائیان، مسعود هاشمی و ابراهیم ابراهیمی در دوران جنگ تحمیلی به جبهه رفتند و در سنین نوجوانی جان خود را فدای وطن کردند.

این کتاب که به صورت مصور نوشته شده، روایتگر تلاش‌ها و فداکاری‌های این سه نوجوان در خط مقدم جبهه است. آنها که به هر شکل ممکن به دنبال رسیدن به جبهه بودند، بعد از پشت سر گذاشتن موانع فراوان، به جزیره‌ای اسرارآمیز می‌رسند. در آنجا، در شرایطی سخت و پرخطر، تلاش می‌کنند تا خط آتش جزیره را به‌دست آورند و در نهایت نامشان به عنوان سه مبارز شجاع در تاریخ جنگ ثبت می‌شود.

سه مبارز در خط آتش نه تنها داستانی هیجان‌انگیز و جذاب است، بلکه روحیه ایثار، شجاعت و همبستگی را در میان این سه شهید به نمایش می‌گذارد. کتاب به‌خوبی به خوانندگان نشان می‌دهد که چگونه این نوجوانان با ایمان راسخ و دل‌هایی پر از امید، در سخت‌ترین شرایط، جان خود را فدای آرمان‌های انقلاب اسلامی کردند. این اثر می‌تواند برای جوانان و نوجوانان امروز، الگوی خوبی در مسیر فداکاری، ایثار و مقاومت باشد.

کتاب سه مبارز در خط آتش را به تمام کسانی که به تاریخ دفاع مقدس، زندگی‌نامه‌های شهدا و داستان‌های شجاعت و ایثار علاقه دارند، به‌ویژه نسل جوان، پیشنهاد می‌شود.

در برشی از کتاب سه مبارز در خط آتش می‌خوانیم:
محمد خوابیده روی تپه داشت ادامه تمرینات فرمانده را نگاه میکرد مرتب با خودش میگفت واقعا دمت گرم فرمانده ناگهان لوله‌ی اسلحه‌ای را روی کمرش احساس کرد صدایی خشن و جدی او را روی زمین میخکوب کرد.
خودت دمت گرم من أنت؟! بی سروصدا از جات بلند شو کوچیکترین حرکتی کنی، می‌فرستمت اون دنیا؛ پیش ایرانیای دیگه.
انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار