گروه استانهای دفاعپرس_حدیثه صالحی»؛ درست ۲۷ فروردین ماه بود که در پیام رسان ایتا پیامش را دریافت کردم؛ پیامی که خبر از تولد یک کتاب را میداد؛ کتابی برای یک شهید؛ شهید مدافع حرم؛ که خانطومان سکوی پروازش شد و حالا نامش بر جلد کتابی حک شد که قرار است در «اردیبهشت مقاومت» رونمایی شود؛ نامی به بلندی نام مقاومت و ایستادگی.
با همین مقدمه میروم سراغ بانویی گمنام و بیادعا از جنس عشق و حماسه؛ جهاد و ایثار؛ و چقدر دلت میخواهد هرآنچه در تابلوی زندگیاش میبینی را به تصویر بکشی؛ که خود از جنس همان شهدایی است که آرزو میکنیای کاش او هم شهید بشود؛ که عمری با شهدا زیسته و از شهدا نوشته؛ و در زنده نگه داشتن راه شهدا مجاهدتهای فراوانی داشته؛ و من این بار به رسم رفاقت دیرینه قلم را میبرم به سمت معرفی این محقق و نویسنده مازندرانی که در حوزه جنگ معاصر قلم میزند.
شاید نام «سمیه اسلامی» برای اهالی قلم و اندیشه و کتاب آشنا باشد. آنچه در ادامه میآید گفتوگوی اختصاصی با این بانوی محقق و نویسنده است.
دفاعپرس: در آغاز گفتوگو از خودتان برایم بگوئید.
بسم الله الرحمن الرحمر. «سمیه اسلامی» هستم؛ محقق و نویسنده در حوزه تاریخ جنگهای معاصر. تقریبا بیش از ۷۰ پروژه پژوهشی در این حوزه کار کردم و دهمین کتابم در خصوص شهید مدافع حرم حاج «رحیم کابلی» است که ۱۸ اردیبهشت رونمایی میشود.
دفاعپرس: این چندمین کتاب شما در حوزه شهدای مدافع حرم است؟
در حوزه شهدای مدافع حرم این سومین کارم است؛ اولی کتاب «برای زین اَب» شهید «محمد بلباسی»، دومی «این شانزده رفیق» زندگی ۱۶ شهید مازندرانی «خانطومان» و سومی هم که کتاب شهید حاج «رحیم کابلی» است.
دفاعپرس: چه اسمی برای کتاب شهید حاج «رحیم کابلی» انتخاب کردید؟
اسم کتاب را «اَدی» گذاشتمو البته اسم کتاب انتخاب خود حاجی بود و ما خیلی در آن دخیل نبودیم برای همین من دوستش دارم.
دفاعپرس: «اَدی» بر چه اساسی انتخاب شد؟ در موردش توضیح میدهید؟
«اَدی» در زبان ترکی سمت گلوگاه و بهشهر یعنی «مادر بزرگ» و علت اینکه این اسم را برای کتاب انتخاب کردیم ارادت بیش از حد حاج «رحیم کابلی» به «مادر بزرگش بود. دلیلش چیه؟ خانواده حاج رحیم ریشهای خانواده سنی هستند. مثلا پدر و مادرش و خواهر بزرگش و خیلی از اقوام و دور و بریهایشان سنی هستند. پدر بزرگ حاج رحیم با یک خانم ۱۳ سالهای به نام «سکینه» در دوران جوانی ازدواج میکند که این خانم اهل ساری بود. این خانم خودش و خانوادهاش شیعه بودند. سکینه خانم وقتی وارد خانواده حاج رحیم شد از فرزند دوم به بعد تحت تربیت سکینه خانم که اینها به او «اَدی» میگفتند، همه شیعه میشوند.
دفاعپرس: حاج رحیم از چند سالگی شیعه شد؟
حاج رحیم از بچگی شیعه شد. دوره دبستان را در زادگاهش روستای «قره تپه» گذراند و برای دوره راهنمایی به همراه پسرعموهایش به بهشهر رفتند که مادربزرگش هم با آنها رفت که تنها نمانند. در این رسیدگی کردنها و درس خواندنهای بچهها «اَدی» تعلیم و تربیت شیعه را به این بچهها یاد داد و این شد که بچههای نسل بعد خانواده کابلی؛ پسرعموها و دخترعموها و خود حاح رحیم و خواهرها و برادرهایش همه شیعه میشوند. روستای «قره تپه» روستای ترکیبی شیعه و سنی است و کنار هم خوب زندگی میکنند.
«اَدی» تا نود و خوردهای سالگی عمر میکند و در طول زندگی با حاج رحیم هم با او قصههایی دارد؛ و خود حاجی مدام این را میگوید که من شیعه شدنم را مدیون «اَدی» هستم. ما فکر کردیم فرایند آنچه که حاج رحیم کابلی در زندگیاش طی کرد تا به شهادت برسد، پیش زمینهاش یک آدمی است به نام «اَدی» (سکینه خانم) و این شخصیت، شخصیت حاج رحیم را از صفر میسازد و به جلو میبرد. برای همین اسم کتاب را «اَدی» گذاشتیم. ضمن اینکه پسر شهید «علی آقا» وقتی با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار میکرد وقتی به این موضوع شیعه شدن در خانواده سنی اشاره میکرد رهبر عباراتی را به کار برد که شما این قضیه را پررنگ کنید و به نوعی به مردم بشناسانید. این هم در اسم کتاب تأثیرگذار بود.
دفاعپرس: پس میشود گفت که نقش مادر بزرگ شهید ویژه بود.
به نظرم اگر مادربزرگ نبود شاید حاج رحیم سنی بزرگ میشد و حضور این آدم در آن زندگی باعث شد که بخش اعظمی از خانواده کابلی الان شیعه هستند.
دفاعپرس: خب در مورد کتاب توضیح بفرمائید.
کتاب یک پژوهش با بیش از ۱۱۰ مصاحبه است از خانواده درجه یک به غیر از پدر و مادر حاجی که در قید حیات نیستند، فامیلهایی که به حاجی نزدیک بودند، طیف دوستان، همکاران و بچههای راهیان نور و حتی مستاجر حاجی و خانوادههای شهدایی که حاجی مدام به آنها سر میزد. سعی کردیم پژوهش ما جامع الاطراف باشد تا وقتی میخواهیم یک خروجی از این کار داشته باشیم بتوانیم همه مطالب را کنار هم داشته باشیم. جامع و کامل باشی به نوعی.
دفاعپرس: خب پس باید پژوهش کاملی انجام شده باشد.
من معتقدم همانطوریکه به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی شهادت محصول دسته جمعی یک سری انسانهاست؛ کتاب هم همین اعتقاد را دارم که کتاب محصول دسته جمعی یک تعداد آدم خالص، مخلص و پاک است که دست به دست هم میدهند تا یک چیزی به خروجی برسد که ما اسمش را بگذاریم کتاب. من در این کار حدود هشت پژوهشگر خوب در قسمتهای مختلف از پیاده سازی گرفته تا مصاحبه و جمع آوری اسناد و فیلم و عکس و نامهها داشتم. ما موفق شدیم دست نوشتههای شهید را هم به دست بیاوریم که بخشی از کتاب را بر مبنای همین دست نوشتهها نوشتیم که وقتی کتاب را میخوانید خود راوی شهید کابلی است و این جذابیت کار را بالا برده. همچنین ویراستار، نمونه خوان، صفحه آرا، طراح جلد، چاپخانه و همه این آدمها کنار هم هستند که کتاب «اَدی» را خروجی میدهند.
دفاعپرس: در مورد انتخاب سوژه کتاب توضیح بفرمایید؛ اینکه کار پژوهش از کی و چگونه شروع شد؟
شروع اولیه کار برمیگردد به پیشنهاد سردار «حمیدرضا رستمیان» فرمانده وقت لشکر ۲۵ کربلا که سال ۱۳۹۵ که واقعه خانطومان اتفاق افتاده، ایشان سال ۱۳۹۶ با چند نفر از نویسندگان استان جلسه گذاشت و از همه تقاضا کرد که همت کنند کار شهدای خانطمان را بنویسند. من آن روز در جلسه شهید «محمد بلباسی» و شهید «رحیم کابلی» را انتخاب کردم. چون با این دو شهید حشر و نشر داشتم. کتاب شهید بلباسی که سال ۱۳۹۸ چاپ شد و آخرین اطلاعی که دارم کتاب «برای زین اب» به چاپ هشتم رسیده است. ولی کار کتاب شهید کابلی یک اتفاقاتی افتاد و ماند تا حول و حوش دو سال پیش که کار پژوهش را تمام کردیم و تدوین را شروع کردیم. حدود دو سال و نیم طول کشید، البته زمان درخواست بیشتر بود.
دفاعپرس: پس یعنی از ابتدا یک کار سفارشی سازمانی بود؟
هیچ سازمانی دخیل انجام این کار نیست. هزینههایش را هم مردمی تأمین کردیم و به نوعی یک کار کاملاً مردمی است. البته حمایتهای معنوی سردار رستمیان، فرمانده سابق لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا همیشه کنارمان بود. لازم است که تشکر ویژهای از ایشان بابت نگاه فرهنگیشان داشته باشم.
دفاعپرس: دسته بندی مطالب کتاب را چگونه و در چند صفحه انجام دادید؟
کتاب دارای ۲۹۸ صفحه است و چهار فصل دارد. فصل اول از کودکیها و تحصیلاتش تا ازدواجش، فصل دوم بحث ازدواج و زندگی خانوادگیاش، فصل سوم زندگی کاری از راهیان نور، اردوهای جهادی، روایتگری و پاسدار بودن ایشان و فصل آخر هم بحث اتفاقاتی که در سوریه رخ میدهد، نحوه اعزام و نهایتاً شهادت و مقداری هم بعد از شهادت. در حدود ۳۰ صفحه آخر هم عکسها و اسناد شهید را آوردیم که مربوط به محتوای کتاب است.
دفاعپرس: کتاب در چند تیراژ و در کدام انتشارات به چاپ رسید؟
این کتاب فروردین ۱۴۰۴ در هزار تیراژ توسط نشر شهید کاظمی به چاپ رسید.
دفاعپرس: از سبک روایت کتاب بگوئید.
نگارش کتاب خاطره به خاطره است و خاطراتش طوری کنار هم آمده که انتهای خاطره قبل ابتدای خاطره بعد است. یعنی یک سیر داستانی به خاطره دادیم. کمی متفاوت از کارهای خاطره نویسی کوتاه است. دلم میخواست در عین حال، بحث علمی خاطره را دست نبرم تا خواننده سند بودن و پژوهشی بودن آن را درک کند. یک روال داستانی به آن بدهم که وقتی خواننده میخواند حس کند داستان پشت سر هم میخواند و وسطش توقف اتفاق نیفتد. قبل از چاپ به چند نفر که دادم میخواندند، این حس را داشتند.
دفاعپرس: شناختی که از شهید کابلی داشتید چقدر در نگارش کتاب تأثیرگذار بود؟
شناخت من از حاج رحیم طبیعتاً در حوزه کاری بود و از سال ۱۳۹۰ حاج رحیم را به صورت حضوری شناختم. قبل از آن فقط میدانستم یک رزمنده است تا سال ۱۳۹۵ من و حاجی باهم کار کردیم و فصل سوم خاطره آخر را به روایت خودم گذاشتم. میرسیم به قصه شهید «مهران کابلی» که یک داستانی دارد و من وارد داستان میشوم و توضیح میدهم. چون شهید مهران به من هم مربوط میشود. یک جورایی یک نخ تسبیح است که از یک جایی شروع میشود و به یک جایی میرسد. آنجا من در مورد خاطرات خودم و شیوه آشنایی با حاجی هم گفتم که چه فرایندی را هم با همدیگر طی کردیم.
حاج رحیم را از قبل میشناختم، اما آنقدری که به او علقه داشتم، هر بار که کتاب را اصلاح میکردم بدون استثنا گریه میکردم. خصوصا فصل آخر که بحث شهادت حاجی بود. متن خودم را که برای حاجی نوشتم هم هر بار که اصلاحش میکردم گریه میکردم و این حس، حس نزدیکی با یک شهید برای من بود. ولی یک نکته جالب دوست دارم بگویم که من بعد از کار حاج رحیم فهمیدم که «رحیم کابلی» آنقدری که در بیرون کارایی داشت. شاید دو سه برابر مرد خانه بود. چیزی که من الان کم میبینم. نظامیها آنقدر که مسائل امنیتی کشور سنگین است اینها مدام درگیر هستند؛ که خصوصا نیروهای نظامی که مثل حاج رحیم کار فرهنگی هم میکنند آنقدر که درگیر بیرون هستند و کار هیئت و مسجد و این و آن شاید به کار خانه نرسند ولی من میتوانم بگویم که حاج رحیم مرد خانه بود.
دفاعپرس: با توجه به این شناخت، خصوصیات حاج رحیم چگونه بود؟
اگر به من بگویند یک خصوصیت از حاج رحیم را برایمان بگو که برایت برجسته بوده میگویم مرد خانواده. باید فصل دوم کتاب را به خصوص آقایان بخوانند؛ آنقدر که روابط تمیزی بین اعضای این خانواده وجود دارد و ستونش رحیم کابلی است. مثلاً میبینی «رحیم کابلی» که یک زمانی مسئول بازرسی سپاه استان است در بچگیها توی خانه دروازه درست میکند و با بچهها فوتبال بازی میکند. یا مثلاً در اواخر شهادتش در کوچه با نوجوانان فوتبال بازی میکرد. مثلاً همسرش میگفت وقتی میآمد زنگ آیفون را میزد اگر در کوچه کسی نبود آنقدر شکلک درمیآورد تا من بخندم و در را باز کنم. خوب بعد همین آدم رفتارهای اخلاقمدارانهاش برای تربیت بچههایش فوق العاده است و باید بخوانی. یعنی یک الگویتر و تمیز برای مردهایی که نمیدانند در خانه با خانوادهشان چه کار باید بکنند. تربیت فرزند و مدیریت خانواده برای آدمی مثل رحیم کابلی که یک سر داشت و یک میلیون سودا. این هم برایم جالب بود که فکر نمیکردم این مرد برای خانوادهاش وقت بگذارد و حواسش به امورات خانواده هم باشد؛ تصورم از حاج رحیم این بود.
دفاعپرس: به صورت مصداقی از عنایات شهید در حین نوشتن کتاب بفرمائید.
عادت به بیان خاطرات خودم ندارم، اما کتاب حاج رحیم باعث شد که من جملات کوتاهی، سیاه مشقی از خاطرات خودم داشتم و واقعاً این است که از این مسیر جدا نشوم چرا، چون کار برای شهدا چیز عجیب و غریبی است و یک وقتهایی نمیشود بعضی چیزها را برای همه توضیح داد. در دورهای که پولهای میلیونی و میلیاردی هم پول محسوب نمیشود از یک پروژه برای شهدا ۲۶۰ هزار تومان برایم مانده بود. خب من مدیر پروژه هستم و اول باید حق الزحمهها را پرداخت کنم و باقی مانده آن برای خودم میماند، اما این ۲۶۰ هزار تومان قد ۲۰ میلیون برای من کار کرد و ته آن هنوز ۲۶۰ هزار تومان در حساب من باقی مانده ولی برای آدمهای الان خیلی قابل باور نیست؛ ما پولی در نمیآوریم، اما لنگ هم نمیمانیم.
یک خاطره هم بگویم که سر همین کار شهید کابلی، وقتی مینوشتم خودکارم تمام شد. میدانید که ما نویسندهها از هر خودکاری نمیتوانیم استفاده کنیم و باید خودکار ما روان و راحت باشد. گشتم دیدم خودکار آبی ندارم. چون من عینکی هم هستم رنگهای دیگر اذیتم میکنند. ولی آن روز رنگ مشکی برداشتم گفتم فعلاً بنویسم تا رفتم بیرون خودکار بگیرم. همینطور که خودکار مشکی را برداشتم شروع کنم بنویسم گفتم حاجی! ببین خودکارم سر کار شما تمام شدهها! همین! اینکه دو ساعت حرف بزنم و گله کنم نه. دیدم خواهرم تماس گرفت و گفت: یک سر بیا خانه ما کارت دارم گفتم باشد عصر یک سر میزنم. غروب رفتم و دیدم خواهرزادهام داشت تکلیف مدرسهاش را با خودکار آبیای مینوشت که من از آن استفاده میکنم؛ من از خودکار «کیان» و «سنا» استفاده میکنم که ساخت ایران و خیلی روان هستند در دسترس هستند و قیمت مناسبی دارند گفتم که من خودکارم تمام شد. همین را هم استفاده میکنم. گفت: خاله، خودکار میخوای؟ گفتم آره بروم بیرون میگیرم. گفت: چرا؟ بگیر جامدادی من را باز کن هرچی خودکار است بگیر. شاید باورت نشود جامدادی را باز کردم دیدم یک دسته خودکار «کیان» و «سنا» داخلش است؛ پنج تا از این برداشتم و پنج تا از آن. یعنی حاج «رحیم کابلی» قدّ یک خودکار من را لنگ نگذاشت. حالا من چه جوری اینجور آدمها را کنار بگذارم؟ میشود اصلاً؟ این فضا را کسی درک میکند که در این فضا بوده و میداند که چه خبر است. از حاج رحیم صحبت کردن حس و حال خوبی به آدم دست میدهد. خیلی احترامات را رعایت میکرد. خیلی مرتب لباس میپوشید. پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید تا به ویژگیهای شهید کابلی پی ببرید.
دفاعپرس: درباره مراسم رونمایی کتاب هم توضیح بفرمایید؟
من خیلی تمایل داشتم مراسم رونمایی کتاب در مزار شهید کابلی در بهشت فاطمه بهشهر برگزار بشود، از این جهت که همه شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم و شهدای گمنام در این مکان تدفین شدهاند، حس و حال خوبی به آدم دست میدهد و من هم خیلی این فضا را دوست دارم. مشکلی از این جهت که در یک سالن همایشی برگزار کنیم هم نداشتیم. ولی من دلم میخواست اولین معرفی کتاب بین مردم و در مراسم حاجی باشد. الحمدالله خود حاجی همه چیز را یک جوری چید که اصلاً کتاب به مراسمش برسد و انشاالله برای پنجشنبه در مراسم سالگرد حاج رحیم قرار است رونمایی شود.
دفاعپرس: همه کتابهایتان با موضوع شهدا بوده، حالا اگر سوژه غیر از این داشته باشید آیا قبول میکنید؟
اگر یک بار و یا نهایتاً دو بار برای کمک به فرایندی باشد، بله. مثلا فرض کن برای نوشتن کتابی در مورد کارگر، در شروع با مشکلاتی مواجه باشند کمک میکنم که کارشان راه بیفتد. ولی اینکه بخواهم از حوزه شهدا خارج ش. م، نه! بزرگترین آرزویم در زندگی در حال حاضر، بعد از ظهور امام زمان که شب قدر هم از خدا خواستم این است که من را از مسیر شهدا که در آن هستم جدا نکند.
دفاعپرس: و بشنویم حرف آخری که بیشتر حرف دل است.
میخواهم از همسرش خانم «صفیه اصلانی» تشکر کنم؛ یک زنی است که صبر عجیبی دارد. در فرایند کار حاجی که وقفههایی به دلایل مختلف افتاد، با احترام زیاد و صبورانه همراهی کرد تا این کار به نتیجه برسد. در عین حالی که اطرافیان اعتراض و شکایت داشتند که چرا کار نمیرسد، اما حاج خانم یک بار هم حرفی نزد و همیشه میگفت حتماً حکمتی است و خود حاجی باید بخواهد. واقعاً الان نگاه میکنم میبینم آرامش خانم اصلانی چقدر در روند با آرامش نوشتن کتاب اثر گذاشت؛ و اینکه از بچههای تیم تشکر کنم که واقعاً در این دوره زمانه که نه هزینه آنچنانی وجود دارد و نه شهرتی برای این بچهها است و نه جایگاهی وجود دارد و هیچی، وقتی پای کار میآیند یعنی دلشان پای کار آمد نه خودشان، نه شهرت، نه مقام، نه جایگاه، نه هیچی و هیچی. با دلشان آمدند واقعاً این بخش قصه برای من خیلی قابل احترام است و خدا را شکر میکنم که یک همچین تیمی کنارم بود که اگر بخواهم اسم ببرم شاید اسم یکی جا بماند و دلم نمیخواهد این اتفاق بیفتد، اما خالصانه و مخلصانه از این بچهها تشکر میکنم و خودم را خاک پا میدانم در مقابلشان، چون میدانم که با دلشان کار کردند.
مثلاً «سید مصطفی رشید کوهستانی» که طراح و صفحه آرای کتاب بود، شاید بین ۱۵ تا ۲۰ مدل فونت زد. میفرستاد من پرینت میگرفتم تا به فونت مورد نظر من و ایشان برای کتاب برسیم. نمیخواستیم یک چیز معمولی باشد. حتی روی فونت کتاب فکر کردهایم که یک چیز متفاوتی باشد. برای خودمان شاخص هم گذاشتیم که فونت طوری باشد آنهایی که عینکی هستند و با خواندنش دچار مشکل نشوند. هر فونت را با هر اندازهاش با کشیدگی جدا میفرستاد و من همه را پرینت میگرفتم. یک روز همه پرینتها را گرفتیم و ایشان آمد انتخاب کردیم که کدام بهتر است و با این دغدغه و با این ظرافت کار کردند. کاری که در دنیا برایشان چیزی ندارد و همش برای آخرت است و انقدر احساس مسئولیت کردن برای یک شهید برای خود من جذاب است و شاید بهترین بخش کار برای شهدا برای من همین قسمت باشد؛ اینکه با یک تعداد آدمی کار میکنم که حس و حال خوب به من میدهند.
دفاعپرس: بسیار سپاسگزارم از اینکه در این گفتوگو شرکت کردید.
من هم از شما و مجموعه خبرگزاری دفاع مقدس بینهایت سپاسگزارم. موفق و موید باشید.
* اردیبهشت مقاومت قصه کسانی است که عشق به شهادت در رگهایشان جاری بود؛ و خانطومان محل پروازشان. حاج «رحیم» بال در بال کبوتران حرم بی بی زینب کبری (س) به آسمانها رفت تا قصه من و تو و قصه همه ما اینگونه روایت شود که؛ شهدا شهیدانه زیستند و به شهادت رسیدند؛ و اینجا هنوز هم در شهادت باز است.
انتهای پیام/