به گزارش خبرنگار دفاعپرس بوشهر، شهید حمید بهزادی در تاریخ ۱۳۴۸/۱/۱ در یکی از خانوادههای مذهبی روستای بازوئی محمود احمدی چشم به جهان گشود. حمید در تاریخ ۱۳۶۵/۹/۸ همراه با سپاهیان محمد برای بار دوم عازم جبهه میشود و در عملیات کربلای ۴ ظفرمندانه شرکت نموده و به مرخصی میآید. هنوز مرخصی تمام نشده بسوی سنگر خود میشتابد. تا با حضور در عملیات کربلای ۵ زیباترین و آخرین برگ دفتر زندگی خود را به رنگ خون مرقوم نماید. وقت خوش رفتن فرا میرسد و حمید در روز ۱۳۶۵/۱۱/۳ در منطقه شلمچه شراب وصال را مینوشد و مشتاقانه به سوی معبود پر میکشد.

متن وصیتنامه شهید:
با سلام به مهدی موعود (عج) و با سلام به رهبر عظیم الشأن، حضرت امام خمینی و باسلام به ارواح پاک و طیبه شهداء که با سرخی خونشان شب تاریک و سیاه میهن اسلامی را به روز روشن مبدل کردند، با سلام به امت مخلص و همیشه در صحنه که با پشتیبانی همه جانبه خود اسلام و انقلاب و جنگ را حامی و یاور بوده و هستند؛ و با سلام به شیر زنانی که با تبعیت از حضرت زینب (س) به وظیفه خویش عمل مینمایند. اکنون که شهدا بر تاریخ کشورمان صفحاتی زرین افزوده و آن را مزین نمودهاند و قلم نارسای من قدرت و توانایی نگارش این همه ایثار و فداکاری ایثارگریها را ندارد. باری این جانب با شناخت و آگاهی کامل برای لبیک گویی به ندای هل من ناصر حسین (ع) زمان بر خود واجب دانستم که در صحنه نبرد حضور پیدا کنم و همراه دیگر رزمندگان اسلام علیه خصم زبون به نبرد بپردازم.
باریای امت شهید پرور! امروز روز جنگ است، روز جهاد است. شما باید در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزید. امروز روزی است که تمامی کفر در مقابل اسلام قد علم کرده است. پس بر هر فرد توانمندی است که خود را به صف این مجاهدان ایثارگر برساند و از اسلام و انقلاب دفاع کند و نگذارد اسلحه برادرش بر زمین افتاده بماند. بسیار جالبتر از گفتههای من سخن پیامبر گونه امام است، که فرمودند: ملتی که بخواهد شرافت خودش را حفظ کند باید علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد هم داشته باشد. پس باید سختیهای دنیا را به جان خود بخرید که خداوند وعده شیرین آخرت را به مؤمنین داده است.
مادر گرامی و بزرگوارم! نمیدانم چگونه از تو تشکر نمایم از حق مادری که بر گردن من داشتید یا حق پدری! هرگاه به فکرت میافتم اشک شوق و شرمساری در دیدگانم حلقه میزند و حسرت و افسوسم از این است که هرگز نتوانستم اندکی از خدمات شما را جبران نمایم. لاکن امید است خداوند این توفیق را نصیبم گرداند که لااقل پارهای از آن همه دینی که برگردانم دارید ادا نمایم: مادر جان اگر خداوند بنده را قابل دانست و در این راه شهید یا اسیر یا مفقود شدم مرا حلال بنما اگر جسد من بدستتان رسید مرا در آب گرم اهرم به خاک بسپارید و اگر جسد من بدستتان نرسید مادر عزیزم همچون حضرت زینب مقاوم و استوار باش و همان مقاومت و شهامتی که بعد از فوت پدرم داشتی باز هم داشته باش. در آخر از طرف من از همه خویشان و دوستانم طلب عفو و بخشش و طلب حلالیت بنما.
اما ای برادرانم: شما نیز حق پدری برگردن این حقیر دارید دوست دارم بسان پرندهای باشم و پرواز کنان خود را به آغوش شما برسانم و برای یک لحظه هم که شده شما را در آغوش بگیرم و سر و پیشانی و چشمان پر مهرتان را بوسه باران کنم و آنگاه به جمع عزیزان همرزم و همسنگرم باز گردم و شماای مربیان دلسوز و مهربانم دوست دارم لحظه آخر شما را بر بالین خود ببینم و از شما سرورانم که سنت رسول الله را زنده کرده و آن را به بندگان خدا میآموزید، تشکر و قدردانی نمایم.
در پایان از همه برادان همرزم در دو سنگر مدرسه و جنگ این را میخواهم که این دو سنگر را با جدیت و پشتکار حفظ بنمایید و خط اصیل و واقعی شهدا را بشناسید و در استمرار این راه بکوشید. در خاتمه چند قطعه شعر تقدیم میکنم.
صحرای خطر گام مرا میخواند صهبای سحرجام مرا میخواند
وقت خوش رفتن است هان گوش کنید از عرش کسی، نام مرا میخواند
در مسلخ عشق جز نکور را نکشند روبه صفتان زشت خود را نکشند
گر عاشق صادقی زمردن مهراس مردار بود هرآنکه او را نکشند
انتهای پیام/